eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۰۴ من متولد تهران سال ۵۹ هستم، دو برادر کوچکتر از خودم دارم، البته با فاصله سنی دوسال و سه سال. در دوران کودکی همیشه تنها بازی می کردم، تنها مدرسه می رفتم و همیشه آرزوی خواهر داشتم. خاله که نداشتم، مادر بزرگ مهربونم را هم زود از دست دادم. می دیدم برادرهام همش باهم بازی می کنن (دوچرخه سواری و فوتبال ...) گذشت و سال سوم دانشگاه با معرفی یکی از فامیلهای دور با یک مرد مذهبی و مقید و صد البته مهربان ازدواج کردم. پسر اولم را در سن ۲۳ سالگی و پسر دومم را در سن ۲۷ سال خدا بهمون هدیه داد. پسرم که مدرسه رفت، شروع کردم به یادگیری کارهای هنری، مشغول بودم ولی همیشه تنها. تا اینکه ۹سال پیش مسئله پیری جمعیت مطرح شد. من که دختر دوست‌ داشتم جرات کردم و به همسرم گفتم بچه می خوام، قبول نمی کرد ولی وقتی سخنان رهبری را در مورد فرزند آوری شنید، گفت به شرطه اینکه ده کیلو کم کنی راضیم. خلاصه وزن کم کردن و باردار شدنم یکسال طول کشید. تو سونوگرافی پنج ماهگی وقتی شنیدم دختره، بهترین و شاد ترین خبر زندگیم بود. ان شاالله قسمت همه مادرهای منتظر بشه. چهل هفته تما م شد که نزدیک اذان صبح دردهام شروع شد، تو بیمارستان زنگ زدن دکترم وقتی اومد ماما گفت زایمان تا بعد از ظهر طول میکشه. دکتر هم گفت، آمپول فشار بزن عجله دارم. ساعت ۱۰ باید برم مطب. آمپولو که زدن دردها شدت گرفت ولی چند دقیقه بعد خیلی کم شد، دکتر دستپاچه شد، گفتن اتاق عملو آماده کنید سر بچه تو لگن گیر کرده، با عمل سزارین ناخواسته دخترم تو ۳۷ سالگیم، سالم بدنیا اومد. روزهای خوبی داشتم ولی نمی خواستم دخترم کودکی شو مثل من با تنهایی قسمت کنه. وقتی از شیر گرفتمش راجب بچه دار شدن فکر می کردم ولی باوجود خانه ۷۰ متری و حقوق کارمندی و سه تافرزند و جو فامیل که دوتا بچه بسه، جرات بیان نداشتم. می خواستم به حرف امامم گوش کنم پس هر جا زیارت می رفتم از خدا کمک می خواستم. خدا خواست و باردار شدم، بعد از کلی استرس غربالگری و سندرم دان و آمینوسنتز، تو سه ماهگی فهمیدیم دختره، خیلی خوشحال شدیم. خانواده همسرم ناراحت بودن از اینکه ایشون کارش سنگینه، وضعیت اقتصادی بده و من باز باردار شدم، هر بار منو میدیدن میگفتن بخاطر خودت لوله ها تو ببند، حرفو عوض میکردم و راضی نبودم ولی همسرم فکری شد. روزی که برای تعیین وقت عمل رفتیم، دکتر اصرار می‌کرد به دروغ بنویسم چهل سالم تمام شده یا پنجمین فرزندمه تا عمل بستن لوله ها قانونی باشه. نمی خواستم کار غیر شرعی و غیر قانونی انجام بدم. دکتر بد اخلاق شد، به هر حال دختر دومم را در ۳۹/۵ سالگیم خدا بهمون داد. شادی و نشاط خونه مون هزار برابر شده. پارسال از قدم دخترها، خونه بزرگتر خریدیم. امسال پسر بزرگم سال دوم دانشگاه و پسر دومم دهم و دخترم کلاس اوله. همسرم دکتری می خونه و منم شاکر خدا هستم. مشکلات بارداری و شیردهی و حرف فامیل برای همه هست ولی می گذره کمی صبورتر باشیم. ان شاالله رزق همگی دوستان فرزند صالح و سالم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگـر می‌خواهـیم مـحبوب فرزندان خـود شویم بـایـد امـر و نـهـی‌مـان را کـم‌ کـرده، با آنـان مـهـربــان بـوده، به نیازهایشـــان تـوجـه، اختلافات خـود را در حضور آنـهـا بـروز نـداده و بـرای ارتـبـاط و حـرف‌ زدن با او وقت بگذاریم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خداوندِ جابر... وقتی بود که به حکمت خداوند حکیم، فرزند دوم ما، افتخار حضور نمی داد و مدتی این مثنویِ فرزندآوری تاخیر شد. انواع و اقسام توسلات و نذر و نیاز، به همراه انواع و اقسام امور پزشکی سنتی و مدرن به کار گرفته شد که شرحش بماند؛ اما نشد که نشد. گذشت و گذشت... یک روز مابین دو نماز، در مسجد شهرک شهپریان، یک خاطره روی پرده نمایش (ویدئوپروژکتور) گذاشته شده بود: بنده خدایی به دوستش که بعدها شهید مدافع حرم شد می گوید: "فلانی! داره وقت بچه دار شدنت دیر میشه ها! بجنب دیگه!" اون شهید جواب داد: خدا، جابر ه... فکر کردی براش کاری داره این تاخیر ناخواسته رو جبران کنه...!؟ زیر این خاطره، عکسی از شهید گذاشته بودند: عکسی که دوقلویش را روی دو پایش نشانده بود. از آن روز سعی کردم بیشتر به نام جابر خدا توجه کنم و حضرتش را به این نام بخوانم. و خداوند جابر، از فضلش به ما عطا کرد و ۱۶ دی ۱۴۰۲ چشممان به نورشان منور شد: آقا سید قاسم، به عشق حاج قاسم سلیمانی و اسما سادات،به عشق خادم حضرت زهرا... 👈 خداوند در همه امور جابر است. نه فقط در فرزندآوری. پس او را به این نام بخوانید تا برایتان گذشته را جبران کند. 🔹 خاطره خواهرزاده شهید علم الهدی آقای شریعت زاده کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رئیس جمهور در جلسه ستاد ملی جمعیت: رسانه‌ها برای اصلاح فرهنگ‌ غلط دربارۀ جمعیت وارد عمل شوند. رئیسی امروز، در ششمین جلسه ستاد ملی جمعیت گفت: فرهنگ‌سازی غلط در دهه‌های گذشته از مهمترین دلایل کاهش رشد جمعیت کشور است. برای جبران لازم است رسانه‌ها، آموزش و پرورش و دستگاه‌های متولی تبلیغات محیطی با تمام ظرفیت خود وارد عمل شوند. رفع موانع و مشکلات درمان ناباروری، تسهیل امر ازدواج با پرداخت به موقع وام، اشتغال و مسکن و توجه ویژه به ساخت خوابگاه‌های متاهلی در دانشگاه‌ها از اقدامات موثر در راستای جوانیِ جمعیت است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۵ مادر چهار فرزند هستم. در زندگی خیلی خیلی سختی و بحران سپری کردم. ازدواج اولم رو، مادر شوهرم باعث جدایی و فروپاشیش شد. همسرم تک پسر بود، پدر هم نداشت، مادر به شدت وابسته به پسرش بود. اگر در منزل با همسرم درباره وقایع روزانه صحبت می‌کردیم، ناراحت می‌شد. دوسال و نیم عقد ما رو طول داد به بهانه اینکه فعلا باید درس و دانشگاه تمام بشه با اینکه شرایط عروسی مهیا بود. همسرم بلافاصله بعد از عقد منزل دوطبقه خریداری کرد، تا زود سروسامان بگیره ولی مادرش اجازه نداد. علاوه بر اون در طول دوسال و نیم عقد عین یک نگهبان سفت و سخت مدام در خانه بود و ما رو تحت کنترل داشت، ما هم که ماخوذ به حیا خلاصه خیلی سختی کشیدیم و ماجراها داشتیم. آخرش هم یک سال بعد عروسی کلیدهای منزل رو عوض کرد و منو در خانه راه نداد. هر کسی برای حل مشکل رفت، اجازه ورود به منزل نداد. طلاق اجباری مثل یک کابوس بود برام، به خاطر طلاقی که اصلا فکرش رو نمی‌کردم. اگر بگم من مُردم و زنده شدم، اغراق نکرده ام. خانواده ام هم بخاطر حال و روز بحرانی من ماهها ناراحت بودند. مادر شوهر سابق ام در ازدواج دوم پسرش دید که دیگه نمی تونه برای بار دوم زندگی فرزندش رو به هم بزنه، با اینکه سن چندانی نداشت عمرش به دنیا وفا نکرد، یک شب بدون هیچ بیماری زمینه ای در کمال ناباوری اقوام، سکته قلبی کرد و به دیار باقی شتافت. شش ماه بعد از طلاق اجباری برای فرار از فشار روحی و روانی و شوکی که متحمل شده بودم، دیگه تحمل اینکه صبر کنم تا موقعیت مناسب و ایده آل که شرایط بهتری داشته باشه برای خواستگاری بیاد رو نداشتم، به نیت فرزندآوری برای سربازی آقا امام زمان با اولین خواستگار که فقط ملاک ایمان و تقوا داشت، ازدواج کردم نه کار داشت نه پشتوانه مالی نه حمایت خانواده، ازدواجی کاملا ساده و شروع زندگی مشترک با حداقل امکانات. به مرور زمان نزدیک به دو سال طول کشید تا زندگی قبل و شوکی که بهم وارد شده بود، فراموش کنم. مدام به فکر فرو می رفتم و گاهی هم مثل ابر بهاری نزدیک به یک ساعت گریه میکردم. بعد از چند ماه تصمیم به بارداری گرفتم خدارو شکر خیلی سریع و راحت صاحب فرزند شدم و به مرور سرم شلوغ شد و زندگی قبلی رو فراموش کردم. پس از فرزند اولم، به مدت ۶ سال علی رغم میل باطنی بخاطر شرایط اشتغال خودم در یک منطقه محروم صاحب فرزند نشدیم تا اینکه با انتقال به شهر خودمون فرزند دوم ام رو باردار شدم. سر فرزند دوم بیشتر از قبل لذت مادری را حس می کردم، یک حس معنوی خاصی داشتم به طوریکه بلافاصله بعد از اتمام شیردهی بی قرار بودم تا فرزند بعدی رو اقدام کنیم ولی هم همسرم مخالف بود چون هنوز پس از ده سال درآمدی نداشت و هم اطرافیان. تا اینکه در سن ۴۱ سالگی در بارداری سومم به لطف خدای مهربون دوقلو 👩🧑باردار شدم. پزشک زنانی که پیشش میرفتم قرص آسپرین برای پیشگیری از لخته شدن خون و خونرسانی به دوقلوها برام تجویز کرد، به محض استفاده از آسپرین دچار لک بینی شدم که سونوگرافی تشخیص دوتا هماتوم داد. بدون اجازه پزشک دیگه آسپرین نخوردم. پزشک زنانی که پیشش می رفتم از این حرکتم بدش اومد، گفت دیگه پیشم نیا، البته اینو هم می گفت که احتمال داره یکی از قل ها زنده نمونه پزشک معالجم رو عوض کردم. این دکتر برخلاف قبلی گفت که مشکلت جدی نیست هر دوقل زنده می مونن، حتی تاریخ دقیق تولدشون رو گفت. به مدت ۱۰ روز، روزانه تزریق آمپول و استفاده از شیاف داشتم که خدا رو شکر مشکل رفع شد. قرص آسپرین هم دیگه استفاده نکردم. برخلاف بارداری های قبلی تو این بارداری دیابت بارداری پیدا کردم که اونم با رعایت برنامه غذایی، خوردن کدو سبز و... به سلامت سپری کردم. در کل بارداری خوبی داشتم و تا روز آخر زایمان سر پا بودم. خودم به تنهایی دکتر،آزمایش ،سونوگرافی و... در حد ضرورت می‌رفتم. غربالگریها رو انجام ندادم و به یمن قدم دوقلو مشکل اشتغال همسرم کم کم در حال حل شدن بود. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۵ و اما در مورد بزرگ کردن دوقلو باید بگم در بارداری خیلی ذوق و هیجان داشتم. اصلا فکرش رو نمی‌کردم که یه روزی دوقلو داشته باشم، با اینکه تصمیم داشتیم پیش کسی معلوم نکنیم، ولی خودم طاقت نیاوردم و بعد تقریبا یک ماه یکی یکی و به نوبت به همه گفتم و همه فهمیدن، تو نوبت پزشک، جمع همکاران و غیره خلاصه اطلاع رسانی کامل ....😃 بجز خودم، فامیل های خودم و همسرم هم ذوق زده بودن، البته بودند کسانی که زخم زبان هم می‌زدند که برای چی آوردی با این شرایط همسرت که درآمدی نداره، میخواستی چکار، دونا فرزند داشتی، ولی حرفهاشون اصلا برام مهم نبود، من تو حس و حال خودم بودم و لحظه ها رو شمارش می کردم☺️ روزها و هفته ها رو شمارش میکردم که کی دوقلوها بدنیا میان، تا اینکه انتظار به پایان رسید و در یک بیمارستان دولتی با حداقل هزینه بدنیا اومدند، تا چهار ماهگی به همراه شیر خودم، شیر خشک هم میدادم، بخاطر استراحت کم و بد غذا بودنم. بعد از ۴ ماه شیرم خیلی کم بود و به اعصابم فشار می اومد دیگه نتونستم شیر خودم رو بدم و شیر خشک دادم. دو سه سال سختی داره هم خودم و هم همسرم شبها خواب راحتی نداشتیم. شب ها داخل فلاکس آب جوشیده ولرم برای درست کردن شیرخشک آماده می گذاشتیم. شبها دوسه مرتبه شیر خشک می‌دادیم. بچه ها رو بعد از دنیا اومدن بخاطر زردی بستری کردند. بخاطر شرایط نامناسب بیمارستان و اینکه بخاطر خون گیری دختر یک کیلو و نهصد گرمی ام رو مدام سوراخ سوراخ می کردن و نمی تونستن رگ پیدا کنند تا برای آزمایشات خون گیری کنند به صلاحدید و با رضایت خودمان با هزار مکافات ترخیص کردیم. بیمارستان اجازه ترخیص نمیدادن و می گفتن وزن بچه ها پایین هست، اجازه بدید یه مدت بمونن تا وزنشون بالا بره مشکل زردی شون حل بشه، دیدیم مطمئنا با این شرایط بیمارستان مطمئنا وزنشون که اضافه نمیشه، یه بیماری جدیدی هم پیدا می کنند. چون تو تجربه قبلی فرزند بیست روزه ام رو بخاطر سرما خوردگی بستری کردند، علاوه بر مریضی خودش، عفونت خون هم در بیمارستان گرفت. بخاطر همین با وجود استرسی که داشتیم به خدا توکل کردیم و بچه ها رو آوردیم منزل و بیرون نزد متخصص کودکان بردیم. قطره مخصوص زردی داد، در منزل رسیدگی کردیم و مشکل رفع شد. اوایل تولد بخاطر وزن کم شون یه مقدار استرس و نگرانی معمولی است. بعد از یکی دو ماه عادی میشه تا دوسال نیاز به کمک و همراهی همسر یا یکی از اعضای خانواده هست. بتدریج با از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن کار راحت تر میشه. کمک و امداد الهی هم حتما هست طوریکه دوقلوهای من برخلاف دو فرزند دیگر کمتر مریض می شوند، در عرض ۳ روز تونستم از پوشک بگیرم، چون در حال تقلید از همدیگه هستند، معمولا مهارتها رو زودتر یاد می‌گیرند. زودتر از فرزندان دیگرم سرویس بهداشتی رفتن رو یاد گرفتند، حتی در حمام سعی می کنند خودشون به تنهایی کار شستشو رو انجام بدن. الان دوقلوها ۴ سالشون هست، خدا رو شکر با هم همبازی هستند و تازه داریم یه نفس راحت میکشیم. خدا رو شکر الان فرزندانم رو میبینم که در مسیر قرآن و اهل بیت هستند و با دلهای پاکشون صوت دلنشین کلام الهی را در خانه زمزمه می کنند، اهل مطالعه و محافل مذهبی هستن، از ته دل مسرور و شاد میشم و با بزرگتر شدن شون، شاهد درخشش و موفقیت هاشون در زمینه های مختلف هستم، به وجد میام و هزاران مرتبه درگاه الهی رو شکر و سپاس میگم. 🙏 همیشه احساس می کنم خدای مهربان حواسش به همه هست و از جایی که فکرش رو نمی‌کنیم جبران می‌کنه ☘و یرزقه من حیث لایحتسب ☘ فکر می کنم این سورپرایز رو عوض اون همه بحرانهایی که در زندگی کشیدم عطا کرده و چشمان ما رو روشن کرد امیدوارم بتونم مادر خوبی براشون باشم و از خدای متعال می‌خوام🤲 دامن همه مادران منتظر رو با فرزندانی صالح سبز کنه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥کاسه‌های واژگون... در فضل حق و بارش رحمت حق، بحثی نیست، بحث این است که کاسه‌های ما واژگون است. 📚 بهار رویش، ص ۲۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
با ذره‌بین... سعی کنید قدردان خدمات شوهرتان بــاشـیـد؛ حـتـی در مـواردی بـایـد بـا ذره‌بـیـن کارهای‌خوب شوهرتان را پیدا و از او تشکر کنید، البته این‌رویکرد باید واقع‌بینانه باشد نه همراه با چاپلوسی و مبالغه. 📚 کتاب محرمانه‌های زنانه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075