eitaa logo
اعجازهای الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
977 عکس
162 ویدیو
2 فایل
💡امام صادق عليه السلام: معجزه، نشانه اى از خداست و آن را تنها به پيامبران و فرستادگان و حجّتهاى خود مى دهد تا به وسيله آن راستِ راستگو،از دروغِ دروغگو باز شناخته شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 👑 #آب_زرشک_کوهی 👑 🔺100%طبیعی🔺 ✳️حاوی ویتامین ث ✳️پایین آورنده چربی خون و اوره ✳️تصفیه کننده خون ✳️تنظیم فشارخون و قند خون ✳️شستشوی کبد و کلیه ✳️درمان آفت دهان ✳️درمان سنگ کلیه،صفرا و چربی کبد 💰قیمت محصول 30 هزار تومان ⚖ وزن خالص یک کیلو گرم (+-10گرم) ______________________ 💌آیدی جهت سفارش محصولات👇 ➣ @Tvtebadmin ✅فروشگاه محصولات طب اسلامی و سنتی 🌼🍒
٩٠ درصد اونایی که توی خانه سالمندان هستند بچه هاشون تحصیل کرده و موقعیت خوبی دارن پس بجای دکتر و مهندس اول "انسان" تربیت کنیم ✅پایان ساله سالمندارو فراموش نکنیم ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
اعجازهای الهی
🌟💠﷽💠🌟 💌 @eejazelahi 📙 #داستـــــان #مبارزه_با_دشمنان_خـدا #قسمت_چهاردهم ✍هر شب یک سخنران و مداح ب
🌟💠﷽💠🌟 💌 @eejazelahi 📙 ✍اون جمعه هم عین روزهای قبل، بعد از نماز صبح برگشتم توی تخت پتو رو کشیدم روی سرم و سعی می کردم از هجوم اون همه فکرهای مختلف فرار کنم و بخوابم ... حدود ساعت پنج بود چشم هام هنوز گرم نشده بود که یکی از بچه های افغانستان اومد سراغم و گفت: پاشو لباست رو عوض کن بریم بیرون با ناراحتی گفتم: برو بزار بخوابم، حوصله ندارم خیلی محکم، چند بار دیگه هم اصرار کرد دید فایده نداره به زور منو از تخت کشید بیرون با چند تا دیگه از بچه ها ریختن سرم هر چی دست و پا زدم و داد و بی داد کردم، به جایی نرسید ... به زور من رو با خودشون بردن چشم باز کردم دیدم رسیدیم به حرم با عصبانیت دستم رو از دست شون کشیدم می خواستم برگردم دوباره جلوم رو گرفتن حالم خراب بود دیگه هیچی برام مهم نبود ... سرشون داد زدم که ولم کنید چرا به زور منو کشوندید اینجا؟ ولم کنید برم من از روزی که پام رو گذاشتم اینجا به این روز افتادم همه این بلاها از اینجا شروع شد از همین نقطه از همین حرم اگر اون روز پام رو اینجا نگذاشته بودم و برمی گشتم، الان حالم این نبود بیچاره ام کردید دیوونه ام کردید ولم کنید امام رضا، دیوونه هایی مثل تو رو شفا میده اینو گفت و دوباره دستم رو محکم گرفت .. دیگه جون مبارزه کردن و درگیر شدن نداشتم رفتیم توی حرم یه گوشه خودمو ول کردم و تکیه دادم به دیوار دعای ندبه شروع شد ... با حمد و ستایش خدا و نبوت پیامبر شروع شد و ادامه پیدا کرد پله پله جلو میومد و اهل بیت پیامبر و وارثان ایشون رو یکی یکی معرفی می کرد شروع شد تمام مطالبی که خوندم توحید خدا، همزمان با حمد الهی سیره و وقایع زندگی پیامبر توی بخش نبوت حضرت علی فاطمه زهرا با هر فراز، تمام مطالبی رو که خونده بودم مثل فیلم از مقابل چشمم عبور می کرد نبوت پیامبر، وفات پیامبر، امام علی ، امام حسن ، امام حسین لحظه به لحظه و با عبور این مطالب ذهنم داشت مطالب رو کنار هم می چید از بین تناقض ها و درگیری ها و سردرگمی ها، جواب های صحیح رو پیدا می کرد ... ضربان قلبم هر لحظه تندتر می شد سنگینی عجیبی گلو و سینه ام رو پر کرده بود و هر لحظه فشارش بیشتر می شد دقیقه ها با سرعت سپری می شدند دیگه متوجه هیچ چیز نمی شدم. تمام صداهایی که توی سرم می پیچید، لحظه به لحظه آروم تر می شد بچه ها بهم ریخته بودن و منو تکان می دادن اونها رو می دیدم ولی صداشون در حد لب زدن بود صدای قلبم و فرازهای آخر ندبه، تنهای صوتی بود که گوش هام می شنید و توی سرم می پیچید کم کم فشار روی قلبم آروم تر شد اونقدر آروم که بدن بی حسم روی زمین افتاد ... 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی ⏪ ... 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
🍃🍂حدیث قدسی حدیث عبرت آموزی از وقایع خداوند عزّ و جلّ فرمود: 🍁وای بر تو؛ ای فرزندآدم! آدم چقدر قسی القلب هستی، پدر و مادرت می‌میرند و در مرگ آنها هیچ عبرتی برای تو نمی‌باشد. ای فرزند آدم! آیا به یک چهارپا نگاه نمی‌کنی هنگامی که مرده است و باد کرده و لاشه متعفنی شده است. و حال آن‌که چهارپایی است و گناهی بر گردن او نیست و حال آن‌که اگر گناهان تو را بر کوه‌های محکم بگذارم، کوه‌ها را منهدم می‌کند. بحارالانوار، ج 14، ص 46، روایت 34، باب 3 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
هدایت شده از فروشگاه گل آویشه
🚨عرضه محصولات سالم و #ارگانیک (۱۰۰٪تضمینی) آرایشی مواد غذایی با طرح رویایی #عیدانه 50٪درصد تخفیف 🔰🍏#پک_ویژه_عیدانه_شماره_1🍏🔰 https://eitaa.com/TvTebSHOP/3032 🔰🍎#پک_ویژه_عیدانه_شماره_2🍎🔰 https://eitaa.com/TvTebSHOP/3034 🔰🍋#پک_ویژه_عیدانه_شماره_3🍋🔰 https://eitaa.com/TvTebSHOP/3036 🔰🌹#پک_ویژه_عیدانه_شماره_4🌹🔰 https://eitaa.com/TvTebSHOP/3039 🛍فروشگاه طب سنتی و اسلامی @Tvtebshop
ماچوصبح ازراست گفتاری علم درعالمیم محـرم آیینهٔ خورشید از پاس دمیم درته یک پیرهن، چون بوی گل بابرگ گل هم ز یکدیگر جدا افتاده و هم با همیم صبحتون بخیر 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
اعجازهای الهی
🌟💠﷽💠🌟 💌 @eejazelahi 📙 #داستـــــان #مبارزه_با_دشمنان_خـدا #قسمت_پانزدهم ✍اون جمعه هم عین روزهای ق
🌟💠﷽💠🌟 💌 @eejazelahi 📙 ✍چشم هام رو باز کردم زمان زیادی گذشته بود هنوز سرم گیج و سنگین بود دکتر و پرستار بالای سرم حرف می زدند اما صداشون رو خط در میون می شنیدم یه کم اون طرف تر بچه ها ایستاده بودند نگرانی توی صورت شون موج می زد اما من آرام بودم از بیمارستان برگشتیم خوابگاه روی تخت دراز کشیدم می تونستم همه حقایق رو جدای از دروغ ها و تناقض ها ببینم هیچ چیز گنگ یا گیج کننده ای برام نبودگذشته ام رو می دیدم که غرق در اشتباه زندگی کرده بودم تا مرز سقوط و هلاکت پیش رفته بودم با یه نیت خدایی، توی لشگر شیطان ایستاده بودم و باید انتخاب می کردم این بار نه بدون فکر و کورکورانه باید بین زندگی گذشته ام، خانواده، کشورم و خدا یکی رو انتخاب می کردم حس می کردم شیاطین به ستم هجوم آوردن درونم جنگ عظیمی اتفاق افتاده بود جنگی که لحظه لحظه شعله های آتشش سنگین تر می شوند همین طور که غرق فکر بودم همون طلبه افغانی جلو اومد و با شرمندگی حالم رو پرسید نگاهش کردم اما قدرت حرف زدن نداشتم ... وسط بزرگ ترین میدان جنگ تاریخ زندگیم گیر افتاده بودم یکم که نگاهم کرد گفت: حق داری جواب ندی اصلا فکر نمی کردم این طوری بشه حالت خراب بود و مدام بدتر می شدی به اهل بیت توسل کردیم که فرجی بشه دیشب خواب عجیبی دیدم بهم گفتن فردا صبح، هر طور شده برای دعای ندبه ببریمت حرم هیچ مرده ای قدرت تصرف در عالم وجود رو نداره اهل بیت پیامبر، بعد از هزار و چهار صد سال، زنده بودند بزرگ ترین نبرد زندگی من تمام شده بود تازه مفهوم کربلا رو درک کردم کربلا نبرد انسان ها نبود کریلا نبرد حق و باطل بود زمانی که به هر قیمتی باید در سپاه حق بایستی تا آخرین نفس من هم کربلایی شده بودم به رسم شیعیان وضو گرفتم و از خوابگاه زدم بیرون مثل حر، کفش هام رو گره زدم و انداختم گردنم گریه کنان، تا حرم پیاده رفتم جلوی درب حرم ایستادم و بلند صدا زدم: یابن رسول الله؛ دیر که نرسیدم؟ من انتخابم رو کرده بودم از روز اول ، انتخاب من فقط خدا بود 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی ⏪ ... 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
سلام این داستانش چیه؟ لطفا یه کم توضیح میدید؟ جواب؛ ۸ مورد از روایات در مورد لیله الرغائب به نظرم میرسه؛ ۱_یکی از ۳ هستش! ۲_شب مطرح کردن (بعضیا شب آرزو ها هم میگن ) ۳_ملائک این اسم رو گذاشتن؛ چون امشب مرحمت می کنند ۴_ شب و رزق و روزی هست. در رحمت خدا باز و هر کس به مقدار اشتها و ظرفیتش عطا میشه. ۵_پیامبر فرمودن از این شب نشید، ۶_در این شب آسمان و زمین به عالم دنیا می آیند و در حال طواف خانه خدا،دعا می کنند. ۷_ملائک مقدس که از جمله جبرائیل و اسرافیل و میکائیل دست به دعا برمی دارند برای... ۸_اعمالی داره! 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
🌼 همه ی جهان حجاب دارد: کره زمین دارای پوشش است... میوه های تر وتازه دارای پوشش اند... شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود... قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایده اش از بین میرود. سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود فاسد میشود... و...... در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترس خط و خش افتادن چادر می پوشاند؛ اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها میکند!! 🌼 بانو! این چادر تا برسد بدست تو هم از کوچه های مدینه گذشته هم از کربلا هم از بازار شام...! چادرت را در آغوش بگیر ، و بگو برایت روضه بخواند... همه را از نزدیک دیده است.. 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺 یکی گفت : چه دنیای بدی گلها هم خار دارند. 🍃🌺 دیگری گفت : چه دنیای خوبی حتی شاخه های پرخار هم گل دارند. 🍃🌺عظمت در نگاه است نه در چیزی که می نگریم! 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
اعجازهای الهی
🌟💠﷽💠🌟 💌 @eejazelahi 📙 #داستـــــان #مبارزه_با_دشمنان_خـدا #قسمت_شانزدهم ✍چشم هام رو باز کردم زما
🌟💠﷽💠🌟 💌 @eejazelahi 📙 ✍توی صحن، دو رکعت نماز شکر خوندم و وارد شدم هر قدم که نزدیک تر می شدم حس عجیبی که درونم شکل گرفته بود؛ بیشتر می شد تا لحظه ای که انگشت هام با شبکه های ضریح گره خورد به ضریح چسبیده بودم انگار تمام دنیا توی بغل من بود دیگه حس غریبی نبود شور و شوق و اشتیاق با عشقی که داشت توی وجودم ریشه می کرد؛ گره خورده بود در حالی که اشک بی اختیار از چشم هام سرازیر می شد و در آغوش ضریح، محو شده بودم؛ بی اختیار کلماتی که درونم می جوشید رو تکرار می کردم اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علیا ولی الله و اشهد ان اولاده حجج الله ناگهان کنار ضریح غوغایی شد همه در حالی که بلند صلوات می فرستادن به سمتم میومدن و با محبت منو در آغوش می گرفتن صورتم رو می بوسیدن و گریه می کردن خادم ها به زحمت منو از بین جمعیت بیرون کشیدن و بردن اونها هم با محبت سر و صورتم رو می بوسیدن و بهم تبریک می گفتن یکی شون با وجد خاصی ازم پرسید: پسرم اسمت چیه؟ سرم رو با افتخار بالا گرفتم و گفتم: خدا، هویت منه من عبدالله، سرباز 17ساله فاطمه زهرام ... وقتی این جمله رو گفتم یکی از خادم ها که سن و سالی ازش گذشته بود در حالی که می لرزید و اشک می ریخت، انگشترش رو از دستش در آورد و دست من کرد و گفت: عقیق یمن، متبرک به حرم و ضریح امام حسین و حضرت ابالفضله انگشتر پسر شهیدمه دو سال از تو بزرگ تر بود که شهید شد اونم همیشه همین طور محکم، می گفت: افتخار زندگی من اینه که سرباز سپاه اسلام و سرباز پسر فاطمه زهرام ... خورشید تقریبا طلوع کرده بود که با ادای احترام از حرم خارج شدم توی راه تمام مدت به انگشتر نگاه می کردم و به خودم می گفتم: این یه نشانه است هدیه از طرف یه شهید و یه مجاهد فی سبیل الله یعنی اهل بیت، تو رو بخشیدن و پذیرفتن تو دیر نرسیدی حالا که به موقع اومدی، باید جانانه بجنگی و مثل حر و صاحب این انگشتر، باید با لباس شهدا، به دیدار رسول خدا و اهل بیت بری این مسیری بود که انتخاب کرده بودم برگشت به کشوری که بیشتر مردمش وهابی هستند زندگی در بین اونها و تبلیغ حقیقتی که با سختی تمام، اون رو پیدا کرده بودم ... در آینده هر بار که پام رو از خونه بیرون بگذارم؛ می تونه آخرین بار من باشه و هر شب که به خواب میرم، آخرین شب زندگی من من هیچ ترس و وحشتی نداشتم خودم رو به خدا سپرده بودم در اون لحظات فقط یک چیز اهمیت داشت چطور می تونستم به بهترین نحو، این وظیفه سخت رو انجام بدم چطور می تونستم برای امامم، بهترین سرباز باشم و این نقطه عطف و آغاز زندگی جدید من بود ... 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی ⏪ ... 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود: روزی جبرئیل امین برای ادای وحی به نزد من آمد. هنوز تمامش را نخوانده بود که ناگهان آوازی سخت و صدایی هولناک به گوش رسید؛ به گونه ای که چهره  فرشته وحی تغییر کرد. پرسیدم این چه صدایی بود؟ گفت:ای پیامبر!خدای تبارک و تعالی در دوزخ چاهی قرار داده،سنگ سیاهی در آن انداختند،اکنون بعد از سیزده هزار سال آن سنگ به ته چاه رسید. پرسیدم:آن چاه جایگاه چه کسانی است؟ گفت: « جایگاه بی نمازان و شرابخواران» 📚منبع:اسرار الصلاه شیخ عبدالحسین تهرانی؛ صفحه : ۳۱ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 💌 @eejazelahi °۩﴿اَعجازٔ اِلَهي﴾۩° 🌟💠🌓💠🌟