eitaa logo
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
280 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
24 فایل
◉✿اگـہ وجود خدا باورت بشه خدا یــہ نقطـہ میـذاره زیـرباورت “یـاورت“ مےشه✿◉ درایـتا☆سروش☆آپارات بالیـنک زیـرهمراه باشید😌 @downloadamiran قسمتهاے قبلے رمانهایـمان روهم مے توانیـد در #رمانکده_امیـران دنبال کنیـد♡ @downloadamiran_r ارتباط باما: @amiran313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیر عباس: مادر متعجب پرسید:" چی؟ علی می فهمی چی میگی مامان؟ اون ....." علی اجازه نداد مادر ادامه حرفش را بزند گفت:" مامان ببخشید، ولی حکم قاضی این بوده و باید بهش احترام گذاشت. دیه را دریافت می کنیم و رضایت میدیم." علی می خواست دیه دریافت کند و قرضشان را پس دهد،اما نه. علی بخشنده تر از این حرفهاست هیچ وقت برای خودش پول نمی خواست ، علی پول را برای کمک به دوستان نیازمندش می خواست. مادر به پدر نگاه کرد ،پدر شانه هایش را بالا انداخت و سکوت کرد. فردای آن روز، علی به همراه پدر به کلانتری رفت و رضایت نامه را امضا کرد. علی از در کلانتری که بیرون آمد نفس راحتی کشید، انگار با بخشیدن احسان سبک شده،سبکتر از همیشه. خلق و خوی و جوانمردیش را از صاحب نامش به ارث برده بود،همانجا که مولی الموحدین امیرالمومنین علی السلام به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام فرموده بودند که با ضاربش به نرمی و مدارا رفتار کنند و حتی از آن کاسه های شیری که کودکان یتیم کوفه برایشان آورده بودند به ابن ملجم ملعون بدهند. علی خوشحال بود و با پدر از برنامه هایش می گفت:" اول باید بدم حوزه، چند ماه از درس هام عقب افتادم، بعد باید فعالیت های فرهنگی ام را دوباره شروع کنم این بار با قدرت بیشتر از قبل،کلی چیزهای خوب باید به بچه ها یاد بدم،کلی چیزهای خوب که به براشون مفید و کار سازه. " علی می گفت و می گفت و چشمانش برق می زد،انگار به او وحی شده بود که زیاد وقت ندارد و با هر قدمش یک قدم به خانه اخرتش نزدیک می شود و از عمرش کم می شود. آخر میدانی شماره معکوس زندگیش از همان شب نیمه شعبان شروع شده بود. مادر در خانه به جانش فکر می کرد، اخر چقدر باید یک انسان روح بزرگی داشته باشد تا بتواند از مسبب تمام دردهایی که می کشید را ببخشید! یادش امد علی گفته بود باید روی ایثار و فداکاری را به شاگردانش بیاموزد. علی هر آنچه را که برای رشد یک نوجوان لازم و موثر است را در پرونده ی کارش قرارداده بود. خودش روی حق الناس حساس بود، و این مفهوم را به چه زیبایی به دانش آموزانش آموخته بود. مادر یاد خاطره ی دوست علی افتاد زمانی که او در کما بود :" حاج خانوم، علی خوب میشه 😭من مطمئنم ،مگه میشه کسی که واسه حضرت زهرا سلام الله علیها توی روضه ها با صدای بلند گریه می کرد و با هر فراز روضه حضرت مادر سلام الله علیها عاشقانه می سوخت بهوش نیاید؟ مگه میشه نوکر سید الشهدا علیه السلام که ساکت و بی صدا فقط اشک می ریخت و شمع وجودش به یاد لب عطشان ابا عبدالله الحسین علیه السلام می سوخت به همین زودی از دنیا بره 😭؟؟ باورتون نمیشه حاج خانوم،علی بعد از مراسمات روضه ی ابا عبدالله الحسین علیه السلام باند هیئت را بغل می کرد و تند تند می بوسید 😭،چند بار این کارش را دیدم ،یک بار بهش گفتم :" چیکار می کنی علی جون؟ باند و بوس می کنی 😂!!!؟ " گفت :" اره ،تبرکه، یک ساعت ذکر حسین حسین علیه السلام ازش پخش شده ،این باند یک ساعت واسه ابا عبدالله الحسین علیه السلام عزاداری کرده، تبرکه." 😭 علی اینجور ادمیه خانم خلیلی😭،چیزهایی که برای ما ساده است و از کنارش خیلی راحت می گذریم واسه علی یک دنیا از معنویت و حرفه😭،علی خوب میشه من میدونم، امام حسین علیه السلام کمکش می کنن😭." این حرف چقدر برای مادر زیبا و دل انگیز بود آخر 😭زنده ماندن جانش را مدیون امام حسین علیه السلام بود. علی خوشحال بود که با عنایت خدا و لطف اهل بیت علیهم السلام می تواند از روز بعد به زندگی سابقش برگردد. ادامه دارد سرکار خانم:یحیی زاده ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ در پیام رسان سروش: ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦
🌟💫🌜🌚🌛💫🌟 ❣پروردگارا! 🌟شبم را به شایستگی به بامداد برسان 💖تا در بندگی تو بکوشم 🔆و سحرگاه به امید مناجات و نیایش به درگاه تو برخیزم 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ از بزرگی پرسیدند... از کجا بفهمیم در خواب یا نه‼️ او جواب داد : اگر برای زمانت کاری می کنی یا تبلیغی انجام میدهی  و خلاصه قدمی برمی داری و به آن حضرت کمک میکنی،  بدان که بیداری؛ و الّا اگر مجتهد هم باشی درخواب غفلتی❗️ : 📌بیایید امام زمان را خلاصه نکنیم به روزهای جمعه ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ در پیام رسان سروش: ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦
‍ از بزرگی پرسیدند... از کجا بفهمیم در خواب یا نه‼️ او جواب داد : اگر برای زمانت کاری می کنی یا تبلیغی انجام میدهی  و خلاصه قدمی برمی داری و به آن حضرت کمک میکنی،  بدان که بیداری؛ و الّا اگر مجتهد هم باشی درخواب غفلتی❗️ : 📌بیایید امام زمان را خلاصه نکنیم به روزهای جمعه ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ در پیام رسان سروش: ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦
امروز با تک تک سلولهایت لبخند بزن😄😊 وبگو: معبود من،شکر که مرا جان بخشیدی😇💞 سلام روزتون خدایی😍😊 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
امروز با تک تک سلولهایت لبخند بزن😄😊 وبگو: معبود من،شکر که مرا جان بخشیدی😇💞 سلام روزتون خدایی😍😊 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
🌺 که شوی، یکبار میشوی.. مادرشهید که باشی صد بار.. و مادر شهید که باشی هرثانیه.. 😔🌷 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
👇🙃!مااینگونہ‌ایم؛دردانلودکده‌امیران "-استوࢪی‌‌ڪلیپ🎞👇🏻 سخݩ‌بزࢪگآݩ💫" مداحۍ‌🎶'"🎤 وصیٺ‌شهدآ 🥇 متن هایی ناّب 🦋 برای آدم های ناب✨.... 💫متن هایی که 👑ذهن رو دگرگون میکنه ... ✨جملاتی از جنس طلا 👌 ... ✍ •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 🌸✨ 🌸⃢💕👌 🌅 🌠 درڪل‌ڪانالش‌‌بصیرت‌ࢪومنتقل‌ میڪنہ✌️ ⃟ ⃟⃟ ⃟‌‌🔆 😌👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 💪🏻⃢💕🙏🌸⃢💕 ❌⭕ یک سکانس ویژه گاندو برای رفقای گاندویی ⭕😍⃢♥️ ❌ در کانال سنجاق می شود💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈رهبر انقلاب: آن‌چیزی که قدرتمندترین آدم تاریخ (امیرالمؤمنین) را آنجور مظلوم کرد😔 نبود تحلیل سیاسی بین مردم بود! توجه🙏🏻⃢💕توجه📣📣 از همین حالا🤩 ⃟ ⃟⃟ ⃟🥳 🤩🤞 با حضور خودتان و دعوت دوستانتون به ما انرژی بدید💪🏻⃢💕❤🙏🏻⃢💕 https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 انگشت رنجه کنید روی لینک بکوبید☺️ نماز و روزتون قبول حق 😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانس زیبای خوابیدن به جای 😅😂🤣 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح روز بعد فرا رسید، علی خوشحال خودش را آماده کرد تا به حوزه برود،دوستش حسن هم امده بود تا باهم راهی حوزه شوند. صدای زنگ خانه به صدا در آمد، علی د حالیکه خودش را آماده می کرد گفت:" حسن اومد😌." مادر دررا برای حسن باز کرد و به آشپزخانه رفت و یک کاسه ی آب برداشت و در سینی گذاشت. مادر قرآن را برداشت و بوسید صدقه ای میان کلام الله مجید قرار داد و درون سینی گذاشت. علی از اتاقش بیرون آمد و به دنبال مادر می گشت:" مامان،مامان کجایی؟" مادر از درون اتاق گفت:" جانم علی،من اینجام مامان😌." علی به دنبال صدای مادر گشت و او را کنار آیینه و شمعدان اتاقش دید و لبخند زد. مادر پرسید:" جانم پسرم!" علی گفت:" مامان من دیگه دارم میرم.😌 کاری نداری ؟" مادر لبخندی زد و پیشانی جانش را بوسید و گفت:" نه مامان جان،فقط خیلی مراقب خودت باش پسرم،برو خدا به همراهت😘." علی سرش را به نشانه تایید تکان داد و خم شد تا پای مادر را ببوسد، بهترین زمان برای قدر دانی از مادر همین وقت بود،باید به پاس تمام تلاش هایی که برایش کرده از او تشکر می کرد. پای مادر را بوسید 😘و مادر گفت:" علی جانم مامان بلند شد گل پسرم😘" علی گفت:" مامان خیلی ازت ممنونم، این مدت خیلی اذیت شدی،خیلی ناراحت شدی،خیلی ازم مراقب کردی بابت تموم محبت هات ممنونم مامان ." اشک شوقی که در چشمان مادر حلقه بسته بود به او اجازه دیدن چهره ی جانش را نمیداد . علی بلند شد و دستان مادر را تند تند بوسید و تشکر کرد. مادر گفت:" پسرم من وظیفه ام را انجام دادم،سلامتی تو بزرگترین خواسته ی من از خدا بود، الحمدالله که حالت خوب شده علی از زیر قرآن رد شو بعدبرو پسرم برو خدا به همراهت😘." علی چشمانش را به هم زد و قرآن را برداشت و بوسید. از زیر قرآن رد شد و با آرامش زیبا و لبخند همیشگی اش دستانش را تکان داد و از مادر خداحافظی کرد وبا حسن از در خانه بیرون آمدند. مادر در حالیکه راه رفتن جانش را نگاه می کرد و برایش دست تکان می داد اما در دلش آشوبی به پا شده بود،مبادا برای جانش باز اتفاق بدی بیوفتد و این بار...😔 اما نه وقت این حرفها نبود،علی خوب شده بود و به دنبال درس و مشقش می رفت. مادر ایت الکرسی خواند و به سمت جانش فوت کرد و ظرف آب را پشت سر علی اکبرش ریخت. علی و حسن خوشحال و فارغ از غم دنیا راهی حوزه شدند. مسئولین و طلاب حوزه ی امام خمینی ره الله علیه که زیر نظر حاج آقا صدیقی بود خود را برای استقبال از طلبه ی نمونه یشان آماده کرده بودند. علی و حسن انقدر گرم صحبت از خاطرات خوش گذشته و شوخی و خنده بودند که تا چشم باز کردند خود را روبه روی در حوزه دیدند ‌. علی با نگاهی از سر شوق، در ورودی حوزه را گریست و با ذکر بسم الله وارد حوزه شد. ذکر صلوات همه جا را معطر کرده بود،تمام مسئولین حوزه و هم حجره ای های علی و حتی طلابی که با او هم بحث و هم درس نبودند اما اوازه ی شجاعتش را شنیده بودند به استقبالش آمدند و یکی یکی با او روبوسی و احوالپرسی کردند. علی انگار بال در آورده بود،حال عجیبی داشت، حس می کرد با ورود به حوزه دیگر از درد نای سوخته اش خبری نیست. حوزه را دوست داشت ،اعتقادش این بود این مکان مقدس است چون خانه ی صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف است و برای همین در زیر سقف این خانه امن اهل بیت علیهم السلام خبری از هیچ گونه درد،رنج و ناراحتی نیست. اگرهم ناراحتی باشد تنها ناراحتی و غم سوگ شهادت اهل بیت علیهم السلام است و بس. علی به سمت حجره ها و کلاس ها رفت و با شادی به آنها نگاه کرد اما انگار چیزی یادش آمده بود،سریع و با عجله به حسن گفت:" امروز چند شنبه است حسن؟ یک لحظه بیا.. ." ادامه دارد... سرکار خانم:یحیی زاده ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ در پیام رسان سروش: ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ از دریچه های روشن🌸 صبح عبورکن چشم ها را باز کن و کن ☘🌺 به آغازی دوباره سلام دوستان عزیزم روز و روزگارتون شاد و زندگیتون پر از عطر خوش مهربانی🌸☘ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 ما را می‌توانید با لینک‌های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ در پیام رسان سروش: ✦•━━━━━ ♡ ━━━━•✦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ✦•━━━━━ ♡ ━━━━•✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 🍃 🔖 برای کاهش استرس و اضطراب شدید بخار گلاب استنشاق کنید. گلاب را در یک ظرف پهن بریزید و در اتاقی که در آن می‌ خوابید قرار دهید. گلاب اثر آرام‌ بخش دارد. از آنجایی که طبع گلاب رو به خنکی است برای سوزش مجاری ادراری هم مفید است. در خیلی از موارد، سوزش ادرار به دلیل عفونت نبوده بلکه به دلیل گرمی مزاج یا افزایش ماده صفرا در خون و ادرار می‌باشد که گلاب در این موارد کمک کننده خوبی است. کسانی که در معرض حرارت بالای مزاج می باشند (استرس، عصبانیت زیاد، بی‌خوابی، گرمی مزاج پایه، مصرف گرمی جات، فصول یا مناطق گرمسیر)، از مصرف گلاب یا شستشوی بدن با گلاب نفع زیادتری می برند. ♦️لطفا انتشار بدهید👌 🍃 🌸🍃 ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 ما را می‌توانید با لینک‌های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ در پیام رسان سروش: ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦
همه دوست دارند با من حرف بزنند اما من دوست دارم به سکوت تو گوش دهم... ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 ما را می‌توانید با لینک‌های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ در پیام رسان سروش: ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 🌱هر اتفاقی هم که بیفتد 🌸حواسمان باشد دو طناب 🌱اصلی زندگی را رها نکنیم 🌸و آن دو طناب 🌱"ایمان" و "امید" است ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 ما را می‌توانید با لینک‌های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ❦ ═══ •⊰❂⊱• ═══ ❦ در پیام رسان سروش: ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسن از دیدن چهره ی نگران و مضطرب علی ،نگران شد و پرسید:پنج شنبه است علی جان.چیشده 😨؟!" علی گفت:" بیا بریم بهشت زهرا. " حسن تعجب کرد گفت:" الان؟" علی گفت"اره الان."و در چشمانش نگرانی موج می زد. حسن پرسید:" چیشده علی؟ صبر کن پسر " علی با عجله از همه اساتید و دوستانش خداحافظی می کرد و می رفت . استادان متعجب می پرسند:" آقای خلیلی خیره برادر،کجا نیامده داری میری؟" علی خندید و گفت:" خیره ان شاءالله 😅." استاد علی گفت:" پس علی جان اجازه بده منم همراهت بیام ." علی لبخند زد و به نشانه ی رضایت سر تکان داد. علی و حسن و استاد راهی بهشت زهرا شدند. وقتی که رسیدند علی با شیطنت پرسید :"اگه سنش خیلی زیاد باشه چی؟🧐🤨!" استاد دهانش از تعجب باز ماند و پرسید :" کی😳؟" علی خندید 😂 و سریع تر از قدم بر می داشت. علی با سرعت خودش را به قطعه مزار شهدا رساند. استاد و حسن هم پشت سرش می رفتند و استاد مدام فکر می کرد و با خود می گفت :" چه کسی علی را اینگونه بی تاب و بی قرار کرده؟! نکند علی عاشق شده ؟!آخه از این پسر هیچ چیز بعید نیست🤨،چند بار به زبون آورده پیر شدم هنوز آستین واسم بالا نزدن 😪.حتما نیمه گمشده اش را پیدا کرده." استاد دیگر تحملش به سر آمد و با عصبانیت پرسید:" علی😡راستشو بگو پسر باز چی داره توی اون کله ات میگذره؟ هااااااان؟!" علی همچنان می خندید 😂و تند تند راه می رفت. وارد مزار شهدا که شدند سیاهی چادری از همان دور به چشمشان خورد. علی لحظه ای مکث کرد و آرام گفت:" خودشه؟" استاد انگار شصتش خبر دار شد،نزدیک علی شد تا دستش را بگیرد، اما حسن جلویش را گرفت و گفت:" اجازه بدین علی اول جلو بره." استاد واقعا کلافه شده بود🤯😳 علی به خانم چادری نزدیک و نزدیک تر می شد، خانم چادری انگار منتظر کسی بود،و ان کسی نبود جز علی . هنوز چند ردیف مانده بود تا علی به او برسد که خانم چادری سرش را برگرداند و علی اکبر زیبای مادررا دید. چشمانش از شوق دیدن علی برق زد و لبخند زیبایی روی لبهایش نشست،و سفیدی دندان هایش پیدا شد.😄 استاد با اشاره چشمان حسن متوجه شد که باید صبر کند تا علی اول خودش را به خانم برساند. خانم چادری پیرزنی مهربان و دلسوز بود که از قضا مادرشهید هم بود. علی جلو رفت و به مادر شهید سلام کرد و جویای احوالش شد😄،پیرزن مهربان انقدر از دیدن علی خوشحال شده بود که اشک شوق در چشمانش جمع شده بود انگار خیلی وقت است که او را می شناخت و منتظر دیدنش بود.😢 استاد و حسن هم جلو رفتند و به مادر شهید سلام کردند . علی لبخند زد و به استادش گفت:"یک بار من همین طوری داشتم برای خودم در قطعه ها می چرخیدم که یه دفعه چشمم به این مادر خورد،فهمیدم که مادر شهیده😍😍 اومدم سر قبر پسرش فاتحه ای بخونم که سر صحبت باز شد و این مادر گفت که تو شکل جوونی های پسر منی،و ازم قول گرفت که هر هفته که میرم گلزار ،بیام سر قبر پسرش و بهش سر بزنم😍." علی هم هر هفته می آمد و به پیر زن سر میزد اما بعد از آن اتفاق دیگر نتوانست تا چند ماه به گلزار شهدا بیاید و مادر شهید هر هفته منتظر او می ماند اما از حالش خبری نداشت. استاد بعد از دیدن مادر شهید و حرف علی را شنید تازه متوجه سوالهای علی از محرم و نامحرمی شد. ادامه دارد... سرکارخانم:یحیی زاده ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ در پیام رسان سروش: ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦ https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo ✦•━━━━ ♡ ━━━•✦
31.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با اتفاقات از زبان 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 🙃با هر سلیقه‌ای پست داریم🙂 مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
#مستند #مصاحبه با #شهید_علی_خلیلی #شرح اتفاقات از زبان #شهید_غیرت #پیشنهاددانلود✅ #دانلودکده_امی
💯 با دیدن این کلیپ از زبان شهید ❤️دیگه تاب نخواندن داستان حبل الورید را نخواهید داشت😭😭😭😭 خنده هایت عجیب کشنده است😔💔