♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_هفتادوسوم🌸/#تفکرفرهنگی🧠 هادی به عن
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هفتادوچهارم🌸/#مردمیداننبرد🗡
اولین بار که ایشان را دیدم همراه ما با یک خودرو به سمت نجف بر می گشتیم. موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسیدیم. هادی به راننده گفت: نگه دار. تعجب کردیم. گفتم: شیخ هادی اینجا چه کار داری؟ گفت: می خواهم بروم وادی السلام گفتم: نمی ترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است. صبر کن وسط روز برو توی قبرستان هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد. بعد هم پیاده شد و رفت. بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده. هادی مرد مبارزه بود. او در میدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از اعتقاداتش بر نمی داشت. همیشه تصویر مقام عظمای ولایت را بر روی سینه داشت. برای رزمندگان عراقی صحبت می کرد و آنها را از لحاظ اعتقادی آماده می کرد. یادم هست خیلی با اعتقاد به جمعی از رزمندگان عراقی می گفت: لحظه ی شهادت نام مقدس یا حسین ها را به زبان داشته باشید تا خود آقا بالای سرتان بیاید. کل وسایل همراه هادی در همه ی مدت حضور در میادین نبرد، فقط یک ساک دستی کوچک بود. تعلقات او از همه ی دنیای مادی بریده شده بود. در دوران نبرد خیلی کم غذا میخورد می گفت: شاید بقیه ی رزمندگان همین را هم نداشته باشند کم میخوابید و به واقع خودش را برای وصال آماده کرده بود. هادی در خط نبرد هم وظیفه ی روحانی بودن و مبلغ بودن خود را رها نمی کرد. در آنجا هم وظیفه ی هر کس را به آنها متذکر می شد. زمانی هم که احتیاج بود در کار تدارکات و رساندن آب و آذوقه کمک می کرد.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
🌸|@ebrahim_babak_navid_delha
.