eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
283 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
267 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پوستر | موج خونت دامن‌گیر ◽️هر ملتی که به اعتقاد داشته باشد قطعا پیروز خواهد شد؛ بر این اساس بی‌شک پیروزی با ملت مظلوم و مجاهد یمن خواهد بود. | رهبر معظم انقلاب | ۹۸/۵/۲۲ ‌ @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺زنگنه ۴ سال قبل: چرا باید مدیران مخالف دولت در سر کار باشند! 🔸پ‌.ن: متاسفانه با وجود مدیران جوان انقلابی در کشور دولت همچنان اصرار به استفاده از مدیران اصلاح‌طلب غیر همسو با تفکر انقلابی را دارد که این موضوع می‌تواند به مرور به ضرر دولت باشد و حتی قصد خربکاری نیز داشته باشند! @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@eeshg1 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃 ﷽ ✋ امامِ جمعه ها ، خیلی عجیب است آقاجان ... امروز جمعه است ولی هر چه فکر میکنم انگار حرفی برای گفتن با شما ندارم ... خیلی بهم ریخته‌ام. آخر حداقل جمعه‌ها یادی از شما در ذهن و قلمم بود اما این جمعه هیچ ... اگر اجازه دهید این جمعه به جای حرف زدن با شما ، با خود حرف بزنم و ببینم ریشه‌ی این مصیبت بزرگ در کجاست ... من که شش روز هفته حرفی با شما ندارم ، امروز هم جسارت مرا بپذیرید ... ✋ اِی نفس سردرگم ، چه شده که حتی جمعه هم یادی از امام زمانت نمیکنی ‌؟؟؟ سردی رابطه‌ی تو و مولایت یک زنگ هشدار است ... هشدار از اینکه راه را گم کرده ای ، ارتباطت با ریشه‌ات دارد قطع می‌شود و در حال فروپاشی هستی ... ✋ اِی نفس بیچاره ، چه راحت از احوال خود غافل شده‌ای !!! چقدر خودت برای خودت بی اهمیتی که چاره‌ای برای بیچارگی‌ات نمی اندیشی !!! به چه فروختی خود را که میتوانستی همه چیزت را در راستای رضایت امام قرار دهی ، ولی فدای دنیا شده‌ای و هر روز از اصل خود دور و دورتر می‌شوی !!! بهای این معامله چقدر است ؟؟؟ بدان که هر چه قدر است ضرر کرده‌ای ... ✋ اِی نفس فریب‌خورده، برو و در خلوت خود فکر کن و ببین چه کارهایی کرده ای که حتی جمعه هم حسی به امام زمانت نداری ... دنیا در نظرت چقدر بزرگ شده که در حال فراموش کردن حجت خدا هستی ... اوضاعت خیلی بد است اگر بفهمی و بدانی ... خیلی بد ... ✍ مــیـلاد خـورسـنـدی @eeshg1 انتـشار‌بدون‌لینک : آزاد✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای درمان سلول های مرده در طب سنتی چیکار کنیم؟🔍 درمان و فواید زیبایی خواص خنک_کننده آن با آبرسانی به لکه های پوستی جوش سلول های مرده پوست را نرم کرده و آنها را از بین می برند پوست را صاف و نرم می کند. @eeshg1
✨﷽✨ ✍ الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ: در حضور امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه پرسشگرى از ايشان پرسيد : فدايت شوم، اى فرزند پيامبر خدا! از كجا بدبختى به اهل گناه رسيد كه خداوند در علم خود، به خاطر عمل آنان، برايشان كيفر نوشت؟ حضرت امام صادق علیه السلام فرمود : «اى پرسشگر! كسى از آفريدگان [از پيش خود ]نمى‌توانست به اداى حقّ خداى متعال در قبال حكمش به پا خيزد . پس وقتى حكم به اداى حقّ خويش فرمود ، به دوستدارانش نيرو مى‌بخشد و از آنان سنگينى بار عمل كردن به حقيقت آنچه را سزاوار آن اند، بر مى‌دارد. [نيز ]به خاطر دانش پيشين خويش درباره گناهكاران، براى ارتكاب گناه، به آنان نيرو مى‌بخشد و تاب [و روحيه‌ى‌‌]پذيرش [حكم الهى] را از آنان دريج مى‌نمايد [با اين كه توان و لوازم تكليف را بدانان مى‌بخشد ] پس آنان مطابق همان مى‌كنند كه در علم او گذشت و تاب [روحيه‌ى‌] پديد آوردن وضعيتى را نيافتند كه آنان را از كيفر خدا برهاند؛ زيرا دانش او، شايسته تر و براى تصديق است، [بى‌آن كه جبرى متوجّه بندگان نمايد] ❀ و اين است معناى‌: خواست آنچه را كه خواست؛ و اين راز اوست» . 📚 دانشنامه عقاید اسلامی ، ج ۹ ، ص ۶۸ @eeshg1 ❄️🌨⛄️🌨❄️
✨﷽✨ 🌼محمّد بن جرير طبرى رحمه الله از محمّد بن حجاره نقل مى كند كه گفت: ✍امام حسن مجتبى عليه السلام را ديدم در حالى كه عدّه اى آهو از كنار او مى گذشتند. امام عليه السلام آنها را صدا زد، همگى جواب دادند و در مقابل او حاضر شدند. عرض كرديم: اى فرزند رسول خدا! اينها حيوانات وحشى هستند، معجزه اى آسمانى به ما نشان بده. امام عليه السلام به آسمان نگاه كرد، گويا درهاى آن باز شد، نورى فرود آمد و همه خانه هاى مدينه را احاطه كرد، آنگاه خانه‌ها شروع به لرزيدن كرد كه نزديك بود خراب شود. عرض كرديم: اى فرزند رسول خدا! آن را برگردان. امام عليه السلام فرمود: نحن الأوّلون والآخرون، ونحن الآمرون، ونحن النور، ننوّر الروحانيّين، ننوّر بنور اللَّه ونروّح برَوحه، فينا مسكنه وإلينا معدنه، الآخر منّا كالأوّل، والأوّل منّا كالآخر. ما اوّل هستيم كه آفرينش با ما آغاز شده، و ما آخر هستيم كه هستى با ما پايان مى پذيرد، و ما فرمانروايانى هستيم كه امر ما را همه موجودات تكويناً اطاعت مى كنند، ما نورى هستيم كه فرشتگان را روشنى مى بخشيم، به نور خداوند آنها را منوّر و به بشارت الهى آنها را مسرور مى گردانيم، جايگاه نور خداوندى در ما و معدن آن به سوى ما است. اوّل ما مانند آخر ما، و آخر ما همانند اوّل ما است. 📖نوادر المعجزات،ص103،ح 8 📖 دلائل الامامة،ص 168،ح13 📖مدينة المعاجز،ج٤،ص٢٣٦،ح 19 @eeshg1 ❄️🌨⛄️🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جذاب‌ترین آدم‌ها از نگاه من، آن‌هایی‌اند که مسئولیت‌پذیرتر هستند. کسانی که مسئولیت سرگذشت و رفتار و نگاه و حرف‌‌هاشان را پذیرفته‌اند. کسانی که معتقدند همه چیز قابل تغییر است و هیچ چیز را روی پیشانی هیچ‌کس ننوشته‌اند. آنان که سخت تلاش می‌کنند و از هرچیز، بهترینش را برای خودشان دست و پا می‌کنند و از کمترین داده‌های ممکن، بیشترین و مطلوب‌ترین خروجی را استخراج می‌کنند و ویرانه‌ها را می‌سازند و با کوچکترین ناملایمتی و اندوهی، تمام بازی را به‌هم نمی‌ریزند. جذاب‌ترین آدم‌ها از نگاه من، سخت‌کوش‌ترین‌‌ها هستند، آنان که خودباوری مطلوبی دارند و فعل خواستن و توانستن را به زیباترین صورت ممکن صرف می‌کنند. جذاب‌ترین آدم‌ها از نگاه من، قوی‌ترین‌ها و مهربان‌ترین‌ها هستند. آنان که در نهایت اقتدار هم مهربانند و عشق می‌ورزند و انسانیت و انصاف را تحت هیچ‌ شرایطی از یاد نمی‌برند. @eeshg1 ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" لشگر حضرت عشق"
کانال رمان عاشقانه مذهبی( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و
کانال رمان عاشقانه مذهبی (علوی ) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و نهم نخل‌های حیاط خانه به بهانه وزش باد در یک بعد از ظهر گرم تابستانی، برایم دست تکان می‌دادند تا لااقل دلم به همراهی این دوستان قدیمی خوش باشد. یک هفته از رفتن مادر مهربانم می‌گذشت و از دیروز که مراسم هفت مادر برگزار شده بود، همه به خانه‌هایشان بازگشته و امروز پدر و عبدالله هم به سر کارشان رفته بودند و من مانده بودم با خانه‌ای که همه جایش بوی مادرم را می‌داد. همانطور که لب تختِ گوشه حیاط نشسته بودم، چشمانم دور حیاط می‌گشت و هر چه بیشتر نگاه می‌کردم، بیشتر احساس می‌کردم خانه چقدر سوت و کور شده و دیگر صفای روزهای گذشته را ندارد. دلم می‌سوخت وقتی یاد غصه‌هایی می‌افتادم که مادر در جگرش می‌ریخت و دم بر نمی‌آورد. جگرم آتش می‌گرفت وقتی به خاطر می‌آوردم روزهایی را که روی همین تخت از دل درد به خودش می‌پیچید و من فقط برایش قرص معده می‌آوردم تا دردش تسکین یابد و نمی‌دانستم روزی همین دردها خانه خرابم می‌کند. چقدر به دعای توسل دل بسته بودم و چقدر به گریه‌های شب قدر امید داشتم و چه ساده امیدم نا امید شد و مادرم از دستم رفت. چقدر به وعده‌های مجید دل خوش کرده بودم و چقدر انتظار روز موعودی را می‌کشیدم که بار دیگر مادر به خانه برگردد و چه آسان آرزوهایم بر باد رفت. با سر انگشتانم اشکم را از صورتم پاک کردم و آهی از سرِ حسرت کشیدم، بلکه قدری قلبم سبک شود که نمی‌شد و به این سادگی‌ها غبار غصه از قلبم رفتنی نبود. نگاهم به طبقه بالا افتاد؛ یک هفته‌ای می‌شد که قدم به خانه نوعروسانه و زیبایم نگذاشته بودم که دلم نمی‌خواست حتی قدم به جایی بگذارم که خیال روزهای بودن با مجید را به خاطرم بیاورد. از کسی متنفر شده بودم که روزی با تمام وجودم عاشقش بودم و این همان احساس تلخی بود که بعد از مصیبت مادر، قلبم را در هم شکسته بود. من شبی را نمی‌توانستم بدون مجید تاب بیاورم و حالا هفت روز بود که حتی صورتش را ندیده و صدایش را نشنیده بودم که حتی حس حضورش در طبقه بالا عذابم می‌داد. عطیه می‌گفت بعد از آن شب باز هم چند باری به طبقه پایین آمده تا مرا ببیند و هر بار یکی او را طرد کرده و اجازه نداده که داخل بیاید. لعیا می‌گفت هر روز صبح که می‌خواهد از خانه برود، مقداری در حیاط معطل می‌کند بلکه مرا ببیند و هر شب که از سر کار باز می‌گردد، در راه پله کمی این پا و آن پا می‌کند، شاید من از در خارج شوم و فرصت صحبتی پیدا کند و من خوب زمان رفت و آمدش را می‌دانستم که در آن ساعت‌ها، پایم را از خانه بیرون نگذارم. مجید زمانی مرا به بهانه توسل به امامانش به شفای مادرم امیدوار کرد که همه از بهبودی اش قطع امید کرده و منتظر خبر فوتش بودند و من تازه هر روز از شیعه‌ای ذکر توسلی یاد می‌گرفتم و با تمام وجودم دل بسته اثر بخشی‌اش می‌شدم و این همان جنایت هولناکی بود که مجید با دل من کرده بود. جنایتی که دریای عشقش را به آتش نفرتی بدل کرده بود که هنوز در سراپای وجودم شعله می‌کشید و تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. @eeshg1 انویسنده : valinejad بامــــاهمـــراه باشــید🌹