بعدگفت:((شناختي؟)) وقتي تعجب من را ديد گفت سال 1369 كنار اروند، سرباز شما و آقا سيد مجتبي بودم. تازه او را شناختم. يكي از همان دو سرباز معروف بودند. تقريبا به همه واحدها رفته بودند و همه واحدها آن ها را در اختيار كارگزيني قرار داده بودند.آن آقا ادامه داد:((سيد مجتبي مسير زندگي من را تغيير داد. من هرچه دارم به خاطر اوست. من بعد از سربازي هم ارتباطم را با آقا سيد قطع نكردم. تا اينكه ...))بعد با چهره اي محزون گفت: ((بارها با خانواده ام به سر مزارش رفتم. سيد واقعا گردن من و امثال من حق دارد.))
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
#دست_نیاز_چشم_امید 6
آتش عشق
مولای من! دوست دارم گوشهای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. به گوشهای خیره شوم و تو هم مقابلم بنشینی و متوجّهات شوم. هی نگاهت کنم و هی گریه کنم؛ آنقدر گریه کنم تا از هوش بروم و بعد به هوش بیایم و ببینم که سرم روی دامان شماست. از بوی خوش و نسیم روحنواز وجودت از خود بیخود شوم. در آغوشت گیرم و تو اشک از چشمانم پاک کنی. سرم را بر سینهات قرار دهی و موهایم را نوازش کنی؛ آنگاه به من وعده ی شهادت بدهی و من خود را بر بال ملائک ببینم و بشنوم که مرا وعدهی شفاعت میدهی؛ آن وقت با خیال راحت از آتش عشق تو چون شمع بسوزم و آب شَوَم و روی دامنت بریزم و هلاک شَوَم.
🌷شهید گمنام🌷
📚فرهنگ نامه جبهه، ج6، ص517
#شبتون_شهدایی🌙
🆔 @Ebrahimhadi
اگه فکر میکنی گناهکاری و تصمیم داری توبه کنی و میخوای بدونی آیا خدا توبهات رو قبول میکنه، پس بخون👇
#تدبر_در_آیات_قرآن🌿
🔹وَ هُوَ الَّذِى یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیَِّاتِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون.
🔸و اوست کسى که از بندگانش توبه می پذیرد و از گناهان در می گذرد و آنچه را که می کنید، می داند.
📗سوره شوری آیه ۲۵
ـــــــــــــــ🌿🍃🌱🌿🍃🌱ـــــــــــــــ
🌺شخصی از امام علی(ع) پرسید:
بزرگترین گناه کبیره کدام است؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: مایوس و ناامید شدن از رحمت الهی.
📙میزان الحکمه جلد ۳صفحه ۴۶۲
ـــــــــــــــ🌿🍃🌱🌿🍃🌱ـــــــــــــــ
🌺رسول خدا (ص):
اگر آنقدر خطا کنید که خطاهایتان به آسمان رسد و سپس توبه کنید، خداوند توبه شما را می پذیرد؛ از درگاه او ناامید نباشید.
📕نهج الفصاحه صفحه۲۳۱
🆔 @Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهیدی که در خواب به مادرش قرآن آموخت...
💠شهید کاظم نجفی رستگار یکی از شهدایی است که پس از شهادت به خواب مادرش آمد و یکی از خواستههای زیبا و معنوی مادر را در خواب برآورده کرد.
🎬فیلمی کوتاه از ماجرای یادگیری قرآن مادر شهید کاظم نجفی رستگار را به نقل از برادر شهید مشاهده کنید.
🆔 @Ebrahimhadi
🌷شهید علی فلاح🌷
(مگر تو آقا را ندیدی؟)
نیمه های شب بود.
برای یک لحظه دیدم که علی دارد با کسی حرف میزند، حواسم را جمع کردم و دیدم که میگوید:
"آقاجون! مادرم نمیگذارد من بیایم جبهه چه کار کنم؟!"
گریه میکرد، جواب میگرفت و جواب میداد...
یک دفعه از جایش بلند شد و ایستاد؛
گفتم:چه شده؟
گفت:مامان! مگر تو آقا را ندیدی؟
گفتم:نه،جریان چیه؟
گفت:آقا گفتن"من میروم و منتظر آمدنت هستم؛ اگر به مادرت بگویی که من گفتم میگذارد بیایی"
باشنیدن این حرف دلم آرام گرفت؛
گفتم:چون آقا گفتن؛ برو من دیگه حرفی ندارم...
علی میگفت:"میرویم تا کربلا را آزاد کنیم."
رفت و بی سر برگشت...💔
راستی چندتامون مثل علی آقای19ساله زندگیمون مورد پسند امام زمان(عج) هست؟
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۳۱
راوی: مجید کریمی
🌿"میعاد با روح خدا"
چه روزهاي سختی بود. بدترين ساعات عمر ما زماني بود كه خبر رحلت حضرت امام(ره) پخش شد. كسي اين خبر راباورنميكرد. من در آن زمان در مقر تيپ سوم لشكر در خوزستان بودم. با اينكه آماده باش بود اما از آنجا خودمان را به مرقد امام رسانديم. جمعيت انبوه عزاداراني بود كه از شهرهاي مختلف آمده بودند صحنه هاي عجيبي را در تاريخ انقلاب رقم ميزد. از سید خبر نداشتم. او در شهرستان بود. ما هم در کنار مزار امام راحل(ره) بودیم. دسته اي از بچه هاي بسيج و سپاه را ديدم كه از دور به سمت محل مرقد ميآمدند. در جلوي جمعيت، جواني روي دوش مردم قرار داشت. ديوانه وار شعار ميدادخميني خميني تو پيش حسيني(ع)جمعيت به همراه او به سر و سينه ميزدند وشعار را تكرار ميكردند. يك دفعه با تعجب به شخصي كه روي دوش مردم قرار داشت خيره شدم. خودش بود! سيد مجتبي علمدار. حال خودش را نميفهميد. آنقدر در فراق امام(ره) ناله زد كه صدايش گرفته بود. رنگ و روي پريده، موهاي ژوليده و...نشان ميداد كه داغ امام چقدر برايش سنگين بوده.به سراغ سید رفتم. همراه او چند روزي را در مرقد امام(ره) مانديم. خيلي از بچه هاي همراه ما به شهرهاي خود برگشتند. اما سيد همچنان در مرقد مانده بود. علاقه عجيبي به امام داشت.كار او در آن مدت شده بود گريه. از كنار مزار امام(ره) فقط براي رفع حاجت يا تجديد وضو جدا ميشد. غذاي او در آن چند روز شده بود آب و بيسكويت و ... كه من يا برخي از دوستان برايش ميآورديم. فراموش نميكنم. شب هفت امام(ره) بود. دسته ای دیگر از رفقا از شمال آمده بودند. با همه رفقا در كنار سيد جمع شديم. همه ما نگران حال او بودیم. وقتی بچه ها همه ساکت شدند رو به ما کرد و گفت:((امشب شب بيعت با امام(ره) است. همه بايد به امام(ره) قول بدهيم. باید عهد ببندیم كه در راه ايشان محكم و استوار بمانيم.))بعد هم درباره مقام معظم رهبري صحبت كرد. سيد گفت:((امروز كلام ايشان براي ما حجت است. نكنه از راه ولايت جدا شويم. نكنه از مسير امام(ره)و شهدا فاصلهبگيريم.))آن شب را خوب به ياد دارم. در كنار سيد، به جز من استاد صمدي آملي،آقای رضا اسدي و زندهياد حسن عباسي و محمد اسماعيلي و چند نفري هم از بچه هاي بسيجي و پاسدار همدان و مشهد و اهواز حضور داشتند.سيد بعد از پايان صحبت ها از ما قول گرفت اينكه هر سال براي تجديد پيمان با امام عزيز، در شب سالگرد ارتحال امام(ره) در همين مكان جمع شويم. حتما بياييم و به امام(ره) گزارش بدهيم كه در اين يك سال چه كرديم.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺