♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_چهلویکم🌸/#مشقات🍂 روز بعد کمی نان خری
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_چهلودوم🌸/#ساکننجف🕌
می گفت: آدمی که ساکن نجف شده نمیتواند جای دیگری برود. شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد. هادی آن چنان از زندگی در نجف میگفت که ما فکر می کردیم در بهترین هتل ها اقامت دارد اما لذتی که به آن اشاره میکرد چیز دیگری بود. هادی آن چنان غرق در معنویات نجف شده بود که نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل کند. در مدتی که تهران بود در مسجد و پایگاه بسیج حضور می یافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمی کرد! یک بار پرسیدم از چیزی ناراحتی؟ چرا این قدر گرفته ای؟ گفت: خیلی از وضعیت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه میره نمی تونه سرش رو بالا بگیره. بعد گفت: به نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می اندازه. اما در نجف این مسائل نیست شرایط برای زندگی معنوی خیلی مهیاست. هادی را که می دیدم یاد بسیجی های دوران جنگ می افتادم. آنها هم وقتی از جبهه بر می گشتند علاقه ای به ماندن در شهر نداشتند. می خواستند دوباره به جبهه برگردند. البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نیست! خوب به یاد دارم از زمانی که هادی در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد. شروع کرده بود برخی ریاضتهای شرعی را انجام می داد. مراقب بود که کارهای مکروه نیز انجام ندهد. وقتی در نجف ساکن بود بیشتر شبهای جمعه با ما تماس می گرفت. اما در ماههای آخر خیلی تماسش را کم کرد. عقیده ی من این است که ایشان می خواست خود را از تعلقات دنیا جدا کند. شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنیا نداشته باشد. می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگیرند. می خواهم از حال و هوای اینجا خارج نشوم.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
🌸|@ebrahim_babak_navid_delha
.