#تلنگر🖤
امسال کجا دنبالت بگردم🚶♂ "پسرِ فاطمه"
خیمهات کجا برپا میشود؟
کجا چشمانت خیس است؟😭
نکند امسال هم در عزای اباعبدالله🏴 دردت را بیشتر کنیم و
باز هم شرمندهات شویم که نتوانستهایم ابوالفضلی برای تو باشیم و
پای تو بایستیم...✊
که همچنان باری هستیم بر دوشت...😓
|•بی همگان به سر شود 🥀 بی تو به سر نمی شود آقا جان ... •|
#مهدویت🍃
#محرم🕊
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
VID_20200824_163326_825_a01.mp3
2.02M
آن چیزی که امام حسین (ع) و دیگر شهدا برای آن شهید شدند؛
از زبان شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌷
📎 #ماملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
📜#رمان_جانم_میرود 🔷#قسمت_صد_یکم همه از واکنش استاد تعجب کرده بودند همه می دانستند که کار مهیا چیزی
📜#رمان_جانم_میرود
🔷#قسمت_صد_دوم
شهاب با شنیدن تک تک صحبت های مهیا وجودش از خشم میلرزید اما الان نمیتوانست کاری کند دست مهیا را گرفت و گفت:
ــ بلند شو عزیزم بریم بیرون یکم هوا عوض کنی
مهیا با کمک شهاب از جایش بلند شد و از آمفی تئاتر خارج شدند.
مهیا با احساس سنگینی نگاه کسی سرش را بالا آورد که استاد اکبری را، که در حال سوار شدن در ماشینش بود دید،استاد اکبری وقتی نگاه مهیا را دید، پوزخندی زد؛مهیا سرش را پایین انداخت ،اما این نگاه ها از چشمان تیز بین شهاب دور نماند فشاری به دستان مهیا آورد و گفت:
ــ خودشه ؟؟
مهیا با استرس به شهاب نگاهی انداخت و گفت :
ــ آره
شهاب دستان مهیا را از دستانش جدا کرد و به سمت استاد اکبری رفت، مهیا به سمت شهاب دوید و بازوی شهاب را در دست گرفت؛
ــ شهاب کجا داری میری؟؟
ــ مهیا ول کن دستمو!
ــ شهاب جان من بیخیال شو بیا بریم
ــ نگران نباش چندتا حرف مردونه دارم با استادت همین!!
دیگر اجازه ای به مهیا نداد حرفی بزند و سریع به سمت استاد اکبری رفت،
مهیا با استرس به شهاب و استاد اکبری نگاه می کرد،
شهاب با اخم در حال صحبت بود و استاد اکبری با پوزخندی به حرف های شهاب گوش سپرده بود.
مهیا از آن ها دور بود و نمی توانست بشنود چه چیزی بهم می گویند،
از استرس و نگرانی دستان خودش را می فشرد منتظر بود هر لحظه اتفاق بدی بیفتد و چقدر خودش را سرزنش کرده بود که چرا برای شهاب تعریف کرده بود اتفاقات اخیر را.
با شنیدن عربده مردی سرش را با وحشت بلند کرد و با دیدن یقه ی استاده اکبری در میان مشت های شهاب و صورت سرخ از خشم شهاب از ترس جیغی کشید و به سمتشان دوید!!
از صدای جیغ مهیا آرش و بقیه بچه ها سریع از آمفی تئاتر خارج شدند و با دیدن گلاویز شدن شهاب با استاد اکبری سریع به سمتشان دویدند،
صدای بلند شهاب در کل دانشگاه پیچیده بود واستاد اکبری با اینکه از هیبت شهاب ترسیده بود اما نقاب بی خیالی و نترسی را بر چهره ی خود زده بود.
مهیا به سمت شهاب رفت و بازویش را گرفت وبا گریه و التماس گفت:
ــ شهاب ،شهاب ولش کن توروخدا ولش کن
شهاب سعی کرد صدایش را بالا نبرد اما زیاد موفق نبود
ــ برو کنار مهیا
با رسیدن آرش مهیا عقب رفت و در کنار پگاه ایستاد.
بلاخره با دخالت آرش و بقیه شهاب از استاد اکبری جدا شد.
مهیا با چشمان اشکی به شهاب که داخل اتاقک حراست بود خیره شد.
حاج اقا در حال صحبت کردن با شهاب و استاد اکبریبود نگاهی به استاد اکبری انداخت کبودی زیر چشمش الان بیشتر به چشم می خورد فقط خدا می دانست که چه گفته بود که شهاب که همیشه مخالف دعوا بود با او همچین کرده بود .
در اتاقک باز شد استاد اکبری سریا از اتاق خارج شد که با صدای شهاب در جا ایستاد
ــ آقای اکبری
مهیا با استرس به سمت شهاب رفت و دستش را گرفت و آرام و با التماس اسمش را زمزمه کرد
ــ شهاب
شهاب نگاهی در چشمان مهیا انداخت و دستانش را فشرد و نگاهش را به سمت چشمان استاد اکبری سوق داد و گفت:
ــ فقط کافیه یه بار به گوشم بخوره اذیتش کردی یا حرفی بهش زدی جور دیگه ای رفتار میکنم
استاد اکبری بدون اینکه جوابی به شهاب بدهد سوار ماشین شد و با استرس از کنارشان رد شد
مهیا با نگرانی به شهاب خیره شد
ــ خوبی شهاب؟؟
شهاب لبخند مهربانی بر لب زد و گفت
ــ مگه میشه خانومم کنارم باشه و حالم بد باشه
مهیا لبخندی زد و تا خواست جواب دهد صدای آرش به گوششان رسید
ــ بیا دیگه شهاب کلی کار داریم
ــاومدمـ
ــ بیا بریم خانم که تا شب اینجا گیریم
به سالن آمفی تئاتر می روند مهیا به کنار پگاه می نشیند و کارش را ادامه می دهد
#ادامه_دارد
نویسنده :فاطمه امیری
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍂🏴🍂🏴🍂
سلام و شب بخیر خدمت همراهان عزیز
امشب توفیق برگزاری هئیت مجازی نداریم
ان شاءالله فردا شب در خدمتتون هستیم
التماس دعا 🙏
پادکست صوتی « تاخیر در یاری امام زمان ».mp3
2.94M
{~•💔🕊•~}
📢 امام زمانت گفت برو زود بیا یعنی نرو...🖤
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشتر بنوشند به او🥀
#صوت_مهدوی🌱
#محرم🏴
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#در_محضر_بزرگان ✨
🍂 گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد.
✨"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد!
🍂 کي ميداند آخر کارش به کجا ميرسد؟
دنيا دار ابتلاست...
✨با هر امتحاني چهرهاي از ما آشکار ميشود، چهرهاي که گاهي خودمان را شگفتزده ميکند.
چطور ميشود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟
🍂 ميگويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نميشود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني.
✨خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است.
🍂 شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و ميخواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيريات" را بطلبي...
#میرزا_اسماعیل_دولابی
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرصتنوڪری
خیمه دل بوی محـــــرم گرفت ...
اگه هنوزتوحالوهوای #محرم قرارنگرفتین،
اینڪلیپ زیبا روا ز دست ندید...💚
پیشنهاد ویژه تا آخر ببینید 😌
#حجتالاسلامدارستانے🍃
#محرم🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃
عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی💞😌
#زیارت_نیابتی😍🕊
شب جمعه ی این هفته که دومین شب جمعه ی ماه عزای اباعبدالله الحسین هست در خدمت شهدای شهر قم به ویژه شهید زین الدین عزیزمان هستیم بزرگوارانی که تمایل دارند به نیابت از آنان زیارت شود نام شهید رابه ایدی زیر پیام دهند❣
🆔 @shahidhadi_delha
شهدای شاخص شهر قم: 🥀
1⃣ شهید مهدی زین الدین
2⃣شهید مجید زین الدین
3⃣شهید احمد نبوی
4⃣شهید حسین مالکی نژاد
سپاس از همراهی شما همسنگران عزیز🙏💚
•°🍃🌸🍃•°
#خاطرات_شهدا🍂🥀
محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیاتهایی اطراف حرم بیبی(سلام الله علیها) از اشغال تروریستهای تکفیری، پاکسازی شده تا مردم محرم امسال بتوانند بهراحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری کنند. محمودرضا نیز مانند بقیه برای شروع عملیات لحظه شماری میکرد، خیلی خوشحال به نظر میرسید. با شادی فوقالعادهای از حضورش بر بالای گلدستههای حرم جهت شناسایی دشمن تعریف میکرد و از عکسهای نابی میگفت که از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) برای خود تهیه کرده بود.
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#راوی_دوست_شهید
#محرم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍂🏴🍂🏴🍂🏴
◼️عالم محرم است سلامُ علی الحسین
این ذکر عالم است سلامُ علی الحسین
◾️این جمله واجب است بگوییم و بشنویم
هرجا که پرچم است سلامُ علی الحسین
📸 ارسالی اعضاء
#هر_خانه_یک_حسینیه
#روضه_های_خانگی