♦️۳۲ سال پیش، پس از ترور سید عباس موسوی (دبیرکل حزب الله در سال ۱۹۹۲) روزنامههای اسرائیلی تیتر زدند:
🔹«دوران درگیری با حزب الله به پایان رسیده است».
#سید_حسن_نصرالله
#حزب_الله
#طوفان_غزه
@dr_ehsan1980
🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧
وإذا تركت أخاك تأكله الذِّئاب
فاعلم بأنَّك يا أخاه ستُستَطاب
🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧
ويجيء دورُك بعده في لحظة
إن لم يجئْكَ الذِّئب تنهشكَ الكلاب
🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧
إن تأكلِ النِّيرانُ غرفةَ منزلٍ
فالغرفة الأخرى سيدركها الخرابُ
للشاعر الكبير: #أحمد_مطر
🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧
اگر برادرت را به حال خود رها کنی تا گرگها طعمهاش کنند،
پس بدان: تو نیز -که برادر او هستی- [برای گرگها] مطلوب و خواستنی خواهی شد!
و یک لحظه پس از او نوبت تو نیز خواهد رسید،
اگر گرگ به سراغت نیاید، سگها تو را خواهند درید.
اگر آتش، یک اتاق از خانهای را بسوزاند،
اتاق دیگر نیز طعمه ویرانی خواهد شد!
#طوفان_الأقصى
🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧
@dr_ehsan1980
هدایت شده از عربی برای همه
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حياة السید حسن نصر الله .. من حركة أمل إلى حزب الله إلى المعركة الأخيرة مع الکیان الصهيوني
زندگی سید حسن نصرالله... از جنبش امل تا حزب الله و جنگ اخیرش با رژیم صهیونیستی
هدایت شده از سمیرا خواجه وند | عربیجات
⭕️ یک لقمه نکته 🤌
💥فن ترجمه
✍ترکیب واژه ابن + یک عدد
غالبا به معنی " چند ساله بودن" است.
مثال🤔
🔻أنا ابنُ العشرین: من بیست سال دارم
🔻هو ابن الأربعین: او چهل سال دارد
#فن_ترجمه
#یک_لقمه_نکته
@Samirakhajehvand_ir
☘
در ضرورت وفاق و پرهیز از افتراق (۱)
*تسخیر و قتل عام اصفهان توسط مغول بواسطه اختلافات داخلی مسلمانان به روایت ابن ابی الحدید ( در شرح نهج البلاغه اش)*
واقعه قتل عام اصفهان و تسخیر آن توسط سپاهیان مغول ، چون چندین سال بعد از خرابی بلاد عمده ماوراء النهر و خراسان و عراق اتفاق افتاد ، و از رشته آن وقایع عظیم که همه در سه چهار سال اول استیلای تاتار به وقوع پیوسته خارج بوده ، هیچ یک از مورخین قید نکرده و سال حقیقی آن را به دست نداده اند.
تنها مورخ و شاعر بزرگ معتزلی بغداد یعنی عزالدین عبدالحميد بن ابی الحدید شارح نهج البلاغه که به مناسبتی در ذیل شرح یکی از خطابه های حضرت امير المؤمنين على(ع) شرح بالنسبه مبسوطی در خروج تاتار و استیلای ایشان بر بلاد اسلام نوشته در خصوص واقعه اصفهان می نویسد:
«مغول بر جمیع بلاد ایران دست یافتند مگر بر اصفهان. در سال ۶۲۷ چند بار به آن شهر حمله بردند مردم شهر به دفاع برخاستند و بین طرفین جنگی عظیم شد ولی مغول به قصد خود نایل نیامدند تا آنکه در سال ۶۳۳ میان حنفیه و شافعیۀ شهر، کار عصبیت مذهبی بالا گرفت و جماعتی از اصحاب شافعی پیش دسته ای از تاتار که در مجاورت اصفهان بودند رفتند و به ایشان پیشنهاد کردند که به اصفهان بیایند تا شهر را تسلیم سپاهیان تاتار کنند. این پیشنهاد را به قراقروم مقراکتای قاآن رسانیدند و اوکتای لشکریانی به این قصد فرستاد و ایشان با قوایی که جرماغون فرمانده اردوی مغول در آذربایجان مامور این کار کرده بود در سال ۶۳۳ اصفهان را در حصار گرفتند و شافعیه و حنفیه در همان موقع که مغول شهر را محاصره داشتند در داخل به جان یکدیگر افتادند و جمعی کثیر از طرفین به خاک هلاک افتادند . عاقبت شافعیه دروازه های شهر را بر مغول گشودند به این امید که تاتار حسب الوعده حنفیه را قتل عام کنند و از سر خون شافعیه در گذرند ولی مغول در ورود به اصفهان قتل عام را از شافعیه ابتدا کردند و پس از کشتاری فجیع از ایشان به حنفیه ، سایرین را نیز از دم تیغ بی دریغ گذراندند . زنان را به اسیری گرفتند و شکم آبستنان را شکافتند. اموال را به غارت بردند و اغنیا را مصادره کردند سپس اتش در شهر زدند و اصفهان به تلی از خاکستر مبدل شد.
کمال الدین اصفهانی که از این واقعه جان سالم بدر برد در رباعی ای به مناسبت این واقعه چنین سرود :
کو دیده که تا بر وطن خود گرید
بر حال دل و واقعه ی بد گرید؟
دی بر سر یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
به نقل از مقدمه دیوان کمال الدین اصفهانی ، دکتر حسین بحر العلومی
t.me/tammolat3
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکتههای #علوم_بلاغی
#بیان
#بدیع
#صنایع_بلاغی
#تشبیه
#استعاره
گفتم به يار: فصل بهار آمد ای نگار
گفتا که وصل يار نگارين به از بهار
گفتم که لاله داغ به دل دارد از چه روی؟
گفتا ز روی من دل لاله است داغدار
گفتم چو سرو کی به کنارم قدم نهی
گفت آن زمان که رانی از ديده جويبار
گفتم به زير سايهی گيسو رخ تو چيست؟
گفت ار به کس نگويی خورشيد سايه دار
گفتم مگر به قدّ تو زلف تو عاشق است؟
گفتا بلی، به سرو روان عاشق است مار
گفتم که زلفکان تو بر چهره چيستند؟
گفتا به روم طایفهای ز اهل زنگبار
گفتم که اختيار کنم جز تو دلبری
گفتا که عاشقی نکند کس به اختیار
گفتم غزال چشم تو هست از چه شير مست؟
گفتا ز بس که شيردلان را کند شکار
گفتم به آهوان دو چشم تو عاشقم
گفتا خموش گردن شير ژیان مخار
گفتم رسيد جان به لبم ز انتظار تو
گفت آن قدر بمان که برآيد ز انتظار
#قاآنی_شیرازی
@dr_ehsan1980