eitaa logo
محمد رضا
137 دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
22.9هزار ویدیو
563 فایل
ذوالفقار فدائیان آقا سید علی خامنه ایی حفظه الله در صورت نیاز به ارتباط با مدیر کانال به اکانت محمد رضا پیام ارسال بفرمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تحلیل روز مسجدیون
چادرت را سر کن ! از اینجای کار به بعد با توست ! باید شهر را بوی فاطمه بردارد !🍃 باید هر طرف را که نگاه کردی ، فرزندان فاطمه را ببینی ، که دارند برای یاری امامشان آماده میشوند !😍 . چادرت را سر کن ؛ چادر لباس فرم هاست ! اصلا زین پس چادر نشانه ! آنهایی که میخواهند در قیام مهدوی امامشان را یاری کنند را با بشناسیم !🍀 . چادر نشانه ای باشد برای کسانی که دیگر فکر دیده شدن نیستند ؛ اینبار فکر پسندیده شدن هستند ! زهرا سلام الله علیها باید بپسنددت و زیر چادرت را امضا کند !✨ . باید بدی که در گردان فاطمی ها حافظ و باشی ! باید حواست باشد که امام ؛ هر لحظه از تو سان میبیند ! در کوچه و بازار و خیابان !❄️ . چادر تو ، عَلـَم این ی جنگ نرم ! علمدار مبادا دشمن چادر از سرت بردارد ! گردان فاطمی باید با چادرش بوی را در شهر پخش کند !🌸 علم را تصرف کند... و سفیر صلح فاطمه در جهان باشد !♥️ ایام فاطمیه اول بر همگان تسلیت😭💔🖤
هدایت شده از یاد شهدا
💠 🔴 یکی از بسیجیان از لشکر ۷ ولی عصر(عج) تعریف می کرد: دوران دفاع مقدس در واحد فرهنگی بنیاد ، مسئولیت تهیه و ضبط فیلم عملیات ها و مرتب کردن فیلم ها و قاب و عکس را به عهده داشتم. 🔸 یک روز نوجوانی محجوب به بنیاد آمد و اعلام همکاری کرد و از آن روز به بعد هر روز او را می دیدم که می آمد و به من کمک می کرد. با دیدن تصاویر و فیلم های و بچه های ، اشک در چشم هایش حلقه می زد. تا اینکه عاقبت طاقت نیاورد ویک روز او را در دیدم که شده بود. او که خود فرزند شهید بود، عاقبت در به دوستان و پدر شهیدش پیوست. قاب عکس او را که تهیه کردیم، پایین آن نوشتیم: «.» 🔻 https://eitaa.com/yadshohada
💠 🔴 یکی از بسیجیان از لشکر ۷ ولی عصر(عج) تعریف می کرد: دوران دفاع مقدس در واحد فرهنگی بنیاد ، مسئولیت تهیه و ضبط فیلم عملیات ها و مرتب کردن فیلم ها و قاب و عکس را به عهده داشتم. 🔸 یک روز نوجوانی محجوب به بنیاد آمد و اعلام همکاری کرد و از آن روز به بعد هر روز او را می دیدم که می آمد و به من کمک می کرد. با دیدن تصاویر و فیلم های و بچه های ، اشک در چشم هایش حلقه می زد. تا اینکه عاقبت طاقت نیاورد ویک روز او را در دیدم که شده بود. او که خود فرزند شهید بود، عاقبت در به دوستان و پدر شهیدش پیوست. قاب عکس او را که تهیه کردیم، پایین آن نوشتیم: «.» 🔻 @yadshohada
هدایت شده از ✳️حافظان امنیت ✳️
می‌خنده یا درد می‌کِشه ؟!!
هدایت شده از یاد شهدا
🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃 💠 🔷 یاد شهدا همیشه جاوید باد. با دفتر یادداشت کوچولویی که همیشه در جیب داشت معروف است. 🔻به هرکس که می رسید بعد از سلام میگفت: برایم یک حدیث یا یک نکته اخلاقی بگو. سریع آن حدیث یا نکته را در دفترش یادداشت میکرد. 🔶مأخوذ به حیا بودن او ، لبخند ملیح او، حضور مستمر در و ، از ویژگیهای منحصر به فرد شهید ایستان بود.. 👈 راوی :غلامرضا الهام 💥🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃💥 ------------------------------- @Yadshohada https://t.me/yadshohada/2793
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌 سال تحویل در جبهه‌ها اینجوری بود... 🔹️ از عهده سفره هفت سین برآمدن کار ساده ای نبود! وقتی جای سبزه یکدست و خوشرنگ، قلوه سنگی جا خوش می کرد وسط سفره که چفیه نقش آن را بازی می کرد. ◇ سبزی درختان و طبیعت با حالِ خوب رزمندگان گره میخورد و تصویری ماندگار به جا میگذاشت. ◇ فضای مناطق عملیاتی مانند شهرها و پشت جبهه ها با تغییر مناسبتها رنگ و بوی دیگری به خود میگرفت و حال و هوای خاصی به رزمندگان میداد. ◇ آمدن نوروز هم یکی از مناسبتهایی بود که رزمندگان با انداختن سفره هفت سین آن را جشن میگرفتند. اما سنت برپایی مراسم نوروز در جبهه با جشنی که در نقاط دیگر برگزار میشد، تفاوتهای عمده ای داشت. ◇ مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممكن اجرا مي شد. ◇ تهيه شيريني و كمپوت و ميوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخي و وقت خوش كردن با يكديگر، گستردن سفره عيد و نوكردن زيرانداز با تبديل گوني به پتو، برگزاري مراسم عيد حتي در ساختمان نيمه مخروبه در شهري خالي از سكنه و بدون برق و آب و تزئين در و ديوار و تهيه تنگ ماهي و انداختن قورباغه درون آب! ◇ و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روي ناچاري و به ناگزير و چيدن گل و گياه صحرايي و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ريختن اشك در فراق ياران يكدل از ديگر آداب عيد نوروز در ميان رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بود... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین فرمانده لشکر 31عاشورا، از ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از ها دورتر شده اید و تدارکات شما مشکل تر می شود. ایشان گفت: زمانی که ما می خواستیم مقر لشکر را پیدا بکنیم. از اهواز شروع به گشتن نمودیم و مناطق مختلف را زیر پا گذاشتیم. ولی مورد موافقت شهید باکری قرار نمی گرفت! تا اینکه از اهواز به طرف شمال خوزستان راهی شدیم. و به شوش رسیدیم. ولی در شوش نیز جایی را پیدا نکردیم و به دزفول آمدیم... 💠در نهایت این مقر فعلی را پیدا کردیم و ایشان این محل را تایید کرد و گفت: اگر سپاه دزفول این مکان را به ما تحویل بدهد بسیار خوب خواهد شد. از شهید مهدی باکری سئوال کردم: چرا این محل را انتخاب کردید و چرا دزفول؟ ایشان گفت: من چیزی از این شهر می دانم که شما نمی دانید. من آن موقع نفهمیدم که منظور ایشان چه بود تا اینکه زمانی رسید که عراق مقر لشکر را بمباران کردند و شرایط بسیار بدی در پادگان بوجود آمد. عده ای به شهادت رسیده و تعدادی مجروح و بسیاری نیز شوکه شده بودند. واقعا اوضاع از دست ما خارج شد. در همین بین، با کمال تعجب دیدیم. تعداد زیادی وانت بار و ماشین های شخصی و موتور سیکلت از شهر برای کمک رسانی به آمدند و تا ما بخواهیم خودمان را سامان بدهیم مردم دزفول تمام و مجروحین را به بیمارستان افشار منتقل کردند. بعد از اینکه اوضاع را آرام کردیم به همراه تعدادی از نیروها سریع خودمان را به بیمارستان رسانده تا اگر احتیاج به اهداء خون باشد بتوانیم کمک بکنیم. 💠در بیمارستان با صحنه ها ی بسیار عجیبی مواجه شدیم. صف تویلی از مردم دزفول، درب بیمارستان ایستاده و آماده ی اهداء خون بودند و انتظار می کشیدند تا هرچه سریعتر خون بدهند. به همین خاطر و با توجه به ازدحام جمعیت، نیروها را که از بمباران شوکه شده بودند به لشکر بازگرداندیم. سالن بیمارستان و حتی حیاط، مملو بود از مجروحین، و هر مجروحی که روی زمین قرار داشت مردان و زنانی در کنار و بالای سر آنها و مواظب آنها بودند و می دیدم سرم در دست داشته و بالای سر آنها ایستاده بودند. با چشم خود می دیدم که تعدادی از آنها سر مجروحین را بر دامن گذاشته و با کمال ملاطفت آن ها را نوازش می کردند. با دیدن این صحنه ها یاد صحبت شهید باکری افتادم که می گفت: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید و بعدها می فهمید که ها چه مردمانی هستند. : بهرام صالحی 🍁برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی🍁 چرا دزفول در چهارم خرداد به عنوان پایتخت مقاومت ایران نام گرفت داشتن بالاترین آمار شهدای موشکی، بازسازی حین جنگ، ایستادگی و ترک نکردن شهر با وجود حملات شدید موشکی و هوایی، پشتیبانی و حمایت از جبهه‌ها و رزمندگان و نقش موثر در مدیریت جنگ از جمله دلایل انتخاب دزفول در چهارم خرداد ۶۶ به عنوان پایتخت مقاومت ایران است. به گواه آمار، دزفول تنها شهر اشغال نشده‌ای است که مورد شدیدترین حملات موشکی و بمباران هوایی و زمینی قرار گرفت اما هرگز تسلیم نشد؛ رژیم بعث عراق در مدت هشت سال جنگ، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ هفت و اسکاد» به شهر دزفول شلیک کرد. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بی‌دفاع شهر فرو ریختند و آتش بارهای عراق با شلیک پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ نقاط مختلف شهر را هدف قرار دادند اما با این همه خسارت، مردم دزفول با تقدیم ۲ هزار و ۶۰۰ شهید، چهار هزار جانباز، ۴۵۲ آزاده سرافراز و ۱۴۷ مفقود و جاویدالاثر حماسه مقاومت و پایداری را در تاریخ درخشان انقلاب اسلامی ایران جاودان ساختند. به پاس این پایداری در هفتمین سال جنگ تحمیلی به پیشنهاد دولت وقت، دزفول به عنوان شهر نمونه مقاومت کشور معرفی و در چهارم خرداد ۱۳۶۶ لوح زرینی به مردم دزفول اعطا شد؛ همچنین چهارم خرداد به نام روز مقاومت و پایداری مردم دزفول در تقویم جمهوری اسلامی نامگذاری شد. مرحوم آیت الله قاضی یکی از شخصیت‌های برجسته و احیاگر خوزستان در مقابل هجمه ارتش بعثی در دوران دفاع مقدس و مورد تکریم و تفقد امام خمینی(ره) بود. ارتباط آیت الله قاضی و امام رابطه‌ای عاطفی، الهی و معنوی و رابطه مرید و مراد بود. بی‌توجهی به مظاهر دنیا، اخلاص، شجاعت، دلدادگی به امام و انقلاب و دوری از منیت و خودبزرگ‌بینی از جمله ویژگی‌های شخصیتی مرحوم آیت الله قاضی دزفولی بود. مردم دزفول تربیت یافته علما بودند و این ویژگی موجب حماسه آفرینی و مقاومت مردم این دیار در دوران دفاع مقدس شد.