eitaa logo
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
279 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
24 فایل
◉✿اگـہ وجود خدا باورت بشه خدا یــہ نقطـہ میـذاره زیـرباورت “یـاورت“ مےشه✿◉ درایـتا☆سروش☆آپارات بالیـنک زیـرهمراه باشید😌 @downloadamiran قسمتهاے قبلے رمانهایـمان روهم مے توانیـد در #رمانکده_امیـران دنبال کنیـد♡ @downloadamiran_r ارتباط باما: @amiran313
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 🕰⌛️] 🕰 چند روزی گذشت. در این چند روز نه خبری از مریم‌خانم بود نه تلفن و پیغامی. برایم عجیب بود. امروز دوباره آقا رضا به شرکت نیامده بود. از بلعمی پرسیدم: –امروزم نمیاد؟ زنگی چیزی نزده؟ –نه زنگ نزده، احتمالا میاد. چون هر روز این موقع‌ها زنگ میزد اطلاع می‌داد که بهت بگم نمیاد. –خدا کنه بیاد. کارها زیاد شده تنهایی نمی‌تونم. –حالا اگر کاری هست که من می‌تونم انجام بدم بهم بگو، راستی امروز یه قرار داریم‌ها، با شرکت دیده‌بانان، برای بستن قرارداد. –خب پس به آقا رضا زنگ بزن بگو بیاد دیگه، اون نباشه که اصلا نمیشه، اگه نمیتونه بیاد قرار رو کنسل کن. یعنی تو این چند روز حالش خوب نشده؟ فکر کرد و گفت: –مدیر عامل که آقای چگنیه، به نظرت بدون اون میشه قرار داد بست؟ شانه‌ایی بالا انداختم. نمی‌دونم، فکر کنم بشه، چون قبلا نمونش رو داشتیم. آخه قرار بزرگی نیست، از این دم دستیهاست. بعد از این که بلعمی به آقا رضا زنگ زد گفت: –گفت میاد، ولی یه کم دیرتر. پشت میزم نشستم و سخت مشغول کارم بودم که با صدای پیامک گوشی‌ام فوری بازش کردم. این روزها همیشه گوش به ‌زنگ بودم، تا ببینم پری‌ناز پیامی می‌دهد یا نه، برای همین اینترنت گوشی‌ام را حتی شبها هم روشن می‌گذاشتم. یک پیام از یک شماره ناشناس بود. نوشته بود. –چند دقیقه دیگه بهت تصویری زنگ میزنم، فقط یه جا تنها باش. از دیروز که فهمیده برات اون فیلم رو فرستادم تا حالا نه غذا ‌خوره، نه حرف زده. فقط با سُرم زندس، اگه اینجوری پیش بره باید بیای جنازش رو ببری پس توجیهش کن که غذا بخوره. با خواندن پیام از جایم بلند شدم. دستم را جلوی دهانم گرفتم. پس این پیام از طرف پری‌ناز است. یعنی راستین غذا نخورده. آن هم با آن حالش؟ نمی‌توانستم چشم از صفحه‌ی گوشی بردارم. گوشی به دست در اتاق به این طرف و آن طرف می‌رفتم. می‌گوید باید بروم جنازه‌اش را بیاورم، این دختره روانیست. اصلا معلوم نیست چه مرگش است. جوری حرف میزند انگار مجبور بود که راستین را با خودش ببرد. زیاد طول نکشید که گوشی‌ام زنگ خورد. ضربان قلبم بالا رفت. دستپاچه شدم. فوری پشت میزم رفتم و روی صندلی نشستم. گوشی را روی میز گذاشتم و کمی روسری‌ام را مرتب کردم. با انگشت سبابه‌ام که شروع به لرزیدن کرده بود صفحه‌ را به طرف بالا لمس کردم. چهره‌ی پری‌ناز ظاهر شد. بدون سلام گفت: –ببین اگه امروز باهاش حرف بزنی و غذا بخوره فردا هم همین موقع بهت زنگ میزنم باهاش حرف بزنی. بگو دست از لجبازی برداره. منتظر جواب من نشد. در اتاقی را باز کرد و وارد شد. اتاقی که می‌دیدم با دفعه‌ی قبل فرق داشت. کوچکتر به نظر میرسید. جلوی دوربین پتویی قرار گرفت که فهمیدم روی راستین کشیده شده. رنگ پتو روشنتر و انگار نو و تمیزتر از قبل بود. پس هنوز آنقدر حالش خوب نشده که از روی تخت پایین بیاید. نگران چشم به دوربین دوخته بودم. پری‌ناز دوربین را روی صورت راستین نگه داشت و گفت: –بیا بگیر حرف بزن. راستین سرش مخالف طرف پری‌ناز بود. انگار به پنجره نگاه می‌کرد چون نور ضعیفی از آن سمت می‌آمد. از حرف پری‌ناز تکانی به خودش نداد و بی‌تفاوت همانطور مانده بود. پری‌ناز گوشی را به طرف خودش گرفت و گفت: –اُسوه یه چیزی بگو، آقا صدات رو بشنوه، مطمئن بشه. بعد دوباره گوشی را روی صورت راستین گرفت. ناگهان راستین سرش را چرخاند و چهره‌‌اش در مقابل دوربین هویدا شد. الهی بمیرم چقدر صورتش لاغر شده. حریصانه نگاهش کردم و جزجز صورتش را از نظر گذراندم. چشم‌هایش پف داشتند و لبهایش خشک و پوسته پوسته شده بودند. ته ریشش بیشتر شده بود و رنگ پریده‌اش را کمی پنهان می‌کرد. با تمام اینها چقدر چهره‌اش جذابتر و مردانه‌تر شده بود. با دیدن من لبخند زد. فقط نگاه می‌کرد. لبخندش بغض به گلویم آورد. صدای پری‌ناز را شنیدم که به راستین گفت: –بگیر باهاش حرف بزن. راستین گوشی را از دست پرناز گرفت ولی چشم از دوربین برنداشت. پری‌ناز گفت: –مگه نگفتی اگه بهش زنگ بزنم حرف میزنی، خب... راستین بی توجه به حرف او سرش را برایم تکان داد و گفت: –سلام. چقدر صدایش خط و خش داشت، از صدایش غم می‌بارید. همین یک کلمه سلام گفتنش هزار جمله بود. قلبم به درد آمد و دیگر سخت بود جلوی اشکهایم را بگیرم. با گریه جواب سلامش را دادم. نگاهی به پری‌ناز انداخت و گفت: –برو برام یه سوپی چیزی بیار تا بخورم. اینبار صدای پری‌ناز آرامتر از قبل بود، شاید از حرف زدن راستین خوشحال شده بود. ◀️ ادامه دارد... •────⋅ৎ୭⋅────• @downloadamiran •────⋅ৎ୭⋅────•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهرباݧ خدایم❣ نیازمندم به تو به نگاهت به توجهت به مهربانیت من جز تو کسی را ندارم پس یاورم باش❣ ✨شبتون زیبا✨ ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫به نام خدای زیبایی‌ها💫 🌸سلام آخرین پنجشنبه‌ 💖آبان ماهتون دل انگیز و شاد 🌿آرزو میکنم آخرین روز هفته‌تون سرشار از شادی و سلامتی باشه همراه با یک بغل اتفاقات خوب.. 🌸پنجشنبه خود را معطر  می‌کنیم به عطر دل‌نشین صلوات 🌿اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آل محمد ِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌿 🌸در پناه حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام روزتون پر خیر و برکت 🌿 عمر و عاقبتتون بخیر إن‌شاءالله آخر هفته‌ی خوبی داشته باشید 💫الهی به امید تو💫 ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| روز پنجشنبه، صدمرتبه ⚜️ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ ⚜️ ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است، هـمان روزی که خوبان سفر کرده از دنیا، چشم انتظار عزیزانشان هستند ، دستشان از دنیا کوتاه است و محتاج یاد کردن ما هستند با ذکر فاتحه و  صلوات ، روحشان را شاد کنیم. 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ،تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ 🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸اللَّهُمَّ يَا رَبِّ الْحُسَيْنِ بِحَقِّ الْحُسَيْنِ اشْفِ صَدْرَ الْحُسَيْنِ بِظُهُورِ الْحُجَّةِ. ❣السلام علی الحُسیْن✨ ❣و علی علی بن الحُسیْن✨ ❣و علی اولاد الحُسیْن✨ ❣و علی اصحاب الحُسیْن✨ ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
✨﷽✨ ✨ وقتی در زندگی به داشته هايمان فكـر می كنيم خـود را خوشبخت و زمـانی كه به نداشته هایمان می انديشيم خـود را بدبخت حس می كنيـم پس خوشبختی ما در تصور خود ماست ❣ 🦋@downloadamiran🦋
🔴فواید خوردن یک لیوان آب قبل از خواب : 🔹 آبرسانی به بدن 🔹 افزایش سوخت و ساز بدن و کالری سوزی 🔹 بهتر خوابیدن 🔹 سم زدایی بدن 🔹 کاهش خطر سکته قلبی ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
📗📚📔 | در روزگاران قدیم هر گاه مشتری به ظاهر پولداری وارد بعضی از دکان‌های زرگری می‌شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می‌کرد، زرگر فوراً بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می‌کرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر می‌کرد تا وارد معرکه شود. زرگر دوم که به بهانه‌ای خود را نزدیک می‌کرد به مشتری می‌گفت که همان جواهر را در مغازه‌اش دارد و با بهای کمتری آن را می‌فروشد. بهای پیشنهادی زرگر همسایه کمتر از بهای زرگر اولی اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود. در این حال زرگر اولی جنگ و جدلی با زرگر دومی آغاز می‌کرد و به او دشنام می‌داد که: «داری مشتری مرا از چنگم در می‌آوری» و از این گونه ادعاها. زرگر دوم هم به او تهمت می‌زد که: «می‌خواهی چیزی را که این قدر می‌ارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری محترم کلاه بگذاری.» خلاصه چنان قشقرقی به راه می‌افتاد و جنگی درمی‌گرفت که مشتری ساده‌لوح که این صحنه را حقیقی تلقی می‌کرد بی‌اعتنا به سر و صدای زرگر اول، به مغازه زرگر دوم می‌ رفت و جواهر موردنظر را بدون کمترین پرسش و چانه‌ای از او می‌خرید و نتیجه آن بود که مشتری ضرر می‌کرد و دو زرگر، سود به دست آمده را میان خود تقسیم می‌کردند. این جنگ که یکی از حیله‌های برخی زرگران برای فریفتن مشتری و فروختن زیورآلات به او بوده است، رفته رفته از بازار طلافروشان فراتر رفته و در ادبیات فارسی به صورت اصطلاح درآمده است. ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻 ┅═✧ ✿✿✿✧═┅ 🦋@downloadamiran🦋
👌 گاهی بهترین کاری که میشه کرد🍉 نه فکره نه خیال نه ناله و نه زاری🍇 فقط باید یه نفس عمیق کشید و ایمان داشت که همه چیز🍓 اونجوری که باید ، درست میشه 🦋@downloadamiran🦋