خـون ریـزی شدیدی داشٺ
داخـل اتاق عمـل،دڪتر اشاره ڪرد ڪه
چـادرم رو در بیارم تا راحـٺ تر
مجـروح رو جـا به جـا ڪنم ،
گوشہ ے چـادرم رو گرفٺ و بریده بریده گفٺ:
من دارم مـیرم تا تو چادرٺ رو درنیاری ...
#چـادرم تو مُشتش بود ڪه #شهید شد ...
#شهید_آخر_شهیدت_میکند
#حسینی_هایی_که_رفتند
#زینبی_هایی_که_ماندند
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
﷽ 🌹﷽ •┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•
🌹﷽🌹
﷽🌹
🌹
🕊#خاطرات_شهدا 🕊
━═━⊰❀❀⊱━═━
_بیمارستان از مجروحین پر شده بود…
حال یکی خیلی بد بود…
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت…
.
_وقتی دکتر مجروح را دید به من گفت بیاورمش اتاق عمل!!!دکتر اشاره کرد #چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم!!
.
_مجروح که چند دقیقه ای بود که به هوش امده بود...
گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و گفت:
من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری…😞
ما برای این چادر میرویم!!😊
چادرم در مشتش بود که #شهید شد…😓😔
_از ان زمان به بعد در بدترین و سخت شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم....😭😌
(راویی خانم موسوی یکی از پرستاران دوران #دفاع_مقدس )
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
↬ @ebrahimdelha
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈