🌷حاج اسماعیل دولابی🌷
#کلام_نفیس
چطور میشود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟
میگویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی نمیشود به عبادتت؛ به تقربت؛ به جایگاهت اطمینان کنی...
خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی؛ نداده است.
✅شاید به همین دلیل است که سفارش شده؛ وقتی حال خوبی داری و میخواهی دعا کنی؛ یادت نرود "عافیت" و "عاقبت بخیری" را برای خود و دیگران بخواهی...
🆔 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
⭕️روزهای اخر ڪانال #قسمت_چهارم شب چهارم محاصره هم داشت ڪم ڪم از بچه ها خداحافظی می ڪرد. از یڪ طرف
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_اخر
حال همه نیروها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم. در این لحظات، خبر رسید ڪه دشمن از انتها وارد ڪانال شده. ابراهیم هادی به سمت انتهای ڪانال دوید.
یڪباره از همان سمتی ڪه ابراهیم رفت، چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد، یڪی از بچه ها از انتهای ڪانال به سمت ما دوید و فریاد زد: ابراهیم هم شهید شد.😭
رنگ ازچهره ام پرید. دیگر امیدم را از دست دادم. لحظه های اخر مقاومت بچه ها در ڪانال بود. یڪباره چندین لوله سلاح بعثی ها را بالای ڪانال دیدیم.
افسر بعثی نگاهی به جمع ما انداخت. به هرڪسی ڪه می رسید با تیر خلاص، ملڪوتی اش می ڪرد. لحظاتی بعد افسر از ڪانال خارج شد.
بعد به افرادی ڪه بالای ڪانال بودند دستور شلیڪ داد. ان ها بی رحمانه داخل ڪانال رابه رگبار بستند و بچه ها را به خاڪ و خون ڪشیدند. نزدیڪی های ظهر ڪار ڪانال را یڪسره ڪرد.
من بابدنی غرق خون، درڪنار چند پیڪر شهید افتاده بودم، شاید برای همین به سمت من تیرخلاص شلیڪ نڪردند. سڪوت مطلق همه جا را فرا گرفته بود. حالا تعداد ڪسانیڪه زنده بودند حدود ده نفر بود.
تا زمان تاریڪی هوا صبر ڪردیم. هرطوری شده بود از همان روشی ڪه ابراهیم گفته بود استفاده ڪردیم وبه عقب برگشتیم. برخی نیروها چهار دست و پا و برخی ڪشان ڪشان می امدند.
اری قرار بود ما بمانیم تا ایندگان بدانند ڪه ابراهیم هادی و رزمندگان در محاصره، چه حماسه ای راخلق ڪردند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم۲
پایان
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۴۱
راویان: دوستانِ سید
🌿"جذب"
برای جذب جوان ترها به هیئت خیلی تلاش ميکرد. اگر یک جوان برای اولین بار به هیئت ميآمد، سعی ميکرد او را بیشتر از بقیه تحویل بگیرد. با آنها ميرفت فوتبال و ... با جوان ترها رفیق ميشد و به این طریق آنها را با امام حسین(ع)آشنا میکرد یک بار سید را بر خلاف همیشه با لباسی غیر متعارف دیدم! او بیشتر مواقع تیپ و ظاهر بچه های جنگ را حفظ ميکرد. نعلین ميپوشید و شلوار شش جیب داشت. اما آن روز شلوار کتان و شیک پوشیده بود!البته از شلوارهای گشاد و ساده بود، اما از کسی مثل سید بعید بود. جلو رفتم و گفتم:((آقا سید، شما؟!)) بعد به شلواری که پوشیده بود اشاره کردم. سید گفت:((به نظر تو از لحاظ شرعی اشکال داره؟))گفتم: »نه،گشاده، هیچ مارک و علامتی هم نداره. اما برای شما خوب نیست.))گفت:((ميدونم، اما امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم. بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت.))بعد ادامه داد:(( وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون با اونها حرف ميزنی بیشتر حرفت رو قبول ميکنند.))
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
آمده بود جلوی درب بیت الزهرا(س) .ميخواست سید را ببیند. صدایش کردم، آمد جلوی درب و گفت:((بفرمایید!؟))آن خانم گفت:((من رو ميشناسید؟!))سید هر وقت ميخواست با خانمی صحبت کند سرش را بالا نميآورد. آن روز هم همین طور. سرش پایین بود و گفت: ((خیر.))گفت:((دو تا پسر دارم که ظاهرا چند وقته با شما آشنا شدند. دوقلو هستند و هفده سال سن دارند.))سید گفت: ((بله، بله، حال شما خوبه؟))آن مادر ضمن تشکر گفت:((من باید مطلبی رو بگم. امیدوارم من رو ببخشید.))بعد ادامه داد:((خانواده ما هیچ کدام اهل مذهب و دین و ... نیستند. مدتی پیش بچه های من موقع فوتبال با شما آشنا شدند،توی خانه هم از شما زیاد تعریف ميکردند. من فکر کردم شما مربی فوتبال و ... هستید.من چند وقتیه که ميبینم رفتار و اخلاق بچه های من تغییر کرده روزبه روز برخورد بچه ها، با من و پدرشان بهتر از قبل ميشد. مدتی بود که ميدیدم این بچه ها توی اتاقشون هستند و کمتر پیش ما ميآیند. یک روز از لای در مشاهده کردم که دوتایی دارند نماز ميخونن،خیلی تعجب کردم. خیلی هم شرمنده شدم که بچه های من از من خداشناستر شدند.))مدتی رفتار و اخلاق پسرها رو زیر نظر داشتم. تا اینکه فهمیدم بعضی از روزها به مکانی ميروند و آخر شب برميگردند. فکر کردم باشگاه ميرن،اما وقتی برميگشتند چشم هایشان کبود بود. معلوم بود که خیلی گریه کرده اند! ناراحت بودم. گفتم شاید کسی اونها رو اذیت ميکنه. برای همین چادر خانم همسایه را قرض گرفتم و امروز آنها را تعقیب کردم. فهمیدم که به اینجا آمده اند ؛ به بیت الزهرا(س)از همسایه ها پرسیدم:((اینجا كجاست؟!))گفتند:((حسینیه است. جوان ها ميآیند و سخنرانی و مداحی دارند،مسئول اینجا هم نامش آقا سید علمدار است.))من هم نام شما را شنیده بودم. برای همین اینجا ماندم و تا آخر هیئت را گوش کردم. مطمئن شدم خدا دست بچه های من رو گرفته. برای همین اومدم از شما تشکر کنم و بگم بیشتر مراقب بچه های من باشید.)) همان موقع دوقلوها از در بیرون آمدند. با تعجب مادرشان را دیدند که با سید در حال صحبت است. سید جلو رفت و دست انداخت گردن هر دوی آنها و گفت:((حاج خانم، بچه های شما عالی اند. اینها معلم اخلاق من هستند، خدا اینها رو خیلی دوست داره ما هم که کارهای نیستیم، این بچه ها باید ما رو یاری کنند.))چند روز بعد دوباره همین مادر را دیدم. آمده بود تا سید را ببیند. سید جلوی در آمد. مادر، یک دسته اسکناس که داخل پاکت بود به سید داد و گفت:((کل پس انداز من همین سی هزار تومن هست که آوردم برای بیت الزهرا(س) من هرچه دارم از شما دارم. شما هم هر طور ميدانید خرج کنید.)) سید تشکر کرد و مبلغ را به مسئول مالی هیئت تحویل داد. این دو نفر بعدها از بهترین نیروهای هیئتی شدند.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
امروز روز پنجم است که در محاصرهایم...
آب را جیره بندی کرده ایم..
نان را جیره بندی کرده ایم..
عطش همه را هلاک کرده جز شهدا را
که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند...🌷
شهدا دیگر تشنه نیستند...
فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه...
سی و ششمین سالگرد شهادتت مبارک هادی دلهای بی قرار 💞
🆔 @Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi-Kanal Komeil.mp3
9.59M
🔉 #صوت #نوحه #شهدایی
🔸کانال کمیل،ابراهیم هادی ساکن خاکت...
🎤با نوای حجت الاسلام سید حسین موسوی
سی و ششمین سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی گرامی باد🍃❤️
ولادت: یکم اردیبهشت ۱۳۳۶
گمنامی: ۲۲ بهمن ۱۳۶۱
🆔 @Ebrahimhadi
سالروز آسمانی شدن تو،ای مهربان..🕊
درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا...
نه اینکه من خود آمده باشم...
تو مرا خواندی...
و راهم دادی به دنیای زیبایت...❤️
تو هادی دل هایی....🌸
#بی_نشانی، نشان توست..
تو نخواستی شهرت را...
نخواستی دیده شدن را...
و نخواستی دنیا را...
تو نخواستی عزیز مردم باشی...
تو خدا را خواستی و عزیز خدا بودن را...
خدا خواست که نام تو را بر سر زبان ها جاری کند...
خدا خواست که تو را عزیز کند...❤️
که نور باشی در ظلمات ما...
و چراغ راه باشی..
#هادی_دلها باشی..
برای همه ی ماگمشدگان...
تمام عمر مدیون مهربانی هایت هستیم...
🌾شهادت مبارک عزیز برادرم🌾
🆔 @Ebrahimhadi
ذره ذره کنار هم قرار گرفتند و فرشی ساختند به وسعت عرش، شاید برای چشمانمان تکراری باشند اما خاک اینجا با دیگر خاک ها متفاوت است. خاک اینجا زنده است، نفس میکشد، با ادمی صحبت میکند..
معطر به عطر غسیل الملائکه است، میزبان و شاهد قدم های پاک دلاورانی بوده که پنج روز بدون غذا و با لب تشنه درس ایثار و فداکاری را در سر فصل اصلی دفتر تاریخ ثبت کردند.. خاک اینجا کسی را در اغوش گرفته که پا روی اشفته بازار هستی گذاشت و دلبسته خدا شد؛ عاقلانه فکر کرد و عاشقانه عمل پهلوانی که در ژرفای ظلمات در بلندای تپه بدون هیچ بیم و هراسی جلوی دشمن صدای ملکوتی اذان را سرود و توسلش به حضرت زهرا(س) او را از قطع نخاعی نجات داد...
این خاک اغشته به ذره ذره سلول های بدن کسی است که تمام عزتش گمنام بودنشه، کسی نه ترسید، نه تو دام هوس افتاد، کسی که ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ به قلب اسمان بی وقفه معبر زد...
🍃🌹اری؛ اینجا کانال کمیل است..
کانالی که در اتاقک خاک گرفته مغزش رشادت ها و فداکاری های ابراهیم را ثبت کرده است... ابراهیمی که پیکرش را به ذرات این خاک سپرد تا نبض وجود این خاک تا ابد بتپد..
❤️سالگرد شهادتت مبارک قهرمان❤️
🆔 @Ebrahimhadi
#یک_آیه_قـرآن
✍فکر نکن حواســش نیست!
فڪر نڪن خدا حــواسش نیست به این همه ظالم ڪه هر کاری دوست دارن میڪنن...
خدا عذاب اینارو به تأخــیر میندازه برای اون روزی کهنه راه پــس دارن و نه راه پـــیش...!
خدا اون روز رو میبینه ولی ما اون روزو نمیبینیم و تصــور میڪنیم خـــــدا بی تفاوتِ نعـــــوذبالله.
📚سوره ابراهـیم آیه ۴۲
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۴۲
راوی: جانباز سرافراز سید مصطفی علمدار
🌿"پاکت"
سید اعتقاد عجیبی به ائمه(ع) داشت،به این خاندان عشق مي ورزید. مداحی که ميکرد برای احتیاج مادی نبود. در ازاي مداحی کردن مبلغ یا به قولی پاکت نميگرفت. از وضعیت مالی او آگاه بودم. حقوقی که از سپاه ميگرفت کافی نبود. از آن پول، هم باید اجاره منزل را ميداد و هم امورات خانواده را ميگرداند. البته من سید را ميشناختم. ميدانستم که از آن حقوق بخشی را نیز انفاق ميکند. ولی با این حال از مداحی کردن هدیه و یا پولی نميگرفت،یک بار او را برای مداحی دعوت کردند. سید هم قبول کردآن روز با ماشین او را رساندم. در راه به شوخی گفتم:((راستی سید مداحی ميکنی، پاکت هم ميگیری؟))گفت:((من برای چیز دیگری ميخوانم. من هیچ چیز را باخانم حضرت زهرا(س)عوض نميکنم.))سید اعتقاد قلبی داشت، ميگفت:((من اگر برای مداحی پول بگیرم، دیگر نميتوانم در حضور مادرم حضرت زهرا(س) بگویم که من خالصانه برای شما مداحی کردم؛ چون ایشان ميتوانند بگویند که اُجرت مداحی ات را گرفته ای.))هر سال 28 ماه صفر با بچه های هیئت رهروان امام(ره) راهی سفر مشهد ميشدیم در حرم هماهنگ کردیم تا سيد در گوشه ای از صحن مداحی کند. از همه استان ها مي آمدند. سید را همه ميشناختند. یک بار بعد از عزاداری خانمی با لهجة آذری آمد و مقداری پول از کیفش درآورد و به سید داد و گفت:((آقا سید این پول را بگیر و برای خودت خرج کن.)) آن خانم خیلی اصرار ميکرد. با خودم گفتم:(( سید و این حرف ها! تا حالا ندیده بودم سید مداحی کند و پول بگیرد. او یک ریال هم برای خودش نميگرفت.))سید برای آنکه آن زن ناراحت نشود پول را گرفت! بعد هم به من داد و گفت:((برای هیئت خرج کنم.))به سید گفتم:((آن خانم چند بار تاکید کرد که این پول برای شماست و خرج خودتان کنید.))بعد گفتم:((من این پول را نميگیرم. بالاخره آن روز توانستم راضی اش کنم که پول را برای خودش خرج کند. اما بعدها فهمیدم که سید آن مبلغ را خرج بیت الزهرا(س)کرده.)) سینا خواهرزاده سید بود. بچه خردسالی بود که به همراه سید مداحی ميکرد. در روزهای آخری که سید در بیمارستان بستری بود درباره او توصیه کرد. گفته بود: ((بعد از من مداحی اهل بیت(ع) را ادامه دهد اما نه برای پول.)) سید اگر برای هیئت، مداح هم ميآورد با او شرط ميکرد که پول نگیرد. یک بار مرحوم آقاسی را به هیئت رهروان دعوت کرد. ایشان هم با آن شعرهای پرشور خود مجلس را عاشورایی کرد. بعد از اتمام جلسه، سید برای او یک جفت کفش خرید و به ایشان تقدیم کرد. مرحوم آقاسی هرکاری کردند که پولش را حساب کند، سید اجازه نداد و گفت:((این کفش ها را به عنوان هدیه برای شما گرفتیم.))
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@Ebrahimhadi-gonah-yani-khodahafez-hossein.mp3
4.24M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۹۶
موضوع: گناه یعنی خداحافظ حسین
سخنران: حجه الاسلام دانشمند
#پــیــشــنــهــاد_ویــــــــژه
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
#دست_نیاز_چشم_امید 15
به نام معشوقم
به نام او كه از اويم. به نام او كه زنده به اويم، زندگيمان به خاطر اوست، بودنم از اوست، رفتنم به اوست، يارم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست، اميدم اوست. احساسش ميكنم با قلبم، با ذرّه ذرّهی وجودم و با تمام سلولهايم احساسش ميكنم، اما بيانش نتوانم كرد. اي همه چيزم، به يادت هستم؛ به يادمباش كه بيتو هيچ و پوچ خواهم بود.
🌷شهید سيدداود دهشكارگونه فراهاني🌷
📚سایت نوید شاهد
#شبتون_شهدایی 🌙
🆔 @Ebrahimhadi
🌾قَرِيبٌ إِذَا دُعِيتَ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقْتَ قَابِلُ التَّوْبَهِ لِمَنْ تَابَ إلَيْكَ...
🌺وقتی که صدایت میکنم،
حس میکنم تو را در کنار خودم...
تو خودت مرا بهتر از خودم میشناسی!
دوباره برای #توبه آمده ام...
خدا جانم مرا میبخشی؟!
- بخشی از نجوا های آخر امام حسین(ع) در روز عاشورا
#سلام_صبح_بخیر☀️
#روزتون_مملو_از_یاد_خدا
🆔 @Ebrahimhadi
❤️ #دلنوشته ❤️
سلام به شهید بزرگوار آقا ابراهیمِ هادی.
سالروز آسمانی شدنتون رو تبریک میگم بهتون .
میدونم حالتون بهترین حاله چون شما شهیدی . شهید مفقودالاثر .
گفتن دلنوشته اما من میخوام براتون از یه ماجرای در ظاهر خیلی ساده بگم که برا من خیلی بزرگه
من همیشه تو فکرم این بود کی آقا ابراهیم برمیگرده کی میشه که دیگه مفقود نباشن این غصه ی من بود..
شهر ما چن روز پیش یه شهید اومد یه شهید بعد از ۳۲ سال به آغوش خانوادش برگشت اون روز که رفتم تشیعش خیلی تو فکر بودم به شما فک میکردم که آیا یه روز برمیگردین؟ خیلی دلم ناآروم بود تا دیروز که داشتم برنامه ی کاملا دخترونه رو میدیدم با حضوره خواهربزرگوارتون ایشون گفتن درسته ابراهیم نیومده خیلی ساله اما ما خوشحالیم چون به آرزوش رسید گفت ابراهیم دوست داشت در جوار حضرت زهرا باشه دوست داشت مثل ایشون باشه و همینطور هم شد.
اینو که شنیدم دیروز دلم آروم شد این آرزوتون رو قبلا خودم بارها خونده بودم اما از زبان خواهرتون ک شنیدم دلم آروم شد.انگار اینو دارم از خودتون میشنوم .با خودم گفتم اتفاقی نیست وقتی دغدغه ی فکریه منو اینجوری خواهر شهید پاسخ میده یه تلنگر بهم خورد . اونجا بود فهمیدم آقا ابراهیم حواسش به همه چی هس امروزم که سالروز شهادتتونه باعث شد اینو تعریف کنم برا بچه های کانال که بدونن آقا ابراهیم حواسش به رازهای دلمون هست به غصه هامون هست پس همه بگیم خواسته هامونو کم نخوایم آقا ابراهیم دست خالی نمیذاره کسیو دستمونو میگیره میبره در خونه ی ائمه با خواسته هامون خودمون ک آبرو نداریم
آقا ابراهیم خیلی دلم گرفته خودتون میدونین چی میگم امروز سالروز شهادتتونه یه نگاهم به دل بیچاره ی من بندازین . شما نزد خدا و ائمه بزرگوارید مگه میشه حرف شما رو زمین بندازن ؟..
حاجت منو از خدا بگیرید شفیعم بشید خیلی دلم پره از همه چی .
من همیشه به یادتون هستم به یادم باشین
امیدوارم منو یادتون نره آقا ابراهم هادی
حرف زیاده تو این دل
خودتون یه راهی جلو پام بذارید شمارو به مادر سادات فاطمه ی زهرا س قسم خیلی دلم پره خیلی روزگارم ناخوشه
به امید شفاعت
یاعلی
#ارسالی
🆔 @Ebrahimhadi