🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐
#طنزجبهه
آی شربته...
از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی له له میزدیم. دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینه گذاشته شده بود و یکی از بچهها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ میزد و میگفت: آی شربته! آی شربته!...
بچهها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد میگوید: آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!!😄
معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش میریخت. یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد...😂
🕊 @ebrahimdelha 🕊
🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐
┄═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑❁═┄
🚿پدرش سالخورده بود و «محمدرضا» همیشه
او را به حمام مے برد، ڪه مے دیدم خیلے طول
مے ڪشد تا از حمام برگردد...
❓یڪ روز پرسیدم:
«مادر جان چرا این قدر طول مے دهے؟»
✨جواب داد: «حاج آقا در حمام خوابش مے برد، صبر مے ڪنم تا بیدار شود بعد حمامش بدهم.
💎 گفتم: «خب بیدارش ڪن.
گفت: نه مادر، بهتر است صبر ڪنم تا
خودش از خواب بیدار شود».
#شهید_محمدرضا_نظافت🌷
@ebrahimdelha🌹
✨☄✨☄✨
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
خلاصه: ...
او به دوســتانش هم توصيه ميکرد که:
اگر ورزش براي خدا باشــد، ميشــه عبادت🙂 اما اگه به هر نيت ديگه اي باشه ضرر ميکنين.
توي زمين چمن بودم. مشــغول فــ⚽️ـوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايســتاده. سريع رفتم به سراغش،سلامم کردم و باخوشـحالي😇 گفتم: چه عجب، اين طرفها اومدي؟!🙄
مجـ📄ـله اي دستش بود،آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن!
از خوشــ😍حالي داشــتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را از دستش بگيرم.😐
دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره!
گفتم: هر چي باشه قبول!؟🤔دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟ 🤔
گفتــم: آره بابا قبول. مجـ📄ـله را به من داد. داخل صفحه وســط، عکس بزرگي از من چاپ شــده بود.😇
#ادامه_دارد👇
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
در کنار آن نوشته بود: پديده جديد فوتبـ⚽️ــال جوانان و کلي از من تعريف کرده بود.😅
کنار سكو نشستم.
دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. ☺️
بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم😉ابرام جون، خيلي خوشحـ😇ـــالم کردي،
راستي شرطت چي بود!؟
آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟
گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت:
ديگه دنبال فوتبال نرو!!😳
خشـ😶ــکم زد،با چشــماني گــ👀ـرد شــده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟!
يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!!😖
گفت: نه اينکه بازي نکني،اما اينطوري دنبال فوتبال حرفه اي نرو. 😞
گفتم: چرا؟!🤔
#ادامه_دارد😉
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
جلو آمد و مجــ📄ـله را از دســتم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت:
اين عکـ🌉ـس رنگي رو ببين،اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه🏃. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست😔خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن😞
بعد ادامه داد: چون بچه مسجـ🕌ــدي هستي دارم اين حرف ها رو ميزنم،وگرنه کاري باهات نداشتم،تو برو اعتقادات رو قوي کن،بعد دنبال ورزش حرفه اي،برو تا برات مشکلي پيش نياد🙂
بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت.✋
من خيلي جا خوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. 🤔
از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرف ها بعيد بود. 😑
هر چند بعدها به ســخن او رســيدم. زماني که ميديــدم بعضي از بچه هاي مسجــ🕌ــدي و نمازخوان که اعتقادات محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جو زدگي و... حتي نمـ📿ــازشان را هم ترک کردند!😔
#پایان_قسمت_سیزدهم☺️
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫