eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۸۶ بعد از اینکه فرزند دومم رو از شیر گرفتم، تصمیم گرفتیم به ندای رهبر در مورد فرزندآوری لبیک بگیم و بعد از مدتی باردار شدم. در هفته بیست بارداری به دلیل فعالیت زیاد چند روز اخیرش، کیسه آب پاره شد و رفتم اتاق زایمان تنها بیمارستان شهرستان مون... دکتر زنان بعد از بررسی، پارگی کیسه آب و ختم بارداری رو اعلام کرد و چون دو فرزند قبلی سزارین بودم، من رو فرستاد بیرون از بیمارستان برای سونو که چسبندگی نداشته باشم و ختم بارداری. بعد از اینکه سونو انجام شد، دکتر سونو که خیلی معتقد و باخدا بود گفت خیلی هنوز اوضاع خطرناک نیست، می تونی صبر کنی. استخاره گرفتیم و جوابش اومد اگر صبر کنید بهتره، اومدم خونه دیگه به بیمارستان برنگشتم. فرداش پیش دکتری که مرکز استان بود و دکتر خیلی حاذق و باخدایی رفتم، ایشون گفتن فعلا برا ختم بارداری زود هست و هنوز باید صبر کرد. بعد از دو هفته استراحت و مصرف دارو پیش همون دکتر رفتم و دکتر گفت خیلی آبش کم شده، باید در بیمارستان بستری بشی. رفتم بیمارستان و بستری شدم. بعد از سه روز گفتن که اوضاع کیسه آب بدتر شده و ختم بارداری باید به صورت طبیعی انجام بشه، چون وزن بچه نیم کیلو بیشتر نیست سزارین نمی کنیم. بعد از ۲۴ ساعت درد، بچه به دنیا اومد و من خیلی ناراحت، افسرده و با گریه منو بردن بخش، گفتن جنین چون خیلی سن بارداری کم بوده، سقط شده... بعد از چند ساعت پرستار اومد گفت بچه ات هنوز زنده هست ولی تا صبح بیشتر زنده نمی مونه. فردا صبح پرستار اومد گفت بچه ات تو ان ای سی یو بستری شده با وزن نیم کیلو فعلا هم وضعیتش خوبه... همون روز خودم از بیمارستان مرخص شدم و فرزندم تا ۶۷ روز در بخش ان ای سی یو بستری بود و با وزن یک کیلو از بیمارستان مرخص شد. چه شب و روزهای سختی بود ولی تو این مدت چقدر به قدرت و حکمت خدا پی بردیم و الان دخترمون دو سالش هست، الحمدلله باهوش و سالم و سلامت... روزی هزار بار خدا رو شکر می کنیم که فرزندمون رو برامون نگه داشت. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
عکس مریم خانم هنگام تولد و الان در آستانه ی دو سالگی... 😍😍 ۸۸۶ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۸۸۶ #فرزندآوری #زایمان_زودرس #مشیت_الهی بعد از اینکه فرزند دومم رو از شیر گرفتم، تصمیم
معجزه الهی پاسخ فرستنده تجربه ۸۸۶ به سوالات شما👇 تقریبا هیچ کدوم از اطرافیان امیدی به زنده موندن مریم خانم ما نداشتن چون خیلی وزنش کم بود چون زایمان زودرس بود، اصلا شیر نداشتم که بهش بدم و باید از شیر مادر نوزاد نارس تغذیه میشد که در بخش ان ای سی یو یه مادر دیگه بود بچه اش ۲۷ هفته بود و برای مریم ما هم شیر میگذاشت با شلنگ و سرنگ بهش میدادند. بعدش هم کلا با شیر خشک تغذیه میشد. تا یک ماه بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد با گاواژ مریم رو تغذیه میکردیم تقریبا مریم جان که ۶ ماهه شد، وزنش ۳ کیلو شد. خیلی دوران واقعا سختی بود ولی همه جا خدا همراه ما بود و در همه لحظات قدرت خدا رو حس کردیم. تقریبا ۱ سالگی سینه خیز رفت و نشست دکتر گفته مریم دیرتر از همسالاش راه میوفته ولی جای نگرانی نیست. ما ساکن استان یزد هستیم و دکتر شهر یزد، خانم دکتر مهین مجدزاده بودند، که دکتر بسیار مجرب و کار بلد و معتقد هستند. دکتر کشیک که شب زایمان بالای سرم بود، تقریبا هیچ امیدی به زنده بودن فرزندم نداشت چون سن بارداری خیلی کم بود و بعداً گفتن زنده موندن جنین تو این سن بارداری، بی سابقه بوده و باید تو کتاب ها نوشته بشه. دکتر نوری شادکام که فوق تخصص اطفال هستند، زنده بودن مریم رو معجزه می دونستن 👌تجربه ۸۸۶ را اینجا بخوانید 👈 تصاویر کار شده، صحبتهای آقای دکتر نوری شادکام، متخصص اطفال مریم خانم (نوزاد نارسی که در هفته ۲۴ بارداری در سال ۱۴۰۰ با وزن نیم کیلو متولد شده است.) در صفحه شخصی شان می باشد کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۸۷ ۱۷ سالم بود که ازدواج کردم. همسرم برادر همسایه مون بود. یه روز که داشت میومد خونه خواهرش، همدیگه رو توی کوچه دیدیم و همونجا بود که با یک نگاه عاشق هم شدیم با خانواده اومدن خواستگاری و در سال ۱۳۸۰ ما به عقد هم دراومدم، بعد از سه ماه هم ازدواج کردیم. پسر اولم بعد از دوتا سقط با کلی نذر و نیاز به دنیا اومد. با اینکه با مادرشوهرم زندگی میکردیم ولی چون عاشق هم بودیم، خیلی احساس خوشبختی میکردم نهایتا پدرشوهرم اجازه داد که در یک طرف حیاط برای خودمون خونه بسازیم. با وجود مشکلات ۹ سال طول کشید که ما بتونیم خونه رو تکمیل کنیم. همسرم هم درس میخوند، هم کار میکرد. خیلی روزهای سختی رو میگذروندیم پسر دومم رو خدا بهمون داد و ما هنوز توی اتاق ۱۵ متری زندگی میکردیم. با توکل بر خدا و تحمل همه سختیها، بعد از ۱۶ سال ما تونستیم وارد خونه خودمون بشیم و مستقل زندگی کنیم خدا دوتا پسر بهمون داده بود و همسرم خیلی دوست داشت که ما یه دختر هم داشته باشیم. وقتی که فهمیدم دوباره باردار شدم، خیلی خوشحال شدیم و بعد یک ماه رفتیم سونو، دکتر با تعجب گفتن که خانم بارداری چندمتون هست؟ گفتم که سوم، دوتا هم سقط داشتم. گفتن که آی وی اف کردید، من در جواب گفتن که خیر. بعد با تعجب گفتن که در خانواده سابقه چند قلویی داشتین؟ من گفتم که بله خواهرم الان دوقلو باردار هستن و ۳ ماهشون هست. بعد به من تبریک گفتن و با خوشحالی گفتن که شما هم سه قلو باردار هستید😊 من از شدت تعجب و خوشحالی و با خنده همسرم رو صدا کردم و گفتم که محمد بیا ببین خانم دکتر چی میگه😄 همسرم تا فهمیدن که سه قلو هست، گفتن واقعا خانم دکتر؟! و این شد که ما با خوشحالی رفتیم خونه و قرار شد که تا ماه بعد به کسی چیزی نگیم. چون دکتر گفت که احتمال داره یکی از بچه ها نمونه و سقط بشه. ولی همسرم اصلا از خوشحالی نمی تونست جلو خودش رو بگیره و وقتی می‌رفتیم خونه مامانم اینا، به خواهرم میگفت که بچه شما دوقلو هست، مبارکتون باشه واسه ما شاید سه تا باشه شایدم ۴ تا باشه...😄 برای ماه بعد رفتیم برای سونو مجدد و خداروشکر هر سه بچه ها وضعیت خوبی داشتن و هر سه سالم بودن. دکتر به همسرم پیشنهاد داد که شما چون دوتا پسر دارید، میتونید یکی از این سه قلو ها رو ریداکت کنید ولی همسرم خیلی از حرف دکتر ناراحت شدن و گفتن که چیزی که خدا به من داده رو من هیچ وقت این کار رو انجام نمیدم. با کلی سختی روزی که بچه های خواهرم به دنیا اومدن، به من استرس خیلی زیادی وارد شد. چون دکترش میخواست که دوقلو ها رو طبیعی به دنیا بیاره و به خاطر همین استرس خیلی زیادی به من وارد شد و من دچار لکه بینی شدم و بعد از دوهفته دچار زایمان زود رس شدم. بچه ها توی ۲۸ هفته به دنیا اومدن و ۵۷ روز ان ای سیو بستری بودن. ما بچه ها رو بعد از اینکه مرخص کردیم و آوردیم خونه، دکتر گفتن که هر دوهفته باید برای چکاپ ببریم پیش دکتر و یکسری آزمایش و عکس لگن و سونو از مغز ازشون گرفتن که یکی از بچه های من یکم خونریزی داشت و بعد از یک ماه خوب شد و دو تای دیگه هم از لگن مشکل داشتن که یه پابند دکتر بهشون دادن و ما طی روز به پاهاشون می‌بستیم که بعد از یک ماه خداروشکر لگنشون هم خوب شد. من برای کمک، اول خدارو داشتم که بهم یه صبر تحمل و مقاومت زیاد بهم داد و بعد همسر و مادرم بودن که کمک میکردن. همسرم از ساعت ۵ که میومدن خونه شغل دوم بچه داری رو با رضایت قبول میکردن و تا ساعت ۱۲ شب بچه ها همیشه با همسرم بود تا من یکم استراحت کنم. من برای همه چی بچه ها قانون گذاشته بودم، به خاطر همین خیلی از کارها راحت شده بود چون هر ۳ ساعت بهشون شیر میدادم زیاد گریه نمیکردن فقط یکی از پسرها گریه میکرد اونم فقط دوساعت غروبها، بردیم دکتر که رفلاکس داشت و دارو بهش دادن و اونم خداروشکر خوب شد خداروشکر میکنم که صبر و تحمل من و همسرم رو زیاد کرد تا بتونیم سه تا بچه زودرس رو بزرگ کنیم. وقتی بچه ها رو مرخص کردیم، دکترشون گفت که تا ۶ ماه سرخ کردنی و دود اسفند و مهمونی رفتن و مهمونی گرفتن ممنوع،ما هم حرف دکتر رو گوش دادیم. یکم که بچه ها جون گرفتن و ما خواستیم که خونه خواهربرادرامون بریم کرونا اومد و دوباره همه چی ممنوع شد🥺 خداروشکر هیچ کدوم از خانواده ما به کرونا مبتلا نشدن، فقط هر کدوم یه سرماخوردگی ساده می‌گرفتن و زود خوب میشدن و همه اینها به خاطر وجود هدیه هایی بود که خدا به ما داده بود رزق و روزی خوبی هم با خودشون آورده بودن و خداروشکر خیلی کم با مشکل بی پولی برخوردیم. پسرای بزرگم خیلی بهم کمک می‌کنن و بیشتر کارها رو برام انجام میدن الان خداروشکر سه قلو ها ۴ ساله هستن و ما داریم از وجود برکتی که خدا بهمون داده احساس خوشبختی می کنیم. «دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من دوقلوهام ۳۲ هفته با سزارین به دنیا اومدند. تو شهری که ۱۲۰۰ کیلومتر از خانوادم دور بود، دست تنها بودم؛ یه بچه ۲ سال و پنج ماهه هم داشتم اما به خدا گفتم خدایا تو خودت کمکم کن و واقعا خدا بالاترین کمک بود، جوری که هر دوشون رو شیر مادر دادم. امسال هم ان شاءالله دارن میرن پیش دبستانی. قل دخترم وزن تولدش ۱۵۰۰گرم بود. قل پسرم وزن تولد ۱۴۰۰ گرم... به خاطر وزن کم شون دو هفته تو دستگاه رفتن، مشکل ریه یا مشکل دیگه ای الحمدلله نداشتن چون از وقتی فهمیدم باردارم، دکترم احتمال میداد ۷ماهه به دنیا بیان و داروهایی که لازم بود رو برام تجویز کردن. دوقلوها متولد زمستان هستند و شهر محل زندگی ما شدیدا سردسیره، دکتر بهم توصیه کردن تا وقتی وزنشون به ۲.۵ کیلو نرسیده حمامشون نکنم(چون سرماخوردگی زیر این وزن اگر چرکی بشه به مراقبت بیمارستانی نیاز داره)، و گفتن با دستمال نم دار و آب گرم در اتاق گرم بدن و سرشون رو هفته ای دوبار تمیز کنم. در مورد لباس پوشوندن هم گفتن کلاه، یک زیرپوش، شلوار، بلوز آستین بلند و جوراب حتما بپوشون،در روز یک ملافه و در شب پتو روشون بندازم. دمای اتاق هم از ۲۷ تا ۲۸ درجه کمتر نباشه(من دماسنج برای تنظیم دمای اتاق گذاشته بودم). شیر هم حداکثر هر ۱.۵ ساعت یکبار بهشون بدم(چون بچه های نارس جثه شون ریز هست و قدرت فکشون کم تره، مقدار کم تری شیر مک میزنن و باید زود به زود بهشون شیر داد) همان طور که گفتم من الحمدلله هر دو رو شیر مادر بدون کمکی دادم(با اینکه واقعا خیلی خیلی بهم سخت گذشت به ویژه اینکه قل پسرم حساسیت به پروتئین گاوی داشت و من پرهیز کامل لبنیات،گوشت و روغن گاوی داشتم) جایی هم نمیرفتم ولی مهمان از طرف خانواده همسرم خیلی زیاد داشتیم، خانواده خودم جنوب بودن و هیچکس نمیومد(با عرض تاسف با این که همه میدونستن دوقلوها نارس هستن و واقعا خطرناکه که مریض بشن اما زیاد میومدن😞) ولی من تا حد امکان اون دو تا رو از اتاق بیرون نمیاوردم. مگر در مواقعی که دیگه مهمان اصلا توجیه نمیشد😂 با رعایت این موارد خدا رو شکر بچه ها مریض نشدن. برای دل درد هم دکتر همون بیمارستان توصیه کردن عرق نعنا واقعی و معتبر رو با نبات ساده بجوشونم و هر ۸ ساعت ۲ سی سی بهشون بدم که خداییش خیلی روی نفخ و دل درد موثر بود. تا چله بچه ها ۲بار چشم پزشک همون بیمارستان محل تولدشون بردم که ببینن شبکیه و عنبیه و .... چشمشون کامل شده یا نه که شکر خدا بعد از ۲بار گفتن کامل شده و دیگه نیازی نیست بیاری. سونوگرافی جمجمه، لگن و کلیه و مجاری ادرار هم نیاز بود که خدا رو شکر هر دو سالم بودن. ۳ هفته اول تولد هم گفتن دو تا پوشک روی هم ببند که لگنشون باز بشه. الحمدلله در ۴ماهگی از نظر وزن و قد و همه چیز در حالت عادی تمام نوزادان قرار گرفتند. خداوکیلی زحمتی که برای نوزاد نارس یا حتی نوزادی که به موقع دنیا اومده ولی کم وزنه می‌کشی خیلی بیشتر از نوزادان با وزن عادی هست اما خدا خیلی کمک میکنه من کاملا برام ثابت شده، خدا خودش این بچه ها رو حفظ میکنه و به ثمر میرسونه. فقط کافیه از خودش بخوایم و بهش اعتماد و توکل کنیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات مخاطبین در کانال "دوتا کافی نیست" از هشتگ های زیر استفاده کنید.👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075