🌷🌷🌷
#قسمت_سی
#اردوي_شمال
#به_روایت_جمعي_از_دوستان_شهــــيد
♦️♦️♦️
✍ميگويند رفيق انسان، ميتواند اورا به جهنم يا بهشت برساند.
درقرآن نيز شبيه
اين عبارت آمده. يعني بسياري ازافراد اگر جهنمي ميشوند،علت رادر رفقايشان
بايدجستجوكرد.
بنده در طي اين سالها،بسياري ازافراد را ديده ام كه رفاقت با افراد
بي دين، باعث نابودي آنها شد وبرعكس، كساني راديدم كه رفاقت با امثال #سيد،
آنهارا به سمت بهشت راهنمائي کرد.
بالاترين ويژگي آقا #سيد اين بود كه بعد ازعبادت وبندگي خدا، براي هدايت
مردم همه گونه تلاش ميكرد. كاري نداشت كه ديگران چه مي گويند و چه چيزي
مد نظردارند.
برخي مواقع براي هدايت ديگران، خود را در خطرتهمت و... قرار می داد...
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_سی_و_یک
#اردوی_شمال
#در_ادامه
🍃🍃🍃
✍اين اخلاق باعث شده بود که نوجوانان هم ياد بگيرند. اما بگذريم ميخواهم
داستان خودم را برایتان بگویم:من اصلا تا زمان آشنايي با #سيد، نمازنخوانده بودم.
تو مسائل معنوي هم با کلي
ادعا، تمام هنرم اين بود که ترانه گوش نمي دادم!!
گاهي اوقات هم به زعم خودم تنها کارثوابم اين بود که مداحي گوش مي کردم.
يكباربابچه هاي باشگاه رفتيم شمال، شب بود که ازهمدان راه افتاديم، #سيد يه شلوار
ُکردي پوشيده بود.
يادم هست تاخودشمال گفتيم و خنديديم،خيلي با بچه ها گرم گرفت.هدف هم
داشت، ميخواست تأثير بگذارد، نمازصبح بود که بچه هارفتند مشغول نماز شدند.
من هم نشستم ومشغول تماشاي طبيعت شدم؟!
بعد ازنماز، #سيد اومدم سراغ من وگفت: چطوري رفيق، خوبي؟! نماز خوندي؟!
گفتم: #سيد جون من تاحالا نمازنخوندم. بلد نيستم!! تعجب كرد اماچيزي نگفت
و رفت.
رسيديم شمال. رفتيم به سمت اردوگاه. تا ظهر با دوستان مشغول بازي و
شوخي بوديم.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_سی_و_دوم
#اردوی_شمال
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
✍بعدها اين حديث از آقا رسول الله را ديدم که فرمودند:علي جان، اگريک
نفربه واسطه تو به راه راست هدايت شود ازآنچه آفتاب برآن ميتابد بالاتر است.
روزهاي بعد ميديدم که #سيد با مهرباني بچه هارو براي نماز صبح بيدار ميکرد.
مقاومت بچه هارو که مي ديد به شوخي تهديدشون ميکرد وميگفت: هرکي پانشه
براي نماز، امروز از ناهار خبري نيست.
غذا رو ميرفتيم تو رستوران، #سيد براي ما جوجه و كباب سفارش ميداد و
ميخورديم.
پيشخودم گفتم:عجب اردوي باحاليه،ما با 50 هزارتومانازهمدانتا
شمال اومديم وهرروزداريم بهترين غذارو مي خوريم و...
يه بار پرسيدم: #سيد پول غذا رواز کجا مي ياري، با 50 هزارتومان فقط ميشه تا
شمال بياي و...
#سيد خنديد و چيزي نگفت، بعدها فهميدم که #سيد از جيب خودش
پول غذاي مارو مي داد.
رفتيم کناردريا،اغلب بچه هالباس هاشون رو درآوردندومشغول آبتني شدند.
جالب بود، #سيد تا ديد تو اطراف ما نامحرم هست، ازما دور شد ورفت گوشه اي با
همون شلوار کردي وزيرپوش رفت تو آب که خيلي هم تو ديد نباشه...
به نامحرم
خيلي حساسيت داشت، توي فضاي شمال اينطورمسائل خيلي عجيب بود!
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_سی_و_سوم
#اردوی_شمال
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
#سيد بااون همه شوخ طبعي،اينجا داشت مارونصيحت ميکرد.
صحبتهاي #سيد
خيلي روي بچه ها اثرداشت.
از شمال که برگشتيم #سيد به من گفت:هرروزغروب موقع نمازميام دنبالت با
همديگه بريم مسجد.
تامدتهاهرروزغروب مي اومد دنبالم باهمديگه مي رفتيم مسجد.
بعد از يه مدت که پام به مسجدونمازجماعت باز شد، #سيد ديگه نمي اومد دنبالم.
من خودم ميرفتم مسجد نماز اول وقتم روميخوندم.
يه روز بعد نماز سر از سجده برداشتم. ذکر تسبيحات حضرت زهرا رو
ميگفتم که براي لحظه اي از ذهنم گذشت که خدايا منو نماز اينقدر بيگانه بوديم.
اما الان چيشده که من وقتي نماز نخونم در درونم احساس کمبود دارم و انگار گمشده
اي دارم.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷