🔸بیان دو رؤیای صادقه در مورد عظمت شخصیت #امام_خمینی (رحمة الله علیه)
🔸
🔹خواب مرحوم آیت الله گلپایگانی (ره) در شب رحلت امام
🔹خواب جالب شهید مصطفی خمینی (ره) در مورد پدرش و عکس العمل جالب امام موقع تعریف خواب!
🔸
🔸خواب مرحوم آیت الله گلپایگانی (ره)
🔻آیتالله روح الله قرهی: ناقل این قضیه دفتر مرجع عظیمالشّأن آیتالله العظمی گلپایگانی است؛ یعنی آقازادهشان بیان کردند و آقای انصاری کرمانی این مطلب را از ایشان نقل کردند:
🔻آیت الله گلپایگانی معمولاً شبها زود استراحت میکردند تا برای نماز شب بلند شوند. در همان شب وفات امام (شام شنبه، سیزدهم خرداد)، مشغول استراحت بودند که ناگهان با حال مضطرب از خواب بلند شدند و به خادمشان میفرماید: سریعاً با تهران، با آقا سیدعلی (خامنهای) تماس بگیرید و حال امام را جویا شوید.
🔻میگویند: آقا! چه شده؟! چرا نگرانید؟! میفرمایند: آخر من همین الآن که خواب بودم، در عالم رویا مشاهده کردم که در جلسهای هستم و در آن جلسه رسول اکرم (صلّی اللّه علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) حضور دارند. بعد از مدّتی در باز شد و دیدم که امام وارد شدند. دیدم آن بزرگواران به احترام ایشان از جایشان بلند شدند. پیامبر اکرم(ص) آغوش خودشان را باز کردند و امام خمینی را در آغوش گرفتند و غرق در بوسه کردند.
در این حالت مضطربانه ازخواب بیدار شدم. حالا من احساس میکنم یک خبری هست. ببینید چه شده؟
🔻تماس میگیرند و میگویند: بله، ایشان رحلت کردند!
🌐 mshrgh.ir/180045
🔸🔸
🔸خواب جالب شهید مصطفی خمینی (ره)
🔻نقل شده است در سالهایی که حضرت امام به عنوان یک مدرس مطرح دروس در حوزه شناخته می شدند، فرزندشان مرحوم آقا مصطفی خوابی می بیند که حاکی از عظمت شأن پدر در جمع علما و دانشمندان بزرگ تاریخ اسلام بوده است. مرحوم آیت الله علی دوانی این حکایت را که نقل آن در منزل وی اتفاق افتاده است چنین نقل می کند:
🔻در اواخر سال 1328 شمسی به مناسبت ولیمه تولد نخستین فرزندم از امام دعوت کردم که به خانه ما تشریف بیاورند. جمعی از علما در این جلسه حضور داشتند. مهمانان دور کرسی نشسته بودند فقط آقا مصطفی دورتر نشسته بود. قدری از آبادان صحبت شد.
🔻یکی از علمای حاضر رو کرد به مرحوم حاج آقا مصطفی که در آن روز نوجوانی لاغر اندام بسیار ظریفالطبع و خندهرو و دوست داشتنی بود و گفت: «آقا مصطفی شنیدهایم خواب عجیبی دیدهای، برای حاج آقا (امام) هم نقل کردهای؟»
🔻مرحوم حاج آقا مصطفی نگاهی به امام کرد و منتظر اجازه ایشان شد. امام با گوشه چشم به وی نگاهی کردند. او گفت: «نه»!
آن عالم گفت: «بگو، حاج آقا اجازه میدهند.»
ولی مرحوم آقا مصطفی در حالی که طبق معمول لبخندی بر لب داشت از گفتن ابا میکرد و در واقع با نگاهی که به امام مینمود منتظر اجازه ایشان بود. علما اصرار میکردند و امام ساکت و آقا مصطفی متحیّر و منتظر بود.
🔻در آخر مرحوم حاج آقا عبدالله آل آقا به امام گفت: «حاج آقا اجازه بدهید بگوید. خواب عجیبی است و شنیدن دارد. خیلیها شنیدهاند. و این روزها در حوزه مطرح است. شنیده اید؟» امام گفت: «نه»، حاج آقا عبدالله گفت: «اجازه بدهید خودش نقل کند.»
🔻امام همان طور که ساکت و آرام به یک نقطه نگاه میکردند تبسمی نموده و به آقا مصطفی فرمودند: «چیه، بگو».
🔻آقا مصطفی خیلی اهل حرف بود. مع الوصف از هیبت پدر خود را جمع و جور کرد و گفت:
⚡«هفته پیش شبی خواب دیدم تمام فلاسفه و حکمای مشهور: سقراط، ارسطو، افلاطون، فارابی، شیخ الرئیس ابن سینا، بهمنیار، ابوریحان بیرونی، فخر رازی، خواجه نصیر طوسی، علامه حلّی، تا صدرالمتألهین و حاج ملاهادی سبزواری، ۱۰ – ۲۰ نفر در یک سالن بزرگ دور تا دور اتاق نشسته اند. من که نام آنها را شنیده بودم و این روزها با افکار آنها در درس سر و کار دارم، با اشتیاق به ترتیب آنها را نگاه می کردم و از نگاه کردن آنها سیر نمی شدم. یک دفعه دیدم همه آنها با هم از جا بلند شده اند و به طرف درِ ورودی نگاه می کنند. من هم نگاه کردم ببینم چه بود که آنها اینطور برخاستند. دیدم شما وارد شدید. همه حکما جلو آمدند و با احترام شما را آوردند و در صدر مجلس نشاندند. بعد خودشان دو زانو در جای خود نشستند و همه به شما نگاه می کردند. در این حال از خواب بیدار شدم».
🔻وقتی آقا مصطفی خواب را با بیان شیرینی که داشت نقل می کرد، حاضران لحظهای به آقا مصطفی و لحظه ای به امام نگاه می کردند. امام طبق معمول سرپایین انداخته بود و گوش می داد. همین که آقامصطفی ساکت شد، امام سر بلند کرد و پرسید: «این خواب را تو دیدی؟»
آقا مصطفی گفت: «بله»
امام گفت: «تو بیخود چنین خوابی دیدی!»
🔻از این سخن همه به شدت خندیدیم. امام هم تبسمی کرد و گفت: «خواب دیده!»
📌کتاب سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج۶، ص۵۵؛
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
❤️⃝⃡🇮🇷 حامیان دکتر جلیلی
https://eitaa.com/joinchat/3989176992Cd6a393ee38
#داستان_کوتاه
✨ حاج آقا روح الله
آن روز ده پانزده نفری بودیم که پای درس اخلاقی استاد نشسته بودیم دیدم سید جوانی وارد حجره شد و ساکت یک گوشه نشست.
آقای قاضی همیشه جلوی پای مهمان بلند میشد و گاه تعارف میکرد که در بالای مجلس بنشيند، اما این بار فضا خیلی سرد و سنگین بود.
سیدجوان در کمال ادب دو زانو دم در اتاق نشست و استاد هم سکوت کرد
شاید یک ربع به سکوت گذشت هیچ کسی حرف نمیزد، هردو سرشان پایین بود.
ناگهان آقای قاضی رو کرد به من و گفت:«آقای حاج شیخ عباس! آن کتاب را بیاور».
من یادم رفت بپرسم «کدام کتاب؟» ناخودآگاه دستم به سوی کتابی رفت و آوردمش.
استاد گفت:«بازکن»
گفتم:«آقا کدام صفحه را؟!»
گفت:«هرکجایش که بود!»
باز کردم، دیدم اول صفحه نوشته شده «حکایت»
شروع کردم بلند بلند به خواندن آن حکایت. حکایت عجیبی بود:
«مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت میکرد. فسق و فجور این سلطان و خاندانش فساد و بیدینی را فراگیر کرده بود.
مردی الهی علیه آن سلطان قیام کرد. هرچه این آن سلطان را نصیحت میکرد، فایدهای نداشت؛ لذا مجبور میشد اقدامات شدیدتری علیه او انجام دهد.
سلطان هم دستور داد آن عالم را دستگر کنند و به زندان بفرستند و سپس به یکی از ممالک همسایه تبعید کنند.
پس از مدتی آن عالم را به مملکت دیگری که حرم ائمه در آن بود تبعید کردند تا اینکه آن سلطان فرار کرد.
آن عالم نیز به مملکت خود بازگشت و زمام آن را در دست گرفت...»
آقای قاضی گفت:«کفایت میکند کتاب را ببند و بگذار سرجایش».
سپس خود آقای قاضی شروع کرد به سخن گفتن. اشاره کرد به فتنهها و آزمایشهایی که در آینده اتفاق میافتد.
مجلس تمام شد سیدجوان برخاست و رفت ولی ما هنوز در شوک بودیم که چرا آن جلسه به این شکل گذشت.
✨
✨✨
✨
شیخ عباس قوجانی که بعد از وفات آقای قاضی وصی شرعی او هم شده بود، سالها بعد از این اتفاق وقتی اخبار ایران به گوشش خورد کم کم پشت صحنه ماجرای جلسه آن روز برایش روشن شد.
وقتی امام خمینی (ره) به نجف تبعید شد و شیخ عباس قوجانی برای اولین بار پیش او رفت چهره او را شناخت همان جوانی بود که آن روز ...
شیخ عباس از اولین کسانی بود که بعد از انقلاب هم به ایران آمد و با امام خمینی بیعت کرد.
رفتار خاص آن روز آقای قاضی شاید آزمونی برای کشف میزان قدرت روحی آقا روح الله خمینی بود.
میگویند بیرون از جلسه وقتی از او پرسیدند: «آقای قاضی را چگونه یافتید؟ پاسخ داده بود: «فردی بسیار بزرگ، بزرگتر از آنچه فکر میکردم!»
بعدها در وصف او گفته بود: «قاضی کوهی بود از عظمت و مقام توحید».
📔 استاد، صد روایت از زندگی آیت الله سید علی قاضی (ره)، ص٨٨
#امام_خمینی #داستان_بلند
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🕰🛎نوبت ماست حرف بزنیم...!!!
https://eitaa.com/joinchat/3989176992Cd6a393ee38
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنانتکاندهندهامامخمینی(ره) :
«غلط میکنی #قانون را قبول نداری؛ قانون تو را قبول ندارد... مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، وَلو خلاف رأی شما باشد باید بپذیرید.»
«بعد از اینکه چیزی قانونی شد اگر [کسی با] نق زدن در آن بخواهد مردم را تحریک کند، #مفسدفیالارض است؛ و دادگاهها باید با او عمل مفسد فی الارض بکنند.»
#امام_خمینی
#بیدارباشید
┅┅┅┅🍃🇵🇸❤🇮🇷🍃┅┅┅┅┄
🕰🛎نوبت ماست حرف بزنیم...!!!
https://eitaa.com/joinchat/3989176992Cd6a393ee38