eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
📌چقدر جفاست... آهن‌پاره چه خدمتی برای ما دارد؟!بعضی‌ها عاشق اتومبیل لوکس‌شان هستند! چنان مواظب‌اند تا کثیف نشود و خط به آن نیفتد که... دلبستگی به یک تکه‌آهن، یا به گچ و خاک؟! آن‌قدر این دل‌بستن‌ها و محبت‌ها همگانی است که دیگر کسی عیب نمی‌داند. اما کسی که معرفتش بالاتر رفت و عمق پیدا کرد، واقعا خجالت می‌کشد. دلی که در آن می‌تواند محبت خدا باشد، اگر محبت سنگ و خاک و آهن نفوذ کرد، چقدر جفاست! چقدر انسان قدر خودش را نمی‌داند و ارزش وجود خودش را، و ارزش دلش را! به قول بزرگی که می‌گفت: دل‌های ما غالبا یا اصطبل اسب و الاغ است یا گاراژ ماشین! درون دل تو چیست؟! و این ماییم که تعیین‌کننده هستیم و به دل خودمان ارزش می‌دهیم؛ تا به چه دل ببندیم و به که دل بدهیم! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۶۰ من متولد ۱۳۶۴ هستم، که در سال ۱۳۸۵ که به مشهد مقدس برای زیارت رفته بودیم با شوهرم آشنا شدیم🤩🤩🤩 و همون موقع مراسم خواستگاری انجام و بعد یک هفته مراسم عقد ما خیلی ساده با دوتا حلقه خیلی ارزون که از طلا فروشی دم حرم گرفتیم و یه چادر سفید که اونم از مغازه نزدیک حرم گرفتیم، کنار ضریح امام رضا (ع) برگزار شد بدون هیچ آرایش و لباس عروسی خیلی معمولی ❤️❤️☺️😍 بعد از این که مراسم عقد انجام شد، عقد ما سه سال طول کشید به خاطر اوضاع مالی همسرم، چون پدر شوهرم یک سال قبل از عقد من تصادف کرده بودن و ضربه مغزی شده بودن😩😩😩 شوهرم تمام مخارج و هزینه های بیمارستان باباشونو با مخارج خونه شونو خودشون میدادن بنابراین هیچ پس اندازی نداشتن. تا این شد که ما با هزار بدبختی یک هفته مونده به این که وام ازدواجمون امتیازش لغو بشه بلاخره ضامن پیدا کردیم و وام گرفتیم😊😊😊 با یک میلیون تومن وام اون زمان قرار بود شوهر من هم یخچال بگیرن هم گاز هم تلوزیون و فرش هم سرویس چوب که دقیقا چند برابر پول وام مون بود😥😥 روزی که برای خرید این اقلام منو پدر همراه برادرم به مشهد رفتیم، پدر شوهرم ما رو بردن گنبد سبز مشهد که اگه عزیزان دلم رفته باشن دیدن که اونجا همه لوازم سمساری و دست دومه بماند که پر از مرغو خروسه😯😯 وقتی وارد گنبد سبز شدیم من یه لحظه خیلی ناراحت شدم😔😔 البته چون برادر ناتنیم باهام بود، خجالت کشیدم 😓😓ولی چون شوهرمو دوس داشتم😍😍 به روش نیاوردم، از اونجا یه کمد قدیمی دست دوم گرفتیم با کلی کنده کاری که الانم هنوز داریمش، دیگه بقیه سرویس چوب که تخت و دراورو بخصوص میز تلوزیون رو نگرفتیم، بعد هم با بقیه پول یخچال گرفتیم و یه فرش قسطی و یه گاز قسطی... این سه سالی که عقد بودیم، منو شوهرم سخت کار کردیم کلی طلا خریدیم که میشد اون زمان باهاش بهترین سرویس چوب وسایل خرید ولی ما نخریدیم تلویزیون مونو گذاشتیم رو بخاریمون و لباسامونم گذاشتیم توی همون کمد بزرگه بالاش ظرف، پاینشم کمد لباس کردیم. بلاخره خلاصه بعد از سه سال، ما راهی خونه بخت شدیم اما چه طوری بازم به پابوس آقا امام رضا (ع) رفتیم و بدون هیچ آرایش ولباس عروسی اومدیم سر خونه زندگیمون شب عروسیمون یادمه منو شوهرم با موتوری که خودمون تو عقد خریده بودیم اومدیم خونه مون و خانوادهامون با ماشین😅 رو هم رفته تو مراسم شب عروسیمون ده نفرم نبودن ما رسم مونه جلوی عروس و داماد گوساله یا گوسفند مکشیم ولی ما خروس🐓🐓 خون ریختیم و در هزینه هامون خیلی صرفه جویی کردیم الحمدالله ضررم نکردیم. بعد از یک سال که مستاجر بودیم، پسر بزرگم به دنیا اومد👨‍👩‍👦 آقا ابوالفضل که الان ۱۴ سالشونه از پا قدم ایشون پدرم یه قطعه زمین به ما دادن که با پول همون طلاها مون که جمع کرده بودیم ساختیمش البته طلاها فقط یه گوشه ای از کارو گرفت با کلی قرض و وام و مامانم اینا هم موقع سیسمونی پسرم عوض کمد بچه برامون میز تلویزیون آوردن... الحمدالله خدارو هزار مرتبه شکر خدا برای همه درست کنه ما خونه دار شدیم🏠🏠 الانم صاحب چهار تا فرزندم👩‍👧‍👧👨‍👦‍👦 به لطف خدا یه پسر ۱۴ ساله، یه دختر ۱۱ ساله، یه دختر ۸ ساله و یه پسر ۲۰ ماهه برای بچه چهارمم دولت بهمون وام داد ۸۰ تومن و تونستیم یه ماشینم بخریم🚗 پارسال خدارو هزاران مرتبه شکر من این زندگیمو مدیون پدرو مادرم و شوهرم و قناعت و پرتوقع نبودن خودم هستم و همچنین پا قدم بچه هام و همچنین لطف خدا و امام رضا (ع) من همیشه کنار و همراه شوهرم بودم و هستم، من برای مردم سبزی پاک کردم، ترشی درست کردم، عروسک بافی، لیف بافی، کسیه حمام درست کردم، مغازه داری کردم و در حال حاضر ارایشگرم💇‍♀ و هم اکنون شوهرم نایب زیاره همه شما عزیزان در کربلای معلی مشغول به کارن... خدا را هزاران هزار مرتبه شکر از این همه خوشبختی و نعمتی که به ما داده، تا سختی و قناعت نباشه آدم به آسایش پختگی و کمال نمیرسه. التماس دعا🤲🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
"وقتي كه روح انسان به عالم ديگر رفت، مي فهمد اين همه تشريفات در دنيا لازم نبود." 📚 در محضر بهجت، ج دوم، ص ۴۰۵ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨اسرائیل زاده ی آن فرهنگ و تمدن است... ما با تمدنی طرفیم که ۹۰٪ بومیان آمریکا را قتل عام کرد، ۹۰٪ ساکنین اصلی استرالیا را قتل عام کرد، در هیروشیما و ناکازاکی نسل‌کشی کرد، در ویتنام همینطور، در آفریقا طی ۲۰۰سال استعمار یک چهارم جمعیت آن قاره را کشت! ما با فرهنگی طرفیم که در دو جنگ اول و دوم جهانی ۱۰۰ملیون انسان را کشت! بابت این توحش هیچ وقت ابراز شرمساری و خجالت زدگی نکرد! اسرائیل زاده آن فرهنگ و تمدن است ... نسل‌کشی هویت اسرائیل است. 📍Gheis Ghoreishi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
با سیدالشهدا می شود... از آیت اللّٰه بهجت(ره) پرسیدند: "آقا می شود راه صد ساله را یک شبه رفت؟!" ایشان فرمودند: «با سیدالشهدا(؏) میشود» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
راه حق... "راه حق با ابریشم فرش نشده است. پر از خار است و در آن کشتار و شهادت و شکنجه و سختی و اسارت و گرسنگی و تشنگی و همه چیز است." کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۶۱ تک دختر خانواده، بعد از کلی خوب و بد کردن خواستگاران، بلاخره جواب مثبت داد و همه چیز خیلی سریع پیش رفت... ۳ ماه عقد بودیم و بعدم عروسی کردیم تموم انتظاراتی که از ازدواج داری، چند ماه اول دود میشه و میره هوا...😒🌪 تفاوت ها، خودشون رو نشون میدن و این شما هستی که باید بتونی کنار بیای تا بشه تفاهم! با تموم اختلافاتی که داشتیم،۲ماه بعد از ازدواج باردار شدم. مادرشوهرم خیلی دوست داشت که زود باردار بشم و هرجا میرفتیم میگفت واسه عروسم دعا کنید😑 با اینکه فقط یکی دوماه از عروسی مون گذشته بود. یکی از دلایلی که باردار شدم، ایشون بود واقعا صحبت ها و رفتاراشون اذیتم میکرد و یه باور بهم داده بود که نکنه واقعا دیر شده و من باردار نشم!🥺 استرس حرفای مادرشوهر، کار خودش رو کرد و من باردار شدم اونم یه دختر😍 قبل از اینکه جنسیت مشخص بشه، هرکاری که میکردم حتی راه که میرفتم مادرشوهرم میگفت پسره ان شالله خلاصه ما جواب سونو رو گفتیم و یکم منقلب شدن ولی به روی ما نیاوردن🥴ولی کاملا مشخص بود منتظر پسر بودن و ما نتونستیم رسالت مون رو کامل انجام بدیم. مهم خودم بودم، واقعیتش نمیدونم همسرمم خوشحال بود یا واسه دل من میگفت خوشحالم که دختره، برعکس من که عاشق دنیای صورتی بودم که توی وجودم بود😍💕 ۴ماه ویار داشتم، صبح به صبح، شب تا صبح، از دندون درد و پا درد تا بدخلقی هام، از افسردگی تا زود رنجیام🥲 گذشت و تموم دنیام شده بود دخترم با جون و دل سیسمونی خریدم، با عشق اتاق چیدم، با تموم وجودم تک تک لباساش رو بو کردم، هر روزی که میگذشت یه خط میکشیدم روی جدول، مهم خودم بودم که عاشقش بودم. وارد ۳۸ هفته شدم. نوبت دکتر داشتم، طبق معمول رفتم داخل و منشی فشار و وزن گرفت و صدای ضربان قلب جنین... گفت منتظر باش تا دکتر بیاد و خودشون صدا رو بذارن، دکتر اومد و گشت و گشت و گشت، اما قلب جنین نبود🥺 یعنی قلب جنین بود ولی نمیزد، ساعت ها بود که نمیزد😢😭 مگه میشه، مگه ممکنه!؟دکتر خیلی راحت گفت خب جنین هم که از بین رفته!!!!!! جنین از بین رفته؟؟؟؟؟ دخترم از بین رفته؟؟؟؟؟ مگه مرغه که اینقدر وقیحانه و راحت بدون ذره ای تاسف، میگی از بین رفته؟؟؟؟؟ من اومدم نامه بستری زایمان بگیرم، من اومدم برم دخترمو دنیا بیارم، من....من.....من....😭 فقط خدا میدونه چی گذشت و چطور گذشت... فقط خدا میدونه که شاید رفتن دخترم، بخاطر ناشکری های خانواده شوهرم بود که گریبان گیر این طفل معصوم شد، فرشته ی نازم، جاش توی آسمون ها بود، روی زمین لیاقتش رو نداشتیم. ریحانه زهرا قسمت من نشد و رفت...😔 همسرم و مادرم رفتن و پاره تنم رو به خاک سپردن... ۹ ماه انتظار کشیدم تا صورت ماهش رو ببینم و پرستارا نذاشتن و گفتن برات سخت تره، مامانم میگفت مثل یه عروسک راحت خوابیده بود😭😔 اتاقی که با عشق چیده بودم سوت و کور بود، تموم وسایل رو جمع کرده بودن، اصلا انگار اینجا هیچ خبری نبوده. روزای سختی رو پشت سر گذاشتم، که فقط خدا میدونه چی گذشت... تصمیم گرفتم این بار خودم بخوام باردار بشم، نه تحت تاثیر حرف دیگران نه از ترحم و دلسوزی، اطرافیان مثل قبل به زندگیش ادامه دادن و این وسط من داغ دیدم... ۴ماه بعد از این اتفاق، باردار شدم، هنوزم شوک بارداری قبلی همراهم بود، تصمیم گرفتم از جنسیتش بچه به کسی چیزی نگم فقط خودم و همسرم... دیگه مهم نبود که برخی منتظر پسرن... رفتم سونو و متوجه شدم، تو دلیم یه پرنسس کوچولوه😍 خیلی خوشحال شدم از ته دل، آرزوم بود دختر بشه و جای ریحانه زهرا برام سبز بشه... تا ۹ماه به کسی جنسیت رو نگفتم، ۹ماه گذشت و چندین بار بستری شدم، ولی تحمل میکردم و ارزشش رو داشت، جزو مادران پرخطر بودم و تحت نظر... توی بیمارستان خیلی توسل میکردم به حضرت زهرا (س)... یک هفته بود که بیمارستان بودم، نوار قلب جنین بد شد. وقتی بهم گفتن نوار خوب نیست، تموم بدنم یخ کرد. تجربه گذشته اومد جلوی چشمم... ادامه👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۶۱ ساعت ۸ شب، روز شهادت حضرت زهرا(س) سزارین اورژانسی شدم و دخترم دنیا اومد😍💞 و به تموم سختی ها و استرس ها خاتمه داد. اسمش رو با همسرم گذاشتیم هدیه زهرا، هدیه ی حضرت زهرا بود🥺❤️ هدیه ی زیبای من ۲ساله شد و متوجه شدم باردارم☺️. دوست داشتم فاصله ی بچها کم باشه و دخترم احساس نیاز می‌کرد و خیلی تنها بود. از خدا خواستم به دخترم آبجی بده که تموم لحظات کنار هم باشن، هم دم و مونس هم باشن... مجدد ۵ ماه ویار داشتم. این بار سخت تر و شدید تر، با یک بچه ۲ ساله، مادر پرخطر بودم و از ماه ۷ مدام بستری میشدم، اونم چندین روز... دوری از هدیه زهرا خیلی سخت بود، هفته ۳۲ بودم شب قبل هدیه رو آورده بودن ببینم، به چهره ش که نگاه کردم دلم کباب شد. زدم زیر گریه و دخترمو که باهام غریبی میکرد در آغوش گرفتم... بعد از رفتنش تا صبح پلک نزدم. توسل میکردم به ائمه، صبح ها زیارت آل یاسین خوندم و توسل کردم به امام زمان عج... از یکی دوساعت بعد نوار قلب جنین بد شد دکتر اومد و نظرشون ختم بارداری بود، اونم توی ۳۲ هفته😢... روز جمعه مصادف با یک صفر، دخترم دنیا اومد و مستقیم رفت ان آی سیو، طاقت نداشتم باید میدیدمش و اجازه نمیدادن و خودمم سزارین کرده بودم و درد زیاد داشتم. با هزار التماس و به سختی، قدم قدم تا ان آی سیو رفتم و دخترمو زیر دستگاه دیدم یه فرشته ی خیلی خیلی کوچیک... که بهش میگفتن نوزاد نارس!!!! اسمش رو با همسرم گذاشتیم فاطمه مَهدا (مهدا به معنای هدایت شده توسط امام زمان) و روز جمعه روز حضرت مهدی عج دنیا اومد. خدای مهربونم خیلی خوب، جای ریحانه زهرا رو برام سبز کرد، درسته ۲۰ روز دخترم توی ان آی سیو بود و هر روزش یک سال گذشت، با زخم بخیه هام ساعت ها کنارش بودم و از خدا خواستم بهم قدرت بده مراقبت از نوزاد نارس سخته، اما من خودم رو وقف دخترام کردم و برای جنسیتشون بارها و بارها شاکرم و از خدا خواستم بهم لیاقت دوباره مادرشدن بده و بازهم دخترام صاحب خواهربرادر بشن... از شما بزرگواران التماس دعا دارم. اگه ممکنه برای سلامتی کوچولوی ما که چند روزه مرخص شده صلواتی عنایت کنید. 🌼اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌼 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075