eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.4هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷در این دوره هم گروه توحیدی صف، طلایه‌دار بود. رساندن اعلامیه‌های امام و نوارهای سخنرانی آن حضرت در کوتاه‌ترین زمان به دست مردم از جمله کارهای اساسی گروه محمد بود‼️، همچنین شرکت کردن در تظاهرات به صورت مسلحانه و برای حمایت از مردم. آنها در بین مردم پخش می‌شدند تا اگر جایی ماموران شاه قصد حمله به مردم را دارند😡، با آنها مقابله کنند.عاقبت مبارزه مردم با همراهی و دلسوزی افرادی چون محمد بروجردی و یارانش، کار را به جایی رساند که شاه مجبور شد از ایران فرار کند😁. با رفتن شاه زمزمه آمدن امام به وطن بر سر زبانها افتاد😍 و این زمزمه‌ها کم‌کم جدی شد و در هفته اول بهمن ماه آمدن امام به وطن به صورت جدی مطرح شد☺️. .... @ebrahimdelha🏴 🌷 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#شهیدمحمدبروجردی #قسمت_پنجم 🌷او از طریق همین بیسم از طرح حمله آنها با تانک و زره‌پوشها با خبر شد و نیروها را برای مقابله با آنها فرستاد👌. حتی از طریق همین بیسیم و گوش کردن به مکالمات بین سران ارتش به کودتایی که در شرف وقوع بود پی برد. وقتی خبر به امام رسید، اعلامیه‌ای صادر کردند و از مردم خواستند که خیابانها را ترک نکنند و به خانه نروند✊، و باز از طریق گوش کردن به همین مکالمات بود که محمد توانست بفهمد وضعیت داخل پادگانها چگونه است و افراد داخل آنها چند نفر هستند👍. با پیروزی انقلاب توطئه‌های دشمنان داخل و خارج هم شدت گرفت و ضرورت تشکیل نیروهای نظامی وفادار و انقلابی به شدت حس می‌شد👌. بعضی افراد فعال شورای انقلاب هم این ضرورت را حس کردند و با امام در میان گذاشتند. امام دستور تشکیل چنین نیرویی را صادر کردند✌️ و محمد جزو چند نفری بود که برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب جمع شدند 😊و حرف زدند و بعد هم عمل کردند✌️. #ادامه_دارد.... @ebrahimdelha🏴 🌷 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#شهیدمحمدبروجردی #قسمت_آخر ✨محمد در تمام عملیات، به مردم فکر می‌کرد و به منافع آنها می‌اندیشید🌷. هر جا ذره‌ای منافع مردم به خطر می‌افتاد، نقشه‌ای را عوض می‌کرد و طرح را طوری می‌ریخت که به مردم ضرری نرسد🍃. همه سفارشش به نیروها این بود که با مردم کردستان رو در رو نشوید❌ و آنها را از خود بدانید🙂. آنها را دوست بدارید و بدانید که برای خدمت به اینها به منطقه آمده‌اید. مردم چنان با او صمیمی بودند که هر مشکلی برایشان پیش می‌آمد، به سراغ او می‌رفتند و از او کمک می‌خواستند☺️. حتی پدر و مادر کسانی که در صف ضدانقلاب بودند و با محمد می‌جنگیدند، از او می‌خواستند که بچه‌هایشان را نجات دهد و کمکشان کند❤️😊. ✨همین جوانها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش می‌جنگیدند😡، وقتی به اسارت درمی‌امدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی می‌شدند که افکار گذشته را از دست می‌دادند و از محمد چاره‌جویی می‌کردند☺️. بسیاری از این زندانیان از محمد می‌خواستند که برنامه‌ای اجرا کند تا دیگر جوانها در دامان ضد انقلاب نیفتند👌. #ادامه_دارد.... @ebrahimdelha🏴 🌷 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
«🤍🌻» قرار بود عملياتی در حد فاصل نقده و مهاباد انجام شود. بچه هاي سپاه نقده قبلاً در اين منطقه عمليات کرده بودند ولي موفق نبودند😔.قرار بود اين بار منطقه به خوبي شناسايي شود و بعد عمليات شود. صبح رفتيم روستاي «محمد شاه پايين» تا اوضاع را بررسي کنيم. وقتي رسيديم، ديديم تعدادي از مردم جمع شده اند و دارند با يکي حرف مي زنند. نزديکتر که شديم، ديديم بروجردي ميان جمعيت نشسته است. از ديدن او تعجب کردم. انتظار نداشتم او را اين جا ببينم، آن هم تک و تنها.😳دو سه کيلومتر بالاتر، روستاي «خليفه لو» بود که بچه هاي سپاه نقده در آنجا درگير شده بودند. گفتم: «شما چرا آمديد؟! منطقه آلوده است؛ يک وقت خداي ناکرده شما را مي شناسند و اسير مي شويد.»گفت: » اين جا خيلي مي آيم. با مردم هم آشنا هستم؛ هيچ طوري نمي شود.🥲»مردم مي گفتند: «اين از ماست؛ ما او را خوب مي شناسيم.»خيلي خودماني، مردم را جمع کرده بود دور خودش. حتي بچه هاي کوچک هم جمع شدند بودند. داشت به حرفهاي آنها گوش مي داد. مردم انگار يکي از خودشان را مي ديدند؛ با او حرف مي زدند😁.فردا وقتي که از روستاي «خليفه لو» برمي گشتيم، مردم روستاي «محمد شاه» ريختند دور ما و سراغ بروجردي را مي گرفتند. مي گفتند: «اين فرمانده تان کجاست؟ حالش چطور است؟ يک وقت طوريش نشده باشد.»وقتي از روستاي محمدشاه مي گذشتيم رفته بودم توي فکر. او چطور توانسته بود در اين مدت مردم را به خودش علاقه مند کند🤔؟ مردمي که در آن شرايط و اوضاع قرار داشتند، چطور به اين زودي انس با او گرفته بودند و از حال او مي پرسيدند؟! محمد ساحل عشق و علاقه بود و کشتي هاي وجود آدمها هر چه بيشتر به او نزديک مي شدند، او را بزرگتر مي ديدند🙂! راوی: برادر حيدری 🌱