eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۵ مادر چهار فرزند هستم. در زندگی خیلی خیلی سختی و بحران سپری کردم. ازدواج اولم رو، مادر شوهرم باعث جدایی و فروپاشیش شد. همسرم تک پسر بود، پدر هم نداشت، مادر به شدت وابسته به پسرش بود. اگر در منزل با همسرم درباره وقایع روزانه صحبت می‌کردیم، ناراحت می‌شد. دوسال و نیم عقد ما رو طول داد به بهانه اینکه فعلا باید درس و دانشگاه تمام بشه با اینکه شرایط عروسی مهیا بود. همسرم بلافاصله بعد از عقد منزل دوطبقه خریداری کرد، تا زود سروسامان بگیره ولی مادرش اجازه نداد. علاوه بر اون در طول دوسال و نیم عقد عین یک نگهبان سفت و سخت مدام در خانه بود و ما رو تحت کنترل داشت، ما هم که ماخوذ به حیا خلاصه خیلی سختی کشیدیم و ماجراها داشتیم. آخرش هم یک سال بعد عروسی کلیدهای منزل رو عوض کرد و منو در خانه راه نداد. هر کسی برای حل مشکل رفت، اجازه ورود به منزل نداد. طلاق اجباری مثل یک کابوس بود برام، به خاطر طلاقی که اصلا فکرش رو نمی‌کردم. اگر بگم من مُردم و زنده شدم، اغراق نکرده ام. خانواده ام هم بخاطر حال و روز بحرانی من ماهها ناراحت بودند. مادر شوهر سابق ام در ازدواج دوم پسرش دید که دیگه نمی تونه برای بار دوم زندگی فرزندش رو به هم بزنه، با اینکه سن چندانی نداشت عمرش به دنیا وفا نکرد، یک شب بدون هیچ بیماری زمینه ای در کمال ناباوری اقوام، سکته قلبی کرد و به دیار باقی شتافت. شش ماه بعد از طلاق اجباری برای فرار از فشار روحی و روانی و شوکی که متحمل شده بودم، دیگه تحمل اینکه صبر کنم تا موقعیت مناسب و ایده آل که شرایط بهتری داشته باشه برای خواستگاری بیاد رو نداشتم، به نیت فرزندآوری برای سربازی آقا امام زمان با اولین خواستگار که فقط ملاک ایمان و تقوا داشت، ازدواج کردم نه کار داشت نه پشتوانه مالی نه حمایت خانواده، ازدواجی کاملا ساده و شروع زندگی مشترک با حداقل امکانات. به مرور زمان نزدیک به دو سال طول کشید تا زندگی قبل و شوکی که بهم وارد شده بود، فراموش کنم. مدام به فکر فرو می رفتم و گاهی هم مثل ابر بهاری نزدیک به یک ساعت گریه میکردم. بعد از چند ماه تصمیم به بارداری گرفتم خدارو شکر خیلی سریع و راحت صاحب فرزند شدم و به مرور سرم شلوغ شد و زندگی قبلی رو فراموش کردم. پس از فرزند اولم، به مدت ۶ سال علی رغم میل باطنی بخاطر شرایط اشتغال خودم در یک منطقه محروم صاحب فرزند نشدیم تا اینکه با انتقال به شهر خودمون فرزند دوم ام رو باردار شدم. سر فرزند دوم بیشتر از قبل لذت مادری را حس می کردم، یک حس معنوی خاصی داشتم به طوریکه بلافاصله بعد از اتمام شیردهی بی قرار بودم تا فرزند بعدی رو اقدام کنیم ولی هم همسرم مخالف بود چون هنوز پس از ده سال درآمدی نداشت و هم اطرافیان. تا اینکه در سن ۴۱ سالگی در بارداری سومم به لطف خدای مهربون دوقلو 👩🧑باردار شدم. پزشک زنانی که پیشش میرفتم قرص آسپرین برای پیشگیری از لخته شدن خون و خونرسانی به دوقلوها برام تجویز کرد، به محض استفاده از آسپرین دچار لک بینی شدم که سونوگرافی تشخیص دوتا هماتوم داد. بدون اجازه پزشک دیگه آسپرین نخوردم. پزشک زنانی که پیشش می رفتم از این حرکتم بدش اومد، گفت دیگه پیشم نیا، البته اینو هم می گفت که احتمال داره یکی از قل ها زنده نمونه پزشک معالجم رو عوض کردم. این دکتر برخلاف قبلی گفت که مشکلت جدی نیست هر دوقل زنده می مونن، حتی تاریخ دقیق تولدشون رو گفت. به مدت ۱۰ روز، روزانه تزریق آمپول و استفاده از شیاف داشتم که خدا رو شکر مشکل رفع شد. قرص آسپرین هم دیگه استفاده نکردم. برخلاف بارداری های قبلی تو این بارداری دیابت بارداری پیدا کردم که اونم با رعایت برنامه غذایی، خوردن کدو سبز و... به سلامت سپری کردم. در کل بارداری خوبی داشتم و تا روز آخر زایمان سر پا بودم. خودم به تنهایی دکتر،آزمایش ،سونوگرافی و... در حد ضرورت می‌رفتم. غربالگریها رو انجام ندادم و به یمن قدم دوقلو مشکل اشتغال همسرم کم کم در حال حل شدن بود. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۵ و اما در مورد بزرگ کردن دوقلو باید بگم در بارداری خیلی ذوق و هیجان داشتم. اصلا فکرش رو نمی‌کردم که یه روزی دوقلو داشته باشم، با اینکه تصمیم داشتیم پیش کسی معلوم نکنیم، ولی خودم طاقت نیاوردم و بعد تقریبا یک ماه یکی یکی و به نوبت به همه گفتم و همه فهمیدن، تو نوبت پزشک، جمع همکاران و غیره خلاصه اطلاع رسانی کامل ....😃 بجز خودم، فامیل های خودم و همسرم هم ذوق زده بودن، البته بودند کسانی که زخم زبان هم می‌زدند که برای چی آوردی با این شرایط همسرت که درآمدی نداره، میخواستی چکار، دونا فرزند داشتی، ولی حرفهاشون اصلا برام مهم نبود، من تو حس و حال خودم بودم و لحظه ها رو شمارش می کردم☺️ روزها و هفته ها رو شمارش میکردم که کی دوقلوها بدنیا میان، تا اینکه انتظار به پایان رسید و در یک بیمارستان دولتی با حداقل هزینه بدنیا اومدند، تا چهار ماهگی به همراه شیر خودم، شیر خشک هم میدادم، بخاطر استراحت کم و بد غذا بودنم. بعد از ۴ ماه شیرم خیلی کم بود و به اعصابم فشار می اومد دیگه نتونستم شیر خودم رو بدم و شیر خشک دادم. دو سه سال سختی داره هم خودم و هم همسرم شبها خواب راحتی نداشتیم. شب ها داخل فلاکس آب جوشیده ولرم برای درست کردن شیرخشک آماده می گذاشتیم. شبها دوسه مرتبه شیر خشک می‌دادیم. بچه ها رو بعد از دنیا اومدن بخاطر زردی بستری کردند. بخاطر شرایط نامناسب بیمارستان و اینکه بخاطر خون گیری دختر یک کیلو و نهصد گرمی ام رو مدام سوراخ سوراخ می کردن و نمی تونستن رگ پیدا کنند تا برای آزمایشات خون گیری کنند به صلاحدید و با رضایت خودمان با هزار مکافات ترخیص کردیم. بیمارستان اجازه ترخیص نمیدادن و می گفتن وزن بچه ها پایین هست، اجازه بدید یه مدت بمونن تا وزنشون بالا بره مشکل زردی شون حل بشه، دیدیم مطمئنا با این شرایط بیمارستان مطمئنا وزنشون که اضافه نمیشه، یه بیماری جدیدی هم پیدا می کنند. چون تو تجربه قبلی فرزند بیست روزه ام رو بخاطر سرما خوردگی بستری کردند، علاوه بر مریضی خودش، عفونت خون هم در بیمارستان گرفت. بخاطر همین با وجود استرسی که داشتیم به خدا توکل کردیم و بچه ها رو آوردیم منزل و بیرون نزد متخصص کودکان بردیم. قطره مخصوص زردی داد، در منزل رسیدگی کردیم و مشکل رفع شد. اوایل تولد بخاطر وزن کم شون یه مقدار استرس و نگرانی معمولی است. بعد از یکی دو ماه عادی میشه تا دوسال نیاز به کمک و همراهی همسر یا یکی از اعضای خانواده هست. بتدریج با از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن کار راحت تر میشه. کمک و امداد الهی هم حتما هست طوریکه دوقلوهای من برخلاف دو فرزند دیگر کمتر مریض می شوند، در عرض ۳ روز تونستم از پوشک بگیرم، چون در حال تقلید از همدیگه هستند، معمولا مهارتها رو زودتر یاد می‌گیرند. زودتر از فرزندان دیگرم سرویس بهداشتی رفتن رو یاد گرفتند، حتی در حمام سعی می کنند خودشون به تنهایی کار شستشو رو انجام بدن. الان دوقلوها ۴ سالشون هست، خدا رو شکر با هم همبازی هستند و تازه داریم یه نفس راحت میکشیم. خدا رو شکر الان فرزندانم رو میبینم که در مسیر قرآن و اهل بیت هستند و با دلهای پاکشون صوت دلنشین کلام الهی را در خانه زمزمه می کنند، اهل مطالعه و محافل مذهبی هستن، از ته دل مسرور و شاد میشم و با بزرگتر شدن شون، شاهد درخشش و موفقیت هاشون در زمینه های مختلف هستم، به وجد میام و هزاران مرتبه درگاه الهی رو شکر و سپاس میگم. 🙏 همیشه احساس می کنم خدای مهربان حواسش به همه هست و از جایی که فکرش رو نمی‌کنیم جبران می‌کنه ☘و یرزقه من حیث لایحتسب ☘ فکر می کنم این سورپرایز رو عوض اون همه بحرانهایی که در زندگی کشیدم عطا کرده و چشمان ما رو روشن کرد امیدوارم بتونم مادر خوبی براشون باشم و از خدای متعال می‌خوام🤲 دامن همه مادران منتظر رو با فرزندانی صالح سبز کنه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات مخاطبین در کانال "دوتا کافی نیست" از هشتگ های زیر استفاده کنید.👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075