•{﷽}• امیرالمومنین؏فرمودند : هر شخـص بر دیـن رفیـق خود است پس خوب دقت کن کـه با چه کسـی رفیق میشوی..(:😌 باشُما بودَن‌ عینِ‌ سَربه راهیست..🌱' #یکشنبه‌_های_علوی💚 #صــــبحــتون_شــــــهدایــی☺️ .

. 🕊حاجت روایی با چله زیارت عاشورا 😍 #ارسالی_اعضا❣ سلام خدمت همه دوستان، من مادر هستم ک تو فرزندم 32ساله و25ساله هر دو اعتیاد ب مواد مخدر داشتن چند بار ترک کردن دوباره ب سمت مواد رفتن اومدم متوسل ب شهدا ابراهیم هادی نوید صفری و بابک نوری شدم چله زیارت عاشورا واسشون خوندم چله اول حاجت نگرفتم اما ب لطف خدا چله دوم زیارت عاشورا ک خوندم هر دو تا پسرم ب لطف خدا ودعای شهیدان ترک اعتیاد کردن خدا را هزار مرتبه شکر ک ما شهدا داریم متوسل میشیم حاجت میگیریم انشاالله روح همه شهدا با امام حسین محشور بشه انشاالله 🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید برامون ارسال کنید(: ↯ 🆔@ya_fatemat_al_zahra .

–⊱❅﷽❅⊰– ✤السلام‌علی‌الحسین♥️✤ چــله زیارت عاشـورا هدیه به اباعبدالله (ع) از طرف شهید مدافع حرم نوید صفری🦋 #اولین_روز_چله📗 🌸تاریخ‌شروع‌چله‌: ۱۴۰۳/۲/۳۰ 🌸تاریخ‌پایان‌چله: ۱۴۰۳/۴/۷ لطفا بعد از تلاوت زیارت عاشورا نماد 🇮🇷 را در گروه ذکر ارسال بفرمایید•• ∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞ ‌●لینک‌گروه‌‌بیت‌الشهدا(ختم‌ذکر)↯ https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733 .

• سلام رفقا،،، امروز اولین روز چــــله زیارت عاشورا از طرف شـــهید نویــد هست📕✨ برای شرکت در چله حتما عضو گروه ذکر بشید روزشمار چله از فردا کانال ارسال نمیشه ❌ فقط در گروه ذکر ارسال میشه💯 جانمونید...😉 نیت کنید و در چله شرکت کنید ان شاء الله داداش نوید طبق قول خودش تمام سعی‌اش رو میکنه تا حاجت تون رو از خدا بگیره 😍 •

🦋•° 🌱بخشی از وصیتنامه شهید: پسر عزیزم، شما را به انجام سه عمل براساس فرمایش رهبری توصیه می‌کنم. در طول زندگی همیشه تحصیل، تهذیب و ورزش را سرلوحه امور خود قرار بده و هر سه را به طور همزمان تقویت کن(:📚⛹‍♂ #سالروز_شهادت🕊 #شهید_علی_اصغر_شیردل🌹 📿۱۴صلوات‌سهم‌شما‌هدیه‌به‌شهید .

#روایتگرے|🎧| ◉━━━━━━─────── برای شهدا ناز کنیدツ #حاج‌حسین‌یکتا🎙 https://eitaa.com/ebrahim_babak_navid_delha

:: رفقا..... این خواهران سادات برای خرید کلیه به کمک های شما نیاز دارند🥲💔 ایام دهـــه کـــرامت هست یک یارضا بـــــگید و به نیــــت رفـــــقای شهیدتون و امــوات تون کــمک کنید 🕊👇👇 به‌ نام‌ آقای خدابنده‌لو"↙️ - 💳

6104 3373 3900 3897

- 💳

6037 6916 5972 8216

- 💳

5859 8318 0862 7060

- 💳

6037 9917 0320 4846

الهی مادر سادات آمین گوی دعاهاتون باشه🤲 جهت هماهنگی با خیرین و ارسال فیش: 🆔@ya_fatemat_al_zahra ☎️09108818291 ::

سلام رفقا تا ساعت ۸ شب باید ۱۰۰ میلیون برای خرید کلیه واریز کنیم به نیت حضرت فاطمه زهرا هر کمکی میتونید بکنید یا به ما قرض بدید

:: عزیزان هرچقدر که در توان دارید میتونید کمک کنید همین کمک های شما با هم جمع میشه و یک گوشه کار رو میگیره🤝 مثلا ۱۰۰ نفر نفری ۵۰ کمک کنند ۵ میلیون میشه و ... به نیت آقاجانمون امام رضا که ولادت شونه کمک کنید 🌹🌱 ::

🍁🕊.. ایتامون رو معنوی کنیم 😍 •| تم رهبرانه |• #تــtemــم‌‌تیره📲/#درخواستی‌شما .

.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. #پـارت_بـیست‌و‌چـهارم🌸/#فدایی‌رهبر💖 لباس پلنگی بسیار زیبا و نو پوشیده بود. موتورش را تمیز کرده بود. گفتم: یکی دیگه از بچه ها گفت: این لباس کماندویی رو از کجا آوردی؟ نکنه هادی جان کجا؟ میخوای بری عملیات!؟خبرایی هست و ما نمی دونیم!؟ خندید و گفت: امروز میخوان جلوی دانشگاه تجمع کنند. بچه های بسیج آماده باش هستند. ما هم باید از طریق بسیج کار کنیم. این وظیفه است. گفتم مگه نمیخوای بری سر کار با این کارهایی که تو می کنی صاحب کار حتماً اخراجت می کنه. لبخندی زد و گفت: کار رو برای وقتی میخوایم که تو کشور ما امنیت باشه و کسی در مقابل نظام قرار نگیره بعد به من گفت: برو سریع حاضر شو که داره دیر میشه. رفتیم به سمت میدان انقلاب یک مقری بود که نیروهای بسیج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهیزات منتظر دستور باشیم. در طی مسیر یک باره به مقابل درب دانشگاه رسیدیم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.هادی وقتی این صحنه را مشاهده کرد دیگر نتوانست تحمل کند! به من گفت: همین جا بمون.... سریع پیاده شد و دوید به سمت درب اصلی دانشگاه. من همین طور داد میزدم هادی برگرد تو تنهایی میخوای چی کار کنی؟ هادی.... هادی...... اما انگار حرفهای من را نمی شنید چشمانش را اشک گرفته بود. به اعتقادات او جسارت میشد و نمی توانست تحمل کند. همین طور که هادی به سمت درب دانشگاه می دوید یک باره آماج سنگ ها قرار گرفت. من از دور او را نگاه میکردم می دانستم که هادی بدن ورزیده ای دارد و از هیچ چیزی هم نمی ترسد. اما آنجا شرایط بسیار پیچیده بود. همین که به درب دانشگاه نزدیک شد یک پاره آجر محکم به صورت هادی و زیر چشم او اصابت کرد. من دیدم که هادی یک دفعه سر جای خودش ایستاد. میخواست حرکت کند اما نتوانست! #ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉 🌸|@ebrahim_babak_navid_delha .