🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺
🍃🌹#تشرفات
🌹🍃#قسمت_2
سایر تشریفات انجام شد و ما عازم مکه🕋 شدیم. وقتی نگاهم به خانهٔ خدا😍 افتاد احساس میکردم الان است که روح از قالبم خارج شود .😭 جمعیت زیادی از زن و مرد با لباس سپید احرام گرد خانهٔ خدا می چرخیدند و همه یک صدا فریاد می زدند : ❤️"لبیک، اللهم لبیک"...❤️ حال دیگری داشتم، مثل قطره ای که به دریا می پیوندد، در میان جمع گم شده بودم و با آنها هم صدا.😍
✨💫✨
روز دهم اقامتمان بود ، من تمام آن روزها چشمم به اطراف بود تا شاید آن سید بزرگواری🌼 را که در عالم رؤیا دیده بودم ببینم،آن روز گوسفند🐏 زیادی از کاروانمان قربانی کردم و خستگی شدیدی بر من غلبه کرده بود که باعث کسالتم شد .😓 همان روز مریض شدم و تب کردم ، دکتر گفت اصلا نباید حرکت کنم و گرنه دچار تشنج می شوم.😥
✨💫✨
عصر آن روز رئیس کاروان با چندنفر از دوستان آمدند که مرا به بیمارستان ببرند و خودشان برای انحام اعمال رمی جمرات بروند،❗️ من یک لحظه به هوش آمدم، صدای آنها را شنیدم که چه تصمیمی دارند،❗️ گفتم: آقا چند لحظه به من مهلت بدهید اگر خوب شدم، با شما می آیم ، در غیر این صورت بروید، حالا اگر ممکن است مرا تنها بگذارید.😭
همه بیرون رفتند، برای لحظاتی به خواب رفتم ، آن سید بزرگوار😍 را دیدم که جلو آمد و فرمود: چه شده پسرم؟ چرا اینجا هستی؟ بلندشو با دوستانت برو اعمالت را انجام بده .☺️
#ادامه_دارد
@ebrahimdelha🌹
🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺
۲۳ آذر ۱۳۹۷
۲۳ آذر ۱۳۹۷
۲۳ آذر ۱۳۹۷
۲۳ آذر ۱۳۹۷
۲۳ آذر ۱۳۹۷
۲۳ آذر ۱۳۹۷
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
بعد سريع رفت تو رختکن، لباس👕هايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.🚶
از زور عصبانيت به در و ديوار مشـ👊ـت ميزدم. بعد يك گوشــه نشستم😑
نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم.🚶
جلوي در ورزشــگاه هنوز شـ👨👨👦👦ـلوغ بود.
همان حريف فينال ابراهيم با مادر و
کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحـ😇ــال بودند.
يکدفعه همان آقا من را صدا کرد.
برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟!😠 آمد به ســمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!😒
بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد.👌
#ادامه_دارد ☺️
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
۲۳ آذر ۱۳۹۷
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
👌 من قبل مســابقه به آقا ابرام گفتم، شــک ندارم که از شــما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند،كاري كن ما خيلي ضايع نشيم.🙏
بعد ادامــه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشـت. نميدوني مــادرم چقدر خوشحـ😊ـاله.
بعد هم گـ😭ـريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم.
مانــده بودم كه چه بگويم. کمي ســکوت کردم و به چهرهاش نگاه كردم. 😶
تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده.😞
بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي ..
مثل آقا ابرامه😊
#ادامه_دارد 👇
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
۲۳ آذر ۱۳۹۷
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
از آن پســر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. 🚶
در راه به کار ابراهيم فکـ🤔ـر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلا با عقل جور درنمي ياد!😕
با خودم فکر مي کردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهــ💪ـرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت.
اما ابراهيم...
ياد تمرين هاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخنـ🙂ـدهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريــ😭ـه ام گرفت.
عجب آدميه اين ابراهيم!😭
#پایان_قسمت_دوازدهم
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
۲۳ آذر ۱۳۹۷
سلام☺️
خداوند همیشه یه عده رو به عنوان حجت زمان انتخاب کرده!کسانی که بهترین و زیباترین سرنوشت رو داشتن و جزء صالح ترین بندگان خدا بودند😊🌹
#ابراهیم_هادی ازنظر خیلی ها یکی ازهمان حجت هاست! کسی که بعداز 30سال❗️گمنامی در زمان ما حجت شدن برای همه ما‼️
#دلنوشته
همراه ما باشید↙️↘️
۲۳ آذر ۱۳۹۷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام در مورد نحوه آشنایی با شهید ابراهیم هادی💫
راستش اولین بار در باغ کتاب بود که دیدمشون.😍
با دوستم برای خرید کتاب📚 رفته بودیم و غرفه های مختلف رو میگشتیم تقریبا چند غرفه آخر غرفه های مذهبی طور بودن در بین اون ها کتاب شهدا عجیب خودنمایی میکرد ،داشتم بین کتاب های شهدا میگشتم که چشمم روی کتاب شهید ابراهیم هادی ثابت موند😊 همون اول حس جالبی داشتم بی اراده جلد اول رو برداشتم و با شور خاصی رفتم سراغ بقیه کتاب ها بعد از چند دقیقه گشتن جلد دوم کتاب ابراهیم هادی باز هم همون حس جالب و ناشناخته و رو برام تداعی کرد و جلد دوم رو هم با شوق برداشتم.😌شاید اولین تاثیر که شهید ابراهیم روی من گذاشتند همون روز بود وقتی با دوستم برگشتیم خونه .
من معمولا روی کتاب ها خیلی حساسم و کمتر پیش میاد کتابم رو به امانت دست کسی بدم اما اون روز بی اراده کتاب رو به دوستم دادم که اول تو بخون بعدا من میخونم اونم کتابی که مجذوبش شده بودم و تاییده بزرگی از طرف پدرم گرفته بودم بابت خریدش.👌
@ebrahimdelha🌹
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
۲۳ آذر ۱۳۹۷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بعد از یک مدت با پیج هایی رو به رو شدم که در مورد شهید ابراهیم بودن و اینکه چقدر همه مجذوب این شهید بزرگ هستند ☺️و چه رابطه ی محکمی با شهید دارن 👌.
اوایل برام قابل درک نبود که چطور میشه اما به لطف خدا و شهید ابراهیم این ابهام زیاد نموند.❤️
هنوز کتاب ها دست دوستم بود اما من انگاری تشنه تر از این حرف ها باشم تو اینترت تو همون پیج ها⌨ دنبال شهید ابراهیم میگشتم و چیز های خیلی جالبی دستگیرم میشد به قدری شیفته این شهید بزرگ شده بودم که همین که کتاب 📗دستم رسید صفحه های اول رو با اشک 😢میخوندم ،انگاری جای خالی بزرگی توی زندگیم داشتم که تنها با شهید ابراهیم پر شده بود .مست رفتارشون شدم مست شخصیتشون .🌷
@ebrahimdelha🌹
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#ادامه_دارد
۲۳ آذر ۱۳۹۷