ا🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
ا🌿🌼🌿🌸
ا🌺🌿
✍قال رسول الله -صلي الله عليه وآله -
👈خداوند #هفت گروه را در سايه ##رحمت خود جاي مي دهد ، روزي كه سايه اي جز سايه او نيست اول زمامداران دادگر و دوم #جواني كه در عبادت خداوند پرورش يافته باشند .
📚(نهج الفصاحه ، حديث 1732)
ا🌸 🕊
ا🌿
#نماز_اول_وقت
🕊به ما بپیوندید🕊
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
👆👆👆👆
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📌شهید عبدالحسین برونسی، متولد ۱۳۲۱
محل تولد: روستای گلبوی کدکن( تربیت حیدریه)
تاریخ شهادت:۲۳ اسفند ۱۳۶۳✨✨
✍🏻 مادر شهید: در مقطع تحصیلی ابتدایی با این که همزمان با تحصیل کار هم می کرد، نمره هایش همیشه خوب بود👌یک روز گفت «از فردا اجازه بدین مدرسه نرم… ❗️اون مدرسه دیگه نجس شده!»😳
علت را پرسیدیم.
با غیظ گفت: دیروز این معلم طاغوتی رو با یک دختری دیدم که …»😞 از فردا گذاشتیمش مکتب به یاد گرفتن قرآن.☺️
🔷شهید برونسی در خاطراتش می نویسد: در دوران سربازی و در پایان دوره آموزشی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ❗️گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!😕
وارد خانه که شدم دریکی از اتاق ها باز بود. گفتم یا الله، صدای زن #جوانی بلند شد:
یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!😟
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت…😰 گوشه اتاق روی مبل، زن جوان #بی_حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!😣
بلافاصله از اتاق زدم بیرون. گوشم بدهکار هارت و هورتش نشد…😡
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.😡
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم.😐 امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف #اعتقاد و #مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.✨
📌همسر شهید: بعضی ها از #تقسیم_اراضی خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️
صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊
اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی #حق_یتیم رو نمی شه کاری کرد.....
#ادامه_فردا
❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti