#داستانک
جوان به پیرمرد گفت:
خوشبخت خواهم شد!
خواستگارم
به خاطر من
پدر و مادرش را پس زد.
پیر گفت:
خوشبخت نمیشوی!
کسی که به خاطر تو
چشم بر زحمت پدر و مادر
بست،
روزی چشم بر تو هم
خواهد بست به خاطر دیگری...
🤔😔
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت نااميدی شاه را دشنام داد. شاه به يکى از وزرای خود گفت: او چه مىگويد؟ وزير گفت: به جان شما دعا میکند.
شاه اسير را بخشيد.
وزير ديگرى که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت: اى پادشاه آن اسير به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست میگويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات میدهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانى میشود.
"جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت"
#گلستان_سعدی
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت نااميدی شاه را دشنام داد. شاه به يکی از وزرای خود گفت: او چه میگويد؟ وزير گفت: به جان شما دعا میکند.
شاه اسير را بخشيد.
وزير ديگری که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست میگويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات میدهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی میشود.
"جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت"
« #گلستان_سعدی »
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
💫🦋💫
"خدایاکنارمنگذار"
آهنگری با وجود رنجهای متعدد به خدا عشق میورزید.
روزی کسی از او پرسید:
چگونه میتوانی خدایی را که این همه رنج نصیبت کرده دوست داشته باشی؟
🌟آهنگر گفت:
"وقتی تکه آهنی را در کوره قرار میدهم و آن را روی سندان میگذارم و میکوبم تا وسیلهای بسازم؛
اگر به صورت دلخواهم درآمد میدانم که مفید خواهد بود؛ اگرنه آن را کنار میگذارم."
همین باعث شده که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که پروردگارا! مرا در کورههای رنج قرار بده؛ ولی کنار نگذار...
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
پیرزن از صدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگز نمیپذیرفت.
شبی پیرزن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند. اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن صدای ضبط شده لالایی هر شب پیرزن شد...
قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن رو بدانیم.
مادر مثل مداد میمونه؛ هر لحظه تراشيده شدن و تموم شدنش رو میبينى.
اما پدر مثل خودکاره؛ شکل ظاهريش تغيير نمیکنه فقط يکدفعه میبينی ديگه نمینويسه...
تا هستند قدرشونو بدونيد...
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
مجلس ميهماني بود......
پير مرد از جايش برخاست تا به بيرون برود...
اما وقتي که بلند شد، عصاي خويش را
بر عکس بر زمين نهاد.....
و چون دسته عصا بر زمين بود، تعادل کامل نداشت...
ديگران فکر کردند که او چون پير شده، ديگر حواس خويش را از دست داده و متوجه نيست که عصايش
را بر عکس بر زمين نهاده.....
به همين خاطر صاحبخانه با حالتي که خالي از تمسخر نبود به وي گفت:
پس چرا عصايت را بر عکس گرفته اي؟!
پير مرد آرام و متين پاسخ داد:
زيرا انتهايش خاکي است، مي خواهم فرش خانه تان خاکي نشود.....
مواظب قضاوتهايمان باشيم....
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
داشت ماشینو میفروخت
توی توضیحاتش آنقدر
از ماشینش تعریف کرد
پشیمون شد و نفروخت
هر وقت خواستیم
جایگاه کسی رو به کسی بدیم
کسی رو بفروشیم...
کسی رو تخریب کنیم...
قبلش به خوبیاش فکر کنیم
شاید پشیمون شدیم.....
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک | #ضرب_المثل
شاه میبخشد،شاه قلی خان نمیبخشد!
شاه قلی خان یا شیخ علی خان زنگنه کُرد، حاکم کرمانشاه در دوره شاه عبّاس دوم و بیست سال وزیر مدبر و کاردان شاه سلیمان صفوی بوده است. وی امور اقتصادی، اداری و نظامی و سیاست خارجی را به غایت سامان بخشید.
ضربالمثلی مشهور در زبان کُردی وجود دارد که «شا ده یبه خشێ، شاقولیخان نایبه خشێ» یعنی «شاه میبخشد، شاه قلی خان نمیبخشد» به سختگیری شیخ علی خان زنگنه اشاره دارد. شاه سلیمان صفوی در مواقع سرخوشی دستور به پرداخت برخی انعامها و بخششهای زیاده از حد میکرد، اما شیخ علی خان زنگنه از پرداخت چنین ارقامی سرباز میزد. به همین دلیل این ضربالمثل در میان مردم بر سر زبان افتاد.
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
هدایت شده از 🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
#داستانک: زشتی و زیبایی
روزی، آدم نادانی كه صورت زیبایی داشت، به « افلاطون» كه مردی دانشمند بود، گفت: ” ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی”.
افلاطون گفت: « عیبی كه بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه كه دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود كه گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی. بدان كه قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم. بعد از آن سعی كردم وجودم را پر از خوبی و دانش كنم تا دو زشتی در یك جا جمع نشود. تو مردی زیبارو هستی، اما سعی كن با رفتار و كارهای زشت خود، این زیبایی رابه زشتی تبدیل نكنی”
📚 @downloadamiran 📚
📚 @downloadamiran_r 📚
#داستانک
#داستان_کوتاه_آموزنده
تو شمال شهر تهران،
یه قنادی باز شد
اسمش محسن قناد بود.
فقط پولدارا میتونستن اونجا
خرید کنن،
یه روز که تعدادی از پولدارا
تو قنادی در حال خرید بودن
یه گدای ژندهپوش وارد شد
و تموم جیبهاشو گشت،
یه ۵۰ تومنی پیدا کرد
و گذاشت رو میز،
گفت اینو شیرینی بهم بده!!!!
مدیر قنادی با دیدن این صحنه
جلو اومد و به اون فقیر تعظیم کرد
و با خوشحالی و لبخند
ازش حال پرسید و گفت:
قربان!
خیلی خوش اومدید
قنادی ما رو مزین فرمودید...
پولتون رو بردارید
و هر چقدر شیرینی دوست دارید
انتخاب کنین !!!!
امروز مجانیه اینجا ...
پولدارا ازین حرکت ناراحت شدن
و اعتراض کردن که
چرا با ما
اینجوری برخورد نکردهای تا حالا؟
مدیر قنادی گفت:
شما هم اگه مثل این آقا تموم داراییتون رو،
رو میز میذاشتین ،
جلوتون تعظیم میکردم.
●ﺩﺭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ خطای ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ،
ﺷﺐ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ فروتنی، ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﻭ دوستی،
ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ،
ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ یاری ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ،
ﺭﻭﺩ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍن
دریا باش!
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
#داستان_کوتاه_آموزنده
نقاش ﻣﺸﻬﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽﺍﺵ ﺑﻮﺩ
ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ بهﻄﻮﺭ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ
ﻧﻘﺎﺵ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ
ﻧﻘﺎﺷﯽﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ
ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽﮐﺮﺩ
ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ
ﻧﻘﺎﺵ همچنان عقب میرفت و از زیبا بودن
طرح و نقشی که برای خودش ترسیم کرده
لذت میبرد اما پشتش را ندید
ﮐﻪ تنها ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ
ﺑﻠﻨﺪﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ...!!!
ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺵ
بدون اینکه بداند دارد ﭼﻪ اشتباهی ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ
ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺗﺮﺱ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻗﻠﻤﻮئی ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﮐﺮﺩ و خراب کرد!!!
ﻧﻘﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ
ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ
ﺗﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪﺵ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ و گفت
که ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻮﺩه
به رﺍﺳﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽﺁﯾﻨﺪﻩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ
ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ بدون عیب و نقص
ﺍﻣﺎ ﮔﻮﯾﺎ ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ میبیند
ﭼﻪ ﺧﻄﺮﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺷﻮیم
ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦها ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ...
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
هدایت شده از 🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
#داستانک | #حکایت #بهلول
بهـلول هــارون را در حــمام دید و
گفت: به من یک دینار بدهڪاری
طلب خود را مــےخــواهــم.
هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام
خارج شوم منڪه اینجا عـریانم
و چــیزی ندارم بدهم بهلول گفت:
در روزقیامت هم اینچنین عریان
و بیچیز خــواهــــے بود!!
پس طلبدنیا را تا زندهای بده
ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و
دستـتخــالـی
@downloadamiran
@downloadamiran_r