♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفتاد_ی
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفتاد_دو 2⃣7⃣
مردی چهارشانه سنگ لحـــــد را برمیدارد ....
ی دفعه میگویم
ـ بزارید یبار دیگه ببینمش...
ڪمی ڪنار می ڪشد و من خیره ب چهره ی سوووخته و زخم شده ات زمزمه می ڪنم..
ـ راستی اون روز پشت تلفن یادم رفت بگم...
ـ منم دووووست ❤️دارمم..!
وسنگ لحـــــد رامیگذارد...
زهرا خانوم باناخن اززیر چادر صورتش را خراش میدهد..
مردبیل را برمیدارد بسم ا... میگوید و خاڪ میریزد...
باهربار خاڪ ریختن گویی مرا جای تو دفن می ڪند..
چطور شد..ڪ تاب آوردم تورا ب خاڪ بسپارم!
باد چادرم را ب بازی میگیرد...
چشمهایم پراز اشڪ😭 میشود...و بلاخره ی قطره پلڪ ام را خیس می ڪند...
ـ ببخش ؏ععععلی! ... اینا اشڪ نیست...
ـ ذره ذره جوووووونمه...
نگاهم خیره میمـــاند....
تداعی اخرین جمله ات...
ـ میخـــــواستم بگم دووووست دارم ریحانه!
روی خاڪ میفتم...
خداحافظ همــررراز...
خاڪ موسیقی احساس تورا میشنود..
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️