eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
700 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شهــــ🌹ــــدا❤️ که در این وادی، عشق را برگزیدید.. مےشود #الفبای_عاشقے را یادمان دهید!؟💛🌸 یاد شهدا با صلوات 🌐 @Ebrahimhadi
❤️ ❤️ بسم رب الشهدا سلام برابراهیم، منجی وهادی دلها... آشنایی من باآقاابراهیم از تابستون پارسال بود،وقتی که به حوزه علمیه برای گرفتن کتاب رفته بودم مسئول اونجا کتاب سلام برابراهیم روبهم معرفی کرد و من به صورت امانت کتاب رو گرفتم تا بخونم قبلا ی سری چیزها راجع به ابراهیم هادی شنیده بودم اما کامل باهاش آشنانبودم . شروع کردم به خوندن کتاب هرچه که به انتها میرفتم دوست داشتم بیشتر بخونم جوانمردی ها رشادت‌ها پهلوانی های او بی نظیر بود .طوری شده بود که باخوندن قسمتهای آخرگریه میکردم ...کاش ابراهیم زنده بود.اونجابودکه ابراهیم وارد زندگیم شد،بااومدن ابراهیم همه چیز تغییر کرد ؛من دانشگاه قبول شدم ورشته ای که بهش علاقه داشتم وسه سال بخاطرش سختی کشیدم رو بالاخره قبول شدم. از وقتی ابراهیم وارد زندگیم شد روزیم خیلی زیاد شد یه روز تو دانشگاه وقتی مارو برای اردو حرم امام رضا بردن توی گروه و اتوبوس ابراهیم هادی افتادم و این خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.هر طوری بود ابراهیم تو زندگیم خودشو نشون می داد تا من تو راه بمونم و گناه نکنم چند وقت بعدتوی دانشگاه یه مسابقه برگزار شد همینطوری شرکت کردم چون برنده شدن یانشدنش واسم مهم نبود من برنده شدم و کتاب سلام بر ابراهیم رو هدیه گرفتم خیلی خوشحال شدم انگاری روی زمین نبودم چراکه فکرمیکردم ابراهیم به من نگاه نمیکنه و منو دوست نداره اما با هدیه گرفتن اون کتاب فکر و حال دلم تغییر کرد و خیلی بیشتر بهش نزدیک شدم، اما اون لحظه اینو فهمیدم که این ما هستیم که با واسطه گناهامون از شهدا دور یا ‌نزدیک میشیم ،شهدا سر جاشون هستند وهمیشه به مانظر وکمک میکنند .هرموقع گناه میکردم واز خدا دور می شدم دیگه حضور ابراهیم رو حس نمیکردم،این عدم حضورش خیلی حالمو بد میکردم وباعث می شد ازخودم بدم بیاد چرا که بخاطر اموردنیوی از خدا دور شدم ودل امام زمانمو شکوندم ،احساس تنهایی میکردم وبرمیگشتم. یه پیرینت رنگی بزرگ از عکس آقا ابراهیم گرفتم وزدم روی تختم این که ابراهیم رو داشتم بهم آرامش می داد. بارها شده حال خرابی داشتم ولی وقتی باآقاابراهیم حرف زدم آروم شدم.من حسش میکنم،نگاهشو میفهمم که داره بهم نگاه میکنه وبه حرفام گوش میده. از وقتی با آقا ابراهیم آشنا شدم سعی کردم خیلی افراد رو باهاش آشنا کنم تا همه از خوبیها، جوانمردی ها و... او باخبر بشن، خانوادم دوستام و... . درست همین چندشب پیش دوباره یکی دیگه از حاجتاموکه ازش خواسته بودم بهم داد😭...این حرف دلو براتون نوشتم تابگم شهدا زنده اند...اگرمشکل یاگرفتاری داشتید از اونها کمک بخوایید وبهشون اعتماد کنید.تواین شرایط سخت دنیا وآخرزمون،داشتن یه دوست شهید خیلی به آدم کمک میکنه خیلی...ازهمه ی شما عزیزان میخوام که تولحظه های ناب بندگیتون برای من حقیر خیلی دعا کنید.ممنونم.🙏 🌐 @Ebrahimhadi
2 سوال❓❗ چگونه انسان با گفتن یک جمله لا الله الا الله رستگار میشود؟ پاسخ :📩 گرچه در رئایت آمده است: قولوا لا اله الا الله تفلحوا ( بحار، ج18، ص 202.) اما مراد از آن تنها حرکت زبان نیست، بلکه عقیده به توحید است. کلمه تفلحوا از واژه فلاحت به معنای رستن است و به کشاورز فلاح گویند زیرا وسیله رستن دانه را فراهم میکند. برای رستن دانه از زیر خاک، سه مرحله لازم است: 1- ریشه خود را در عمق خاک فرو کند. 2- مواد غذایی لازم را جذب کند. 3- مانع بالای سر خود را کنار بزند تا به فضای باز برسد. انسان نیز اگر بخواهد به فضای باز توحید برسد باید عقاید خود را به استدلال و منطق عمیق بند کند، از تمام امکانات موجود برای رشد خود بهره گرفته و جذب کند، موانع رشد را نیز از خود دفع کند. پس رستگاری در گروه عمق بخشیدن و تلاش حرکت در مسیر الهی است. 🌐 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
🔥 #فرار_از_جهنم 🔥 🌾قـسـمـت بیست و یکم (نویسنده:شهید طاها ایمانی) برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم.
🔥 🔥 🌾قـسـمـت بیست و دوم (نویسنده:شهید طاها ایمانی) خیلی مهمان نواز و با محبت با من برخورد می کردند. از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم. اون چیزی نمی دونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم. بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه صحبت کنیم. - حاج آقا و همسرشون خیلی از شما تعریف می کردند. حاج آقا می گفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی، زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری. سرم رو پایین انداختم.  خجالت می کشیدم. شروع کردم درباره خودم و برنامه های زندگیم صحبت کردم. تا اینکه پدرش درباره گذشته ام پرسید. نفس عمیقی کشیدم. خدایا! تو خالق و مالک منی. پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن. توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم. قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم و صداقت و راستگویی بخشی از اون بود. با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم. ولی این نگرانی بی جهت نبود. هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی محکمی توی صورتم زد، - توی حرامزاده چطور به خودت جرات دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ همه وجودم گر گرفت. - مواد فروش و دزد؟ اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف می کرد؟ آدمی که خودشم نمی دونه پدرش کیه... حرفش رو خورد. رنگ صورتش قرمز شده بود. _پاشو از خونه من گمشو بیرون. تا مسجد پیاده اومدم. پام سمت خونه نمی رفت. بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود. درون سینه ام آتش روشن کرده بودن. توی راه چشمم به حاجی افتاد. اول با خوشحالی اومد سمتم، اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خنده اش خشک شد. تا گفت استنلی، خودم رو پرت کردم توی بغلش. - بهم گفتی ملاک خدا تقواست. گفتی همه با هم برابرن. گفتی دستم توی دست خداست. گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمی تونه پشت سرم نماز بخونه. گفتم اشکال نداره. خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست. گفتی همه چیز اختیاره. انتخابه. منم مردونه سر حرف و راه موندم. از بغلش اومدم بیرون. یه قدم رفتم عقب، _اما دروغ بود حاجی. بهم گفت حرومزاده ای. تمام حرف هاش درست بود. شاید حقم بود به خاطر گناه هایی که کردم مجازات بشم. اما این حقم نبود. من مادرم رو انتخاب نکرده بودم. این انتخاب خدا بود. خدا، مادرم رو انتخاب کرد. من، خدا رو... حاجی صورتش سرخ شده بود. از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود. اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود. به بدترین شکل ممکن، تمام ایمان یک ساله ام به چالش کشیده بود. قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم. چند بار صدام کرد و دنبالم اومد. اما نایستادم. فقط می دویدم. یک هفته تمام حالم خراب بود. جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم. موضوع دیگه آدم ها نبودن. من بودم و خدا. اون روز نماز ظهر، دوباره ساعتم زنگ زد. ساعت مچیم رو تنظیم کرده بودم تا زمان نماز ظهر رو از دست ندم. نماز مغرب مسجد بودم اما ظهر، سر کار و مشغول. هشدارش رو خاموش کردم و به کارم ادامه دادم. نمی دونستم با خودم قهرم یا خدا. همین طور که سرم توی موتور ماشین بود، اشک مثل سیلاب از چشمم پایین می اومد. بعد از ظهر شد. به دلم افتاد بهتره برم برای آخرین بار، یه بار دیگه حسنا رو از دور ببینم. تصمیم گرفته بودم همه چیز رو رها کنم و برای همیشه از باتون روژ برم. از دور ایستاده بودم و منتظر. خونه اونها رو زیر نظر داشتم که حاجی به خونه شون نزدیک شد. زنگ در رو زد. پدر حسنا اومد دم در. شروع کردن به حرف زدن. از حالت شون مشخص بود یه حرف عادی نیست. بیشتر شبیه دعوا بود. نگران شدم پدر حسنا توی گوش حاجی هم بزنه. رفتم نزدیک تر تا مراقبش باشم. که صدای حرف هاشون رو شنیدم. حاجی سرش داد زد، _از خدا شرم نمی کنی؟ ⭕️ادامه دارد... ◤ @EBRAHIMHADI
گوشیتو خوشکل کن #تصویر_زمینه ۳ (سری جدید) #شهید_ابراهیم_هادی🌷 🇮🇷 @EBRAHIMHADI
شهید ابراهیم هادی
گوشیتو خوشکل کن #تصویر_زمینه ۳ (سری جدید) #شهید_ابراهیم_هادی🌷 🇮🇷 @EBRAHIMHADI
☘🌸سلام بر تویی که میدانم هم اکنون که مینویسم نگاهم میکنی.❤️🌹 🌱از همان ثانیه، بعد از توسل با تو، سنگینی نگاهت را روی اعمالم حس میکنم. هرجا صدایت کردم، خواستار مددت بودم، با تو درد دل کردم، بودی؛ خیلی ها نبودند ولی تو بودی.. 🎨کاش نقاش بودم. که اگر بودم چهره ات را بعنوان نماد مردانگی میکشیدم! ابراهیم؟! رفیق تمام لحظات خوش و ناخوشی ام ❤️عاشقانه دوستت دارم..❤️ 🌐 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️ من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می‌شکنم.. ❤️ #قــرار_عــاشقی ⏰هر شب ساعت ۲۲ #استوری #اینستاگرام Instagram.com/Ebrahimhadi_ir 🇮🇷 @Ebrahimhadi
✨السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ ! الاَمان الاَمان...✨ #صبحت_بخیر_آقای_من💖 🌐 @Ebrahimhadi
سلام اربابم✋❤️ پر مےڪشد دلم بہ هوای حرمِ حسین دارم بہ اشتیاقِ شما مےپرم حسین خورشید از حوالےِ گنبد طلوع ڪرد صبح‌اسٺ و باز نام تورا مےبرم حسین ❤️🍃السلام علیک یا اباعبدلله🍃❤️ 🌐 @Ebrahimhadi
☘امام رضا عليه السلام: يك كار نيك پنهانى، با هفتاد كار نيك[علنى] برابرى مى كند المُستَتِرُ بالحَسَنةِ تَعدِلُ سَبعينَ حَسَنةً 📚میزان الحکمه/ج۴ 🌐 @Ebrahimhadi
#شهـــــادت...! چه زیبا گلچین می‌ڪنی خوبان عالم را...! و من... مبهــوت هر شهـــیدم که چه زیبا مے‌رود تا عرش اعلا...🕊 🌺یاد شهدا با صلوات🌺 🌐 @Ebrahimhadi
❤️پنجشنبه ها روز دعاست روز عشق است، روز قول و قرار است، پنجشنبه ها بوی بهشت میدهد😍 عطر مزار شهدا... #دلتنگی_یک_هفته_را_آورده_ام😔 🌐 @EbrahimHadi