▪️وقوع حادثه تروریستی در شهر شیراز و حرم مطهر احمدبنموسی علیهالسلام که منجر به شهادت و مجروحیت جمعی از زائران و هموطنان عزیز شد را خدمت مردم ایران و خانوادههای داغدار تسلیت عرض میکنیم.
🔹 ضمن ابراز همدردی، بهبودی و سلامتی آسیبدیدگان این حادثه را از خداوند منان خواستاریم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹برخی را دیدم که مقامشان از
بقیه اهل بهشت برزخی بالاتر بود!
آنها عاشقان امام زمان (عج) بودند.
آنها می دانستند اگر امام زمان خود
را نشناسند، مرگشـان ماننـد مردمان
جاهلیت خواهند بود. آنان در دوران
غـیـبـت، روز خــود را بـا ســلام بــر
امـام زمـان (عج) آغـاز می کردنـد و
همواره در دعاهایشان امام غائب از
نظر را یاد می کردند.
آنها میفهمیدند که هرهفته اعمالشان
بـه امام عصر (عج) عرضـه می شود،
لذا تلاش می کردند تا گـنـاه در نـامـه
عمل شان نباشد.
🔺اینافراد میدانستند اگر آنان امام
خود را نمیبینند، اما امـام زمان (عج)
هر روز آنها را نظاره می کند. البته این
را هم متوجه شدم که
مهمتر از دیدار امامعصر(عج) این است
کـه عمل به دستورات دین داشته باشیم
و شیعه و منتظر واقعی حضرت باشیم.
📚 کتاب با بابا
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5913658603490772215.mp3
3.96M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۷۴
موضوع: شوخی با مقدسات
سخنران: حجت الاسلام دانشمند
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#ختم_قرآن #صفحه۷۴
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📖 #بی_تو_هرگز (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت دوم چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه. پد
📖 #بی_تو_هرگز (داستان واقعی)
🌹 شهید سیدعلی حسینی
📌 قسمت سوم
با شنیدن این جمله چشماش پرید. می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود.
اون شب وقتی به حال اومدم تمام شب خوابم نبرد. هم درد، هم فکرهای مختلف. روی همه چیز فکر کردم. یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم. برای اولین بار کم آورده بودم. اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم. بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم. به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه. از طرفی این جمله اش درست بود. من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم. حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود. با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره.
اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم.
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم.
وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ما اون شب شیرینی خوردیم. بله، داماد طلبه است. خیلی پسر خوبیه. کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد. وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم. اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد. البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد. فکر کنم نزدیک دو ماه بعد...
پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود. بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد. با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر. بعد هم که یه عصرانه مختصر، منحصر به چای و شیرینی. هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور. هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی. هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد. همه بهم می گفتن: هانیه تو یه احمقی. خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد، تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟ هم بدبخت میشی هم بی پول. به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی. دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی.
گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید. گاهی هم پشیمون می شدم اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده. من جایی برای برگشت نداشتم. از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود. رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی. حتی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی باید همون جا می مردی. واقعا همین طور بود...
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#سلام_امام_زمانم 💚
#ایهاالعـزیز❤️
هر روز...
روز ِتوست
هر ثانیه وُ دقیقه ...
بهِ بهانهی نام وُ یادت
نان بر سفرهمان است و
دلِمان ...
قُرصِ قرص است
از اینکه امام زمان داریم!
از پدر مهربانتَر...
از مادر دلسوزتَر...
و رفیقی شَفیق ؛
خوش بحال ما
که |تو| را داریم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#آیه_راهنما
‹ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا.. ›
خیال کردھاید که شما را بیهدف
آفریده ایم ؟؟ ↵ 📚مومنون/١١٥
﹏﹏﹏❀﹏﹏﹏
عُمرتو برایِ هر چیزی هدر نده !
بعداً خدا بهت نشون میده اگه
بجایِ تلف کردنِ عمرت، ‹تلاش›
میکردی به ڪجا میرسیدی☺️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💌🕊مطمئن بآش هرڪسۍ با امٰام حسیْن .؏. رفیق بشه، تغییر میکنه...!
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠شخصیت در خانواده💠
🔸زندگی اش ساده بود. کل وسایلش با یه ماشین جا به جا میشد. میگفت هزینه های اضافی زندگی رو برای فقرا هزینه کنیم تا برای آخرتمون هم چیزی بفرستیم.
🔹یکبار در بین راه جلوی یک ساندویچ فروشی ایستادیم.برای خودم و علی ساندویچ خریدم. ساندویچ هایمان را خوردیم و آماده ی رفتن بودیم که علی گفت: چند دقیقه صبر کن الان میام... چند دقیقه بعد با ساندویچ دیگری از راه رسید.
_علی آقا تعارف کردی،
سیر نشدی میگفتی بیشتر میخریدم..
+نه،اینو برای خانمم خریدم. به خودم قول دادم که هر وقت بیرون از خونه چیزی خوردم، عین همون رو برای همسرم ببرم. این عهدیه که با خودم بستم.
به ما هم توصیه داشت نسبت به همسرمون عطوفت داشته باشیم.
📚کتاب مزد اخلاص
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
✅ #نماز اول وقت بخوانید تنگدستی شما رفع میشود!
✍️ آیت الله #بهجت (ره) :
▫️از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمهالله کهماشاءالله واقعاً عالم حسابی بود، نقل کردهاند که در کوچکی بعد از فوت پدرم میرزای بزرگ تکفّل خانواده به عهدهی من بود. میگوید: ایشان را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی، حال شما چطور است؟ میگوید در جواب گفتم: خوب نیست.
فرمود: به بچهها و اهل خانه سفارش کنید که نماز اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع میشود.
📘در محضر بهجت، ج۳، ص ۱۸۸.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5915591729615995920.mp3
7.84M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۷۵
موضوع: توبه از گناه..
سخنران: استاد عالی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi