🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐
سلام ✋داداشیییی!!!
بالاخره به منم نظر کردی😢
داداشی جونم😍
منم دوست بی وفات😔😔
منم همونی که هر وقت مشکل داره میاد سراقت😔😢
منم همونی که یه روز دم از ارزوی شهادت میکرد😭😭
منم همون بی وفایی که...
بیخیال داداشی تو که میدونی حال من چیه
@ebrahimdelha🌹
🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐
🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐
از حال خودت بگو😊
بگو چه خبره اون بالا بالاها
بگو چه خبره زندگی تویه وعده های خدا😍😍
یادته چقدر با هم میخندیدیم😂
اونجا هم با دوستات خوشی؟؟❤️
میشه یه چیز بخوام؟؟؟؟🙏
شفاعتم کن داداش جونم☺️
دستمو بگیر داداش گلم
کمکم کن داداش جونم😌
حالا از اول
حالت خوبه؟؟
چه خبر....❤️❤️
#ارسالی_ازکاربران
@ebrahimdelha🌹
🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐
دوستان گرامی
✍شاید خیلی ازشما عزیزان هم توسل به شهدا کردین و حتما هم کمکتون کردن😊
خوشحال میشیم اگه مایل بودین حتما به این آیدی #دلنوشته_هاتون رو بفرستین☺️👇
@EBRAHIM_hadi_97
#نماز اول وقت چه زمانی است:
#نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.
آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مىباشد.
@ebrahimdelha
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
سلاااااام☺️
✨شبتون پرستاره دوستان🌠
🌼نماز همگے قبول ان شاءالله😊
🌼خب دوستان بریم ادامه داستان رو ورق بزنیم😉
بِسْمـِ الله..👇
@ebrahimdelha🕊
🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫
#ادامہ –داستان
در سنگر بالاي تپه🗻، فرمانده نيروها به ما گفت:🗣
تپه مقابل محل درگيري ما با نيروهاي عراقي است. 💥
از تپه هاي بعدي هم عراقيها قرار دارند. 😯
چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. 😨همه رزمندهها شروع به شليك كردند. ⚡️⚡️
ابراهيم داد زد: 🗣چيكار ميكنيد! 😦شما كه گلوله ها رو تموم كرديد!😑 بچه ها همه
ساكت شدند. 😶ابراهيم كه مدتي در كردستان بود و آموزشهاي نظامي 💥را به خوبي
فرا گرفته بود گفت:
صبر كنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك كنيد. 🔥
در همين حين عراقيها از پايين تپه، شــروع به شــليك كردند.☠
گلوله هاي آرپيجي و خمپاره مرتب به سمت ما شليك ميشد. 💣
بعد هم به سوي سنگرهاي ما حركت كردند.😱 رزمندههايي كه براي اولين بار
اسلحه به دست ميگرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهاي عقب دويدند.😒
#ادامه_دارد👇
@ebrahimdelha
🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫
🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫
خيلي ترسيده بوديم😰. فرمانده داد زد: صبركنيد.🗣 نترسيد!
لحظاتي بعد صداي شــليك عراقيها كمتر شــد. 😳نگاهي به بيرون ســنگر
انداختم. 👀عراقيها خوب به سنگرهاي ما نزديك شده بودند.😱
يكدفعه ابراهيم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقيها حمله كردند! 👊👊💥
آنها در حالي كه از سنگر بيرون ميدويدند فرياد زدند:🗣🗣 الله اكبر
شايد چند دقيقه اي نگذشت كه چندين عراقي كشته و مجروح شدند.☠☠
يازده نفر از عراقيها توســط ابراهيم و دوستانش به اسارت درآمدند 🙌. بقيه هم فرار كردند.🏃🏃
ابراهيم ســريع آنها را به طرف داخل شهر حركت داد.🌹🌹
#ادامہ _دارد
@ebrahimdelha
🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫
تمام بچه ها از اين
حركــت ابراهيم روحيه گرفتند. 💪💪چند نفر مرتب از اســرا عكس ميانداختند.😃 📸
بعضيها هم با ابراهيم عكس يادگاري ميگرفتند! 📸👥
ســاعتي بعد وارد شهر سرپل شديم.😊
آنجا بود كه خبر دادند: چون راه بسته بوده، پيكر قاسم هنوز در پادگان مانده.😢
😢ما هم حركت كرديم و در روز پنجم جنگ به همراه پيكر قاسم و با اتومبيل خودش به تهران آمديم.🚑
در تهران تشــييع جنازه باشكوهي برگزار شد 👌و اولين شهيد دفاع مقدس در محل، تشييع شد.
جمعيت بسيار زيادي هم آمده بودند.
علي خرمدل فریاد میزد🗣
فرمانده شهيدم راهت ادامه دارد.✊
#پایان
@ebrahimdelha
🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫🔱💫
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔺یادتون باشه حتما منتظر باشید تا فرداشب برگردم و ...
قسمت بعدی داستان سردارِ بی پِــلاڪ رو براتون تعریف کنم 😊
یا حق 👋
@ebrahimdelha
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
#طنز_جبهه
یکی از روزها مقداری عرق بیدمشک در #فاو به دستم رسید. مقدار زیادی یخ تدارک دیدم و شربت🍹 گوارایی درست کردم. برخلاف همیشه که در پخش شربت دست و دلبازی می کردم،😊 این بار به خاطر تعداد زیاد نیروهای حاضر در منطقه نمی توانستم به هر نیرو بیش از یک لیوان شربت بدهم.
بوی شربت و صدای تکبیر🗣 من که بلند شد بچه ها جلوی ایستگاه به صف شدند و یکی یکی سهمیه شربتشان را گرفتند و نوش جان کردند.😋
ولی این شربت شیطنت😜 بعضی ها را هم قلقلک داد. یکی از بچه ها، بار اول کلاه_آهنی بر سر گذاشت، آمد و شربتش را خورد.😐 بار دوم به دور صورتش چفیه پیچید و دوباره شربت خورد.😳
بار سوم کلاه_سربازی گذاشت و باز هم شربت خورد.😒 بار چهارم بدون کلاه آمد و باز هم شربت خورد.😬 وقتی می خواست برود خطاب به او گفتم: "این بار برو چادر سرت کن و بیا شربت بخور.😐😑" بچه ها خندیدند😂 ولی او از رو نرفت و با تعجب از من پرسید: "چه طور مرا شناختی😅؟" گفتم:"پسر جان! تو فقط پوشش سرت را عوض می کنی، بقیه لباس هایت که همان است😊😁😂
خاطرات#حاج_حسن_جوشن
@ebrahimdelha🌹
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
یــا انـیس مـن لا انـیس له❤️
السـلام علیــک یـا علــی ابن موســی الرضا المـرتضــی✋💛
دریــای طـوفــانی ببـــین ایــنجا، ایــن غربـت عــشق اســت میســوزد
رقــص کبـــوتــرهـا در ایـــن دریـــا، آتــش بــه مــوج و آبــ مــی دوزد💔
سـاعت #هشت بـه وقـت امـام #رئــوف💛
بــه نیــابت از جمیــع شهــدا
🌷و بـه ویــژه
#شهدای_کشتی_سانچی
@ebrahimdelha
💚💚💚💚💚💚💚💚💚
سلااام✋
شبتون عالی☺️
امروز تولدم بود😃😊
وامشبم قراره براتون از آخرین صفحه زندگیم بگم😉
بسم الله👇
@ebrahimdelha🌴
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
#شهید_تیمسار_سرلشگر_جوادفکوری
#قسمت_آخر
🍃آغاز جنگ و کمان ۹۹🍃
بهدنبال حمله👊 ارتش عراق به فرماندهی صدام حسین 👺به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، من با موفقیت✌️ 🍃عملیات البرز یا طرح کمان ۹۹🍃 را که شامل حملهٔ سراسری💪 به پایگاههای نیروی هوایی عراق و مراکز حساس نظامی👌 و اقتصادی💵 این کشور بود به اجرا گذاشتم😃.
موفقیت نیروی هوایی در اجرای این عملیات در شرایط بحرانی بعد از پیروزی ✌️انقلاب اسلامی و وضعیت جنگی شگفتی 😳ناظران جهانی را به دنبال داشت😁.
در این ماههای آغازین جنگ👊 نیروی هوایی تحت فرماندهی من😇 به مقابله با تهاجم زمینی ارتش عراق پرداخت 💪و در بسیاری از موارد بهویژه حفظ شهر استراتژیک دزفول ☄و پشتیبانی از مدافعان شهر آبادان☄ نقشی حیاتی را ایفا کرد☺️.
💥 همچنین شخصاً در طراحی و اجرای 🍃عملیات اچ-۳🍃، حمله به پایگاههای نیروی هوایی عراق در جوار مرز این کشور با اردن، شرکت داشتم😌💪. ✨حمله به اچ -۳ در کنار کمان ۹۹✨ جز موفقترین عملیاتهای نظامی نیروهای هوایی مدرن هستند✌️.
💥در شهریور ماه ۱۳۶۰ و با نزدیک شدن زمان اجرای ✨عملیات شکست حصر آبادان ✨من به پیشنهاد تیمسار سرلشکر فلاحی😇 به ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی منتقل شدم☺️ و جای خود را به سرهنگ معین پور واگذار کردم😊.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
❣
💔شهادت💔
💥جواد فکوری در ۷ مهرماه سال ۱۳۶۰ در راه بازگشت از جبهه بر اثر سقوط پرواز🛩 هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران، به همراه جمعی از فرماندهان👮👮👮👮 ✨ارتش و ✨سپاه، ☄تیمسار سرلشکر فلاحی، ☄سرهنگ نامجو، ☄سرداران کلاهدوز و ☄جهان آرا، به شهادت💔رسیدند😔.
پس از شهادت شهید فکوری ، ایشان را به درجه تیمسار سرلشکر🎖 ترفیع درجه دادن✌️ و از او بهعنوان رسمی ✨«شهید تیمسار سرلشکر جواد فکوری»✨ یاد میکند.
او در «قطعه ۲۴ شهدا ردیف ۷۳ شماره ۲۵» بهشت زهرا در تهران به خاک سپرده شدهاست❣.
💥نورالدین کیانوری دربارهٔ علل مرگ سرلشکر فکوری، اتفاقی بودن🙄 سانحه هوایی را صراحتاً زیر سؤال برد😒 و دست «عوامل دشمن» را در کار دید.😡
#ادامه_دارد....
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
🍃اول جنگ 🍃
💥بیست روز اول جنگ غیبش زد😐. در پایگاه بود ولی به خانه نمیآمد😕 چند قدمی خانه بود، ولی از بس کار داشت تلفنی 📞حال ما را میپرسید😑. بعد که او را دیدیم. قیافهاش عوض شده بود😳…. موهای نزده، ریش شانه نکرده و لباسهای چروک شده.☹️ به شوخی گفتم: خوب شد جنگ شد و ما کثیفی تورو دیدیم😁.
از بس که مرتب و تمیز بود و همیشه بوی عطر میداد.😇😌
🍃به نقل ازهمسرشهید🍃
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
🍃خبر شهادت 🍃
یک روز جواد هراسان به خانه آمد😨 و گفت: «ساک مرا ببند میخواهم با تیمسار فلاحی به جبهه بروم» 😐برخلاف همیشه نگران شدم 😰و خواهش کردم نرود نپذیرفت.😔
به او گفتم: «تو مدتها در جبهه بودی، من و بچههای دوری تو را زیاد تحمل کردیم😭. به خاطر بچهها👦👧👦 نرو!»😢.
💥برخلاف همیشه شماره تلفنی داد😕 و گفت: «هر وقت کاری بود تماس 📲بگیر، ولی من باید بروم» سهشنبه قرار بود بیایید 😢ولی دوشنبه زنگ زد و گفت: «برگشت ما به تاخیر افتاده و پنجشنبه میآیم».😕
💥آن شب نگرانی و دل شورهام بیشتر شد 😥و بیخوابی به سرم زد. صبح خواب ماندم😴 و برخلاف همیشه اخبار ساعت ۸ را گوش👂 ندادم. هنوز خواب بودیم💤 که یکی، یکی دوستانم به بهانههای مختلف به خانه ما آمدند🤔 و وقتی دیدند من از ماجرا خبر ندارم چیزی نمیگفتند.😐
💥حتی ظهر، وقتی علی را از مدرسه🏨 آوردم متوجه حضور ماشینهای🚙🚕🚗 متعدد دوستان و آشنایان نشدم 😕که منتظر بودند تا بعد از خبردار شدن من از ماجرا داخل خانه شوند😢. تا این که پسر داییام با من تماس گرفت و خبر را داد😭. جیغ کشیدم😱 و بیهوش شدم. خیلیها به دیدن من آمدند؛ ولی بیشتر اوقات بیهوش بودم😞. حتی در دیدار با حضرت امام(ره) هم بیهوش شدم😞☹️.
🍃به نقل ازهمسرشهید🍃
🍃پایان🍃
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
بلاخره به آخر رسید😊
ولی تا دنیا دنیاست و تاوقتی ظلم هست امثال من و رفقام برای حفاظت از آرمانها و عقایدمون خواهیم ایستاد💪❤️
یاعلی✌️
@ebrahimdelha🍃