♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#کتاب_شهید_نوید📚 #روایت_سوم_همنفس✍ وقتی تو به دنیا آمدی همین تهرانپارس بودیم خواهرت هشت ماهه ب
#کتاب_شهید_نوید📚
#روایت_سوم_همنفس✍
بازی که میکردید من از دور نگاهتان میکردم و برایتان و ان یکاد و آیت الکرسی میخواندم همیشه چشمم دنبالتان بود؛ ولی آن روز توی بهشت زهرا چطور شد که از چشمم دور شدی؟ چقدر به خیر گذشت همه بلند شدیم که برویم سمت ماشین تو جلوتر از ما راه افتاده بودی و همراه یک خانواده ی غریبه شده بودی. بچه بودی سه چهار سالت بود فکر میکردی هر خانم چادر مشکی منم چقدرحرص و جوش خوردم تا پیدایت کردیم چقدر بین این سنگها دنبالت گشتیم. از دور که آمدی انگار همه ی دنیا داشت میآمد به سمت من. بغلت کردم سر و صورتت را بوسیدم به این فکر میکردم که اگر دیگر هیچ وقت نمی توانستم تو را ببینم چه باید میکردم بقیه گفتند چرا عوض اینکه بزنی زیر گوشش بیشتر لوسش میکنی؟ ولی من که کاری به حرفهای آنها نداشتم لوس ،نبودی ولی خیلی اهل نشان دادن محبتت بودی تو همیشه بیشتر از خواهرت اطراف من میپلکیدی و میآمدی بی هوا من را بوس میکردی.
💯~ادامهدارد...همراهمونباشید😉
#کتابشهیدنویدصفری📗 / #پارتبیستوهفتم