♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هشتاد_یک همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کم
✐"﷽"↯
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_هشتاد_دو
زهره خانم بلند آرش را صدا زد:
ــ آرش بیا درو باز کن مادر
صدای آرش از طبقه بالا به گوش رسید:
ــ مامان نمیتونم بچه هارو تنها بزار تازه آروم شدن،آجی سمانه درو باز کن
سمانه باشه ای گفت و با پاهای لرزان از جایش بلند شد ،ناخوداگاه سمیه خانم و زهره همراهش بلند شدند،نگاهی به آن ها انداخت و گفت:
ــ شما براچی بلند شدید؟؟
همه به هم نگاه کردند،زهره آرام گفت:
ــ نمیدونم چرا یه حس بدی به جونم افتاده
سمیه خانم هم تایید کرد.
عزیز بلند صلوات فرستاد و از جایش بلند شد و گفت:
ــ مادر به دل منم بد افتاده،بیاید باهم بریم
همه ترسیده بودند،خودشان هم دلیلش را نمی دانستند،به حیاط رفتند،تا سمانه میخواست به طرف در بروند،سمیه خانم دستش را گرفت:
ــ مادر بزار من درو باز کنم
ــ لازم نیست خودم باز میکنم ،شاید برگشتن
به سمت در رفت،زنگ پشت سرهم نواخته می شد،فضای ترسناک و وحشت زده ای بر خانه حاکم شده بود،همه به سمانه و در خیره شده بودند،نبود مردی در خانه همه را به اندازه کافی ترسانده بود و لرز بر بدنشان نشانده بود.
سمانه چادرش را مرتب کرد و در را آرام باز کرد،اما با دیدن قامت درشت مرد مشکی پوشی که صورتش را پوشانده بود،وحشت زده قدمی به عقب برگشت،اما مرد مشکی پوش سریع شیشه ای را باز کرد و مایعی را بر روی صورت سمانه ریخت و اورا هل داد،با صدای فریاد آرش که میگفت:
ـــ اسید ریخت روش بدبخت شدیم
صدای جیغ ها بلند شد،سمانه که به عقب پرت شده بود و سرش به زمین خورده بود و از شدت ضربه گیج شده بود،همه ی خانم ها بالای سرش نشسته بودند و ضجه میزدند،اما او فقط سایه محو و صدای مبهمی را می شنید.
صدای اسید ارش در گوشش میپچید،احساس سوزشی را بر صورتش احساس می کرد،اما جرات نداشت که دستش را بلند کند و صورتش را لمس کند.
آرش بیخیال بچه ها شد و سریع از خانه خارج شد و به طرف خیابان اصلی دوید ،همه ی راه را نفس نفس می زد،زیر لب میگفت:
ــ غلط کردم غلط کردم
کمیل و بقیه را از دور دید،با تمام توانش فریاد زد:
ــ کمیل کمیل
کمیل با شنیدن فریاد کسی که او را صدا می زند،برگشت بقیه هم کنجکاو به آرش نگاه کردند،کمیل چند قدم به سمتش رفت،آرش روبه رویش ایستاد و با گریه گفت:
ــ سمانه،سمانه
نفس نفس می زد و نمیتوانست درست صحبت کند،با شنیدن اسم سمانه همه نگران به او نزدیک شدند،کمیل بازوانش را گرفت و شدید تکان داد و فریاد زد:
ـــ سمانه چی؟حرف بزن آرش
ــ روی صورت سمانه اسید ریختند
و بدون خجالت بلند گریه کرد،صدای یا حسین همه بلند شد و در کمتر از چند ثانیه همه با شتاب به سمت خانه دویدند.
✍🏽نویسنده:فاطمهامیری
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4
🔻تیرسهشعبهبهقلبــــ امام‼️
+حاجآقاقرائتے:
تیرسهشعبهیعنیچه؟
تیرسهشعبهیعنیهمینگناهانی
ڪهمادرڪوچهوخیابانانجاممیدهیم. یڪشعبهاشایناستڪهخودمانگناه ڪردهایم..
یڪشعبهاشایناستڪهدیگرانرابهگناه انداختیم..
یڪشعبههمقلبامامزمان(عج) استڪهنشانهگرفتیم...💔
#تلنگر_مهدوی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــدهۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍمحتــࢪمسـلام🌿 ⇦بالاخـࢪهࢪوزشـࢪوع #چلهحـاجـتࢪوایۍ فـࢪا
❤️Γ∞
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ
السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ...♥️
او اسٺکسۍڪه
آرامشرادر،دلهاۍمومناننازلڪرد🌱
روزبیستوپنجـم#چلهحاجتروایی
فراموشنشود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡
-------------
حــاجقاسم:
اجــازهنخواهیمداد❌ در خاڪڪشورما خــون
فرزندانمــابهسادگی
برزمیــنریختهشود...👊✌️ #شهید_محسن_فخري_زاده #ترور #ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- حــاجقاسم: اجــازهنخواهیمداد❌ در خاڪڪشورما خــون فرزندانمــابهسادگی برز
❥••□ ⃟🕊
ماباشهدا دوامخواهیمگرفٺ
باڪشتهشدنمقامخواهیمگرفٺ
یڪروزبراعتقادخود میمیریم
یڪروزهمانتقامخواهیمگرفٺ✌️
#انتقام_سخت
⚘•͜͡
اگھ همیشه دلٺ میخواستھ به شهدا خدمت ڪنے
به آیدے زیࢪ پیام بدھ😉
⇨ @shahidhadi_delha
#مجازیخادمشهداباشیم😌
🌱حجابسنــگــرۍاســٺ↯
آغـشٺہبھ#خــون مَــن🔻
ڪھ اگــر آنراحفــظنَڪُنید∅
بھ خــونمَــنخیانَٺــ ڪـردھ ایــد...💔
• ⃟شهیــداحمـدپناهۍ
#حجاب_مهدوی|#شهیدانه
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
29.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⅌ ͜͡
-------------
ایعشـــــقِبےنشـان✨
ایمـــ🌙ــاهجمڪران
#استوری_مهدوی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- ایعشـــــقِبےنشـان✨ ایمـــ🌙ــاهجمڪران #استوری_مهدوی #ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
•.⌚️💔.•
عالـــممنتظـڔامامزمانـه
و امامزمــــان‹عج›
منتظرِآدمایےڪهبلندبشن و
خودشونڔوبسازن🙂
استادپناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
°.• 🤲🏻 °.•
آماده نمـاز شو↶
بھ ݪبخنـد مهدۍفاطمہ مۍارزه⚘
پاشـوڪھ ديـرتنشھ
#نمازاولوقت
ڔسـولاکرم|ص|فرمودند:⤓
شــما را بـهظهــــورمهـدۍ"'عج"'بشـارټ
میدهــم✋🏻
زمینرا پر ازعدل میڪند؛همانگونهڪهاز جور و ستـݥپُرشدهاسټ
ساڪنانآســمانها و زمیناز او راضیمیشـوند و اموالو ثروټها ڔادرسټتقسیممیڪند.🌱
#امامزمان_از_منظر_روایات
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هشتاد_دو زهره خانم بلند آرش را صدا زد: ــ آرش بیا درو باز کن مادر
✐"﷽"↯
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_هشتاد_سه
کمیل با شتاب در را باز کرد و به طرف سمانه که بر روی زمین افتاده بود رفت،صغری را کنار زد و سر سمانه را در آغوش کشید،با صدای بلند صدایش کرد و روی صورتش می زد.
ــ سمانه خانمی،سمانه صدامو میشنوی جوابمو بده سمانه
رد خون بر روی پیشانی اش را که دید دیوانه شد ،نمی دانست چه کاری بکند تا قلبش آرام بگیرد،پشت سرهم با صدای بلند سمانه را صدا می زد و خدا را قسم می داد که اتفاقی برای او میفتد.
صدای زمزمه آرام سمانه را که شنید به او نزدیک شد و گفت:
ــ جانم ،بگو سمانه ،
سمانه با درد و مقطع گفت:
ــ درد دارم کمیل
ــ کجا قربونت برم کجات درد میکنه
ــ سرم،صورتم داره میسوزه کمیل
کمیل دستی به صورت سمانه کشید به شدت داغ بود و سرخ بود می دانست اسید نیست اما همین هم او را نگران کرده بود،صدای لرزان سمانه او را نابود کرد دوست داشت از دردی که در سینه اش نشسته فریاد بزند.
ــ کمیل صورتم میسوزه،
آرام از درد گریه کرد ،کمیل سرش را در آغوش فشرد و بدون اهمیت به اطراف پیشانی اش را بر سرش گذاشت و اجازه داد اشک هایش پایین بیایند،همسرت با این حال ،ترسیده و پر درد در بین بازوانت گریه کند،بدتر از این درد مگر برای یک مرد وجود دارد؟؟؟
****
دکتر لبخندی زد و گفت:
ــ نگران نباشید حالش خوبه،فقط ترسیده
ــ این ماده ای که روی صورتش ریختن چیه؟میدونم اسید نیست اما اثراتی داشته
ــ اسید نیست چون اگه اسید بود کاملا صورتشون از بین میرفت،ماده ی شیمیای هست که سوزش و التهاب روی صورت ایجاد میکنه،و چون از نزدیک روی صورتشون ریختن ،سوزش و التهابش بیشتر شده،نمیگم خطرناک نیست اتفاقا اگه چشماشونو به موقع نمیبستن ممکن بود بینایی خانمتون مشکل پیدا کنه ولی خداروشکر به خیر گذشت
ــ سرش چی؟
ــ زخم شده ،پانسمانش کردم، الان سرم بهشون وصله،به خاطر امنیتش الان از خانه خارج نشه بهتره،مشکلی پیش اومد بگید خودم میام
کمیل با او دست داد وبعد از تشکر به اتاق رفت،سمانه با دیدنش دستش را به سمتش دراز کرد،کمیل دستش را گرفت و آرام بوسید،کنارش روی تخت نشست و موهایش را که بر روی چشمانش افتاد را کنار زد.
ــ گریه کردی کمیل؟
ــ نه مگه مرد هم گریه میکنه
ــ چشمای سرخت چی میگن پس؟
کمیل نگاهی به صورت سرخ سمانه و موژه های خیسش کرد و گفت:
ــ گریه کمترین چیز بود،اون لحظه از درد قلبم نزدیک بود سکته کنم
ــ خدانکنه
ــ لعنت به من که تورو به این حال انداختم
ــ کمیل چه ربطی به تو داره آخه؟
ــ ربط داره خانمی،الان ذهنتو درگیر نکن بخواب
✍🏽نویسنده:فاطمهامیری
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4
🦋نمــازشبــــ❥
حجابهــارا،ازقلبــــ
شمــامۍبرد↻
وشمــارامقرب
قرارمۍدهــد✨ #نماز_شب #ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🦋نمــازشبــــ❥ حجابهــارا،ازقلبــــشمــامۍبرد ↻ وشمــارامقربقرارمۍدهــد✨ #نماز_شب #ڱـڔدانم
>•💌Γ∞
رنجشبزندهدارىبانمــاز راتحمّلڪنيد↯
وخــدارابسياريادڪنيد
تا گناهانتانرا از شمابِزُدايد.♡
🔸|پیــامبرﷺ
#نمازشب
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــدهۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍمحتــࢪمسـلام🌿 ⇦بالاخـࢪهࢪوزشـࢪوع #چلهحـاجـتࢪوایۍ فـࢪا
❤️Γ∞
|عاشقےرا
ازخــدا یادگرفتم!
همانلحظهڪهگفټ:
صدبــاراگر
توبہشڪستۍ،بـازآ...↻🌱|
روزبیستوششـم#چلهحاجتروایۍ
فراموشنشود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|
چــرابرخۍمحبیـناهلبیٺ؏ مقـابل امــامزمـانمۍایستنــد⁉️ امــامرضا؏:
ڪسانۍڪهمارودوسٺدارندفتنهایبهپامیڪنندشدیدتر ازفتنهیدجــال‼️ • ⃟استــادپناهیــان #سخنرانی|#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🎥|چــرابرخۍ محبیـناهلبیٺ؏ مقـابل امــامزمـانمۍایستنــد⁉️ امــامرضا؏:ڪسانۍڪهمارودوسٺدارند
•💔 ⃟❥•
سالهــامنتظرسيصدوچندۍ↯
^مرد اسٺ..!
آنقدر مـرد نبودیمڪھ...
ياࢪشباشيــم!😔
#اݪلــهمعجݪلولیڪاݪفرج
﴿✾﴾تــابلــوزندگۍ🔻
|انسان منتظر|⌛
یڪروایٺراهمچونتابلویۍبردیوارقلبش♡
نصبڪردهاسٺ📋
ودرلحظاٺمختلفزندگی🍃
مدامبهآنفڪرمیڪندوسبڪزندگۍاشرا↯ حولمحوراینروایٺ،انتخابمیڪند.✔
🔺موسۍبنسیارگوید:
همراهامام رضا؏ بهشهرتوسرسیدیم.
صداۍ شیون...⇧↻
#سبک_زندگی_مهدوی²
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f