eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
434 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ ادمین تبادل⬇️ @Tabligh_nohe
مشاهده در ایتا
دانلود
مرام و مسلک سید ازين حکایت داشت که دائما به لبش واژه ی شهادت داشت به راه مکتب توحید و مصطفی جان داد شهادتی که نصیبش شد و لیاقت داشت کسی که دم ز شه ملک لافتی میزد شجاع بود و چو مولای خود شجاعت داشت چه سیدی که به یاری خلق نصرالله چه سیدی که عشق به مولا و بر ولایت داشت به نام نیک حسن شهره بود و نصر الله ز عشق نصر من الله به دوش رایت داشت به زیر بار مذلت نرفت همچو حسین عزیز وار چو ارباب خود شهامت داشت ز خطبه خوانی طوفانی اش هویدا بود ز نطق حضرت سجاد او علامت داشت چه بهره ها که ز علم امام باقر برد وز آن امام به لبهای خود روایت داشت به نقل قول و احادیث حضرت صادق به روی منبر در نطق خود صداقت داشت فرا گرفته ی درس امام کاظم بود بجز ستمگر بر کظم غیظ عادت داشت و هر چه کرد برای رضای خالق بود چقدرامام رضا هم از او رضایت داشت ز نام پاک جوادالائمه دم میزد تمام عمر به درماندگان کرامت داشت چو راه یافته گان امام هادی بود به خلق شیعه ز راه وفا هدایت داشت میان لشگر دشمن ز عسکری آموخت امیر بود، و بر دشمنان نظارت داشت همو که بنده و سرباز خاص مهدی بود به پيشگاه رفیعش سر ارادت داشت همو که روضه ی مادر ز غصه پیرش کرد بکا به عمه ی سادات و بر اسارت داشت همو که از یل ام البنین چنین آموخت که در مقابله ی ظلم باید استقامت داشت همو که با تاسی از اهل بیت دشمن را چنان حقیر و وادار بر حقارت داشت جهان شیعه بر این شیعه تا ابد نازد که در برابر کفر این‌چنین جسارت داشت مقاومت اگر اکنون چو قامتش سرو است رئیس و رهبر آن هوش و هم درایت داشت مجاهدات ز یکسو ز سوی دیگر هم ز سوی رهبر ایران بسی حمایت داشت بسوی دره ی نابودی است اسرائیل حرامزاده که از نطفه اش شرارت داشت رژیم غاصب صهیون نحس کودک کش که قصد ظلم و تجاوز و قتل و غارت داشت چنان به دست خودش گور خویش را کنده ست مگر که با ملک الموت او رقابت داشت همان رژیم پلیدی که شیخ نصرالله برای بردن نامش بسی کراهت داشت بلند گشت قصیده سخن کنم کوتاه که سید از سخن رهبری اطاعت داشت بخوان دعای فرج را ظهور نزديک است مرام و مسلک سید ازين حکایت داشت
گر بیایی جهان شود زیبا ای نبی صولت و علی جلوات حسنی سیرت و حسینی خو بر تو ای ماه فاطمی صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
مولا غمین مباش سلامت نمیکنند یا گر توجهی به کلامت نمیکنند گویی سلام هیچ جواب سلام هم یا اینکه حرمتی به مقامت نمی کنند محتاج ، عالمی به علیک سلام توست پشت فلک خم آمده بر احترام توست این جاهلان که غرق به بحر حماقتند با وعده های پوچ عدو در حمایتند کج رفته های دور ز نور ولایتند یک مشت سست عنصر بس بی لیاقتند تو مقتدای خلق جهان هستی و ولی عالم فدای یک نگه مرتضی علی تا هستم هستِ من بُوَد از هست مرتضی تا آخرین نفس شده پابست مرتضی دستم نهم به دست یدالله مرتضی او مست کوثر است و منم مست مرتضی گر عالمی دهند مرا ، برعلی قسم یک تار موی زلف علی را نمیدهم قومی که با ولایت تو عهد بسته اند عمری بود که بر سر خوانت نشسته اند اینان نمک خوران نمکدان شکسته اند اکنون منافق اند و اگر چند دسته اند هستند اگر علیه علی گرم همهمه هرگز غمین مباش که با توست فاطمه زهرا که بوده ذکر لبش یا علی مدام عمریست ذوالفقار علی بوده در نیام اما کنون که یکه و تنها بُوَد امام از بهر یاوری علی میکند قیام با خطبه‌ کرده خانه ی هر غاصبی خراب گفته فقط به عالم امیرست بوتراب حتی اگر شود به مصافت چهل نفر آندم به خاطر تو شوم پشت در سپر حتی شوم فدایی بین جدار و در جانم که هیچ بهر تو حتی دهم پسر در راه یاری تو دهم بود و هست خود پهلو و سینه و سر و بازو و دست خود هر مادری که دختر طاها نمی‌شود هر دختری که ام ابیها نمی‌شود هر همسر ی که کوثر مولا نمی‌شود هر میوه ای ميوه ی طوبی نمی‌شود یک سیب سرخ چید و نمودش دو نیمه سیب تا بر نبی و بر وصی حق شود نصیب نه سال عمر او که نصیب نبی شد و نه سال دیگرش که نصیب وصی شد و یک عمر گرم گفتن ذکری جلی شد و یعنی که ذکر دائم او یا علی شد و دائم برای بردن نامش وضو گرفت تا عالمی ز نام علی آبرو گرفت
. در آن سحر که تیغ به قتلت شرر گرفت عالم ز خون تو شرفی معتبر گرفت شب های قدر از تو گرفتند آبرو حتی ملک به عشق تو قران به سر گرفت تسبیح و مهر و منبر و محراب غرق خون سجاده خونِ پاک علی را به بر گرفت نهج البلاغه دامن قران گرفته بود جبریل ختمِ ناد علی تا سحر گرفت زینب به دیدگان گُهَربار تا سحر امّن یُجیب ختم ، به چشمان تر گرفت هنگام رفتن تو به مسجد سما گریست مرغابی از تو دامن، عبا از تو در گرفت در نیمه های شب چو نبردی طعام ، صبح هر کودک یتیم سراغ از پدر گرفت در دست هر کدام یکی کاسه پُر ز شیر هر یک به لب ز حال علی یک خبر گرفت قاتل گرفت کاسه ی شیر و به طعنه گفت تنها سرش نه ، زهر جگر را دگر گرفت نازم به ضربتی که حسن زد به فرق او آن سان که انتقام پدر را پسر گرفت خوش آن زمان که حک شده بر تیغ ذوالفقار خیر انتقام مادر خود را ز شر گرفت .
بنده ای سرگشته در بحر گناه افتاده ام همچو کور بی عصا در بین چاه افتاده ام کشتی بی بادبان در موج و طوفانها شکست غرقِ در موج تباهی بی پناه افتاده ام ناخدا را با خدا عمری گرفتم اشتباه مانده ام عمری چرا در اشتباه افتاده ام موج عصیان و گنه میرفت تا غرقم کند در میان موج غم یاد اِله افتاده ام کای خدایا بار دیگر رحم کن دستم بگیر پای کوه لطف تو مانند کاه افتاده ام داشتم امّید عفو و گفتم آندم یا علی تا به ساحل باز زیر نور ماه افتاده ام توبه کردم در مه شعبان و در ماه صیام در پی نورم اگر چه رو سیاه افتاده ام هم گدایم هم چو ریگی بی بها با لطف حق چون بها گیرم به زیر پا ی شاه افتاده ام دست افشان پای کوبان سوی ایوان نجف بار دیگر از خوش اقبالی به راه افتاده ام
می‌نویسم روایتی پر درد می‌نویسم حدیث پر اندوه می‌نویسم که‌ غم تلنبار است ذره ذره به روی دل چون کوه می‌نویسم که مرغ دل پر زد باز هم در هوای پاک بقیع می‌نویسم که مرغ دل افتاد باز از غم به روی خاک بقیع آنچنانی که داغ دخت نبی به دل و قلب شیعه آتش زد باز هم آتشی به دلها زد غم تخريب مرقد و گنبد شد بدست حرامیان تخریب مرقد پاک چار امام همام عرش گشته سیاه پوش ای وای از پلیدی نطفه های حرام می نویسم خدا دل آزرده ست باز هم از مصیبتی جانکاه می‌نویسم ملائک افسردند بسکه از این ستم کشیدند آه می نویسم دوباره رفت از هوش فاطمه در جنان ز بی‌تابی صحن و گلدسته ها ، ضریح و حرم خاک شد از جفای وهابی آسمان گوئیا به‌ خاک افتاد شد غمین زین عزا وجود زمین اشکهای علی در آمده‌ است اشک زهرا و اشک اُم بنین ناکسان از عناد لطمه زدند باغ پر لاله و شقایق را خاک کردند قبر سجاد و باقر و مجتبی و صادق را کاش میشد که جمعه ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب تا که با دست با کفایت او شود آباد آن دیار غریب آیدو گردد او چو حاکم بر طائف و جده و دمام و ریاض عربستان به کل شود نابود حسنستان شود تمام‌ حجاز و به امر امام خود سازند با طلا نقره مردم ایران گنبدی زرد و چار گلدسته و ضریحی به طرح فرشچیان سمت باب الحسن بسوی حرم همره صاحب الزمان آنگاه ذکر یک دسته یا حسن جان است ذکر دیگر علی ولی الله
. 💢حسنستان شود تمام‌ حجاز💢 می‌نویسم روایتی پر درد می‌نویسم حدیث پر اندوه می‌نویسم که‌  غم تلنبار است ذره ذره به روی دل چون کوه می‌نویسم که مرغ دل پر زد باز هم در هوای پاک بقیع می‌نویسم که مرغ دل افتاد باز از غم به روی خاک بقیع آنچنانی که داغ دخت نبی به دل و قلب شیعه آتش زد باز هم آتشی به دلها زد غم تخريب مرقد و گنبد شد بدست حرامیان تخریب مرقد پاک چار امام همام عرش گشته سیاه پوش ای وای از پلیدی نطفه های حرام می نویسم  خدا دل آزرده ست باز هم از مصیبتی جانکاه می‌نویسم ملائک افسردند بسکه از این ستم کشیدند آه می نویسم دوباره رفت از هوش فاطمه در جنان  ز بی‌تابی صحن و گلدسته ها ، ضریح و حرم خاک شد از جفای وهابی آسمان گوئیا به‌ خاک افتاد شد غمین زین عزا وجود زمین اشکهای علی در آمده‌ است اشک زهرا و اشک اُم بنین ناکسان از عناد لطمه زدند باغ پر لاله و شقایق را خاک کردند قبر سجاد و باقر و مجتبی و صادق را کاش میشد که جمعه ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب تا که با دست با کفایت او شود آباد آن دیار غریب آیدو گردد او چو حاکم بر طائف و جده و دمام و ریاض عربستان به کل شود نابود حسنستان شود تمام‌ حجاز و به امر امام خود سازند با طلا نقره مردم ایران گنبدی زرد و چار گلدسته و ضریحی به طرح فرشچیان سمت باب الحسن بسوی حرم همره صاحب الزمان آنگاه ذکر یک دسته یا حسن جان است ذکر دیگر علی ولی الله ۱۴۰۴ .
باید غلام وار به سلطان سلام داد دستی به روی سینه و از جان سلام داد وز شوق دل به شاه خراسان‌ سلام داد بر پادشاه عالم امکان سلام داد تعظيم را به ساحت شمس الشموس کرد عرض ارادتی به انیس النفوس کرد مرغ دلم روانه سوی طوس گشته است آماده ی زيارت مخصوص گشته است هم با کبوتران تو مأنوس گشته است هم بیقرار لحظه پابوس گشته است شوقش طواف کوی شما و زيارت است مرغ دلم هميشه به‌ دنبال حاجت است در مدحتان به‌ صفحه قلم بوسه ميزند بر نام پاک شاه کرم بوسه ميزند چون‌ زائران به روی حرم بوسه ميزند آهسته و قدم به قدم بوسه ميزند با بیت بیت شعر ترم عشق می‌کند چون زائران به گرد حرم عشق می‌کند باید برای بردن نامت وضو گرفت بر لب که بی وضو نتوان ذکر هو گرفت وقتی بهشت از گلتان رنگ و بو گرفت عالم ز خاک پای شما آبرو گرفت نامت علی شد و لقبت را رضا نهاد ایزد هدیه داد به تو حضرت جواد سلطان تویی،امام تویی،مقتدا تویی هم ابتدا تو هستی و هم انتها تویی وقتی رضا تو هستی و حسن القضا تویی از تو خدا رضا و رضا از خدا تویی میخانه،دیر،خانقه و مسجد و کنشت با عطر پاک حضرتتان می‌شود بهشت هرچند رو سیاه و گنهکارم و بدم همچون کبوتران حرم جلد مشهدم گر کمتر از کبوتر بر دور گنبدم آقا به جان مادرت از در مکن ردم چون ذکر یا حسین شده ذکر بر لبم چون گریه بر حسین شده کار هر شبم بر گوش هر دمی جرس کاروان رسد یعنی به کربلا قدم ساربان رسد هم پای نحس خولی و شمر و سنان رسد در قتلگاه لشگر دون توامان رسد آه از دمی که سر ز بدن میشود جدا سر بر نی است و پیکر بی سر به کر بلا ✍️
میروم از شام گرچه سوی دشت نینوا بر دلم مانده است حسرت بر لبم دارم نوا بر دلم داغ سه ساله مانده با صد شورو شین گاه می‌گویم رقیه گاه میگویم حسین گاه یاد تشت زر با اشگ و لابه میکنم گاه یاد دختری کنج خرابه میکنم یادم آید تشت زر را و سری اندر میان یادم آید آن لبان خشک و چوب خیزران بعد از آن هم در طبق سر را نهادند و سپس تحفه آوردند تا طفلی بیافتد از نفس در عزای جانگداز پور سلطان نجف یک طرف دردانه ای افتاد و سر هم یک طرف ای سر از تن جدا ای حضرت سلطان عشق بی رقیه میروم شرمنده از شهر دمشق میروم با پیکری گویم که ای روحی فداک با دو دستم دفن کردم ماه را در زیر خاک ای برادر زینب از داغ رقیه گشته پیر جان زهرا مادرت دیگر سراغش را مگیر
میروم از شام گرچه سوی دشت نینوا بر دلم مانده است حسرت بر لبم دارم نوا بر دلم داغ سه ساله مانده با صد شورو شین گاه می‌گویم رقیه گاه میگویم حسین گاه یاد تشت زر با اشگ و لابه میکنم گاه یاد دختری کنج خرابه میکنم یادم آید تشت زر را و سری اندر میان یادم آید آن لبان خشک و چوب خیزران بعد از آن هم در طبق سر را نهادند و سپس تحفه آوردند تا طفلی بیافتد از نفس در عزای جانگداز پور سلطان نجف یک طرف دردانه ای افتاد و سر هم یک طرف ای سر از تن جدا ای حضرت سلطان عشق بی رقیه میروم شرمنده از شهر دمشق میروم با پیکری گویم که ای روحی فداک با دو دستم دفن کردم ماه را در زیر خاک ای برادر زینب از داغ رقیه گشته پیر جان زهرا مادرت دیگر سراغش را مگیر
مرام و مسلک سید ازين حکایت داشت که دائما به لبش واژه ی شهادت داشت به راه مکتب توحید و مصطفی جان داد شهادتی که نصیبش شد و لیاقت داشت کسی که دم ز شه ملک لافتی میزد شجاع بود و چو مولای خود شجاعت داشت چه سیدی که به یاری خلق نصرالله چه سیدی که عشق به مولا و بر ولایت داشت به نام نیک حسن شهره بود و نصر الله ز عشق نصر من الله به دوش رایت داشت به زیر بار مذلت نرفت همچو حسین عزیز وار چو ارباب خود شهامت داشت ز خطبه خوانی طوفانی اش هویدا بود ز نطق حضرت سجاد او علامت داشت چه بهره ها که ز علم امام باقر برد وز آن امام به لبهای خود روایت داشت به نقل قول و احادیث حضرت صادق به روی منبر در نطق خود صداقت داشت فرا گرفته ی درس امام کاظم بود بجز ستمگر بر کظم غیظ عادت داشت و هر چه کرد برای رضای خالق بود چقدرامام رضا هم از او رضایت داشت ز نام پاک جوادالائمه دم میزد تمام عمر به درماندگان کرامت داشت چو راه یافته گان امام هادی بود به خلق شیعه ز راه وفا هدایت داشت میان لشگر دشمن ز عسکری آموخت امیر بود، و بر دشمنان نظارت داشت همو که بنده و سرباز خاص مهدی بود به پيشگاه رفیعش سر ارادت داشت همو که روضه ی مادر ز غصه پیرش کرد بکا به عمه ی سادات و بر اسارت داشت همو که از یل ام البنین چنین آموخت که در مقابله ی ظلم باید استقامت داشت همو که با تاسی از اهل بیت دشمن را چنان حقیر و وادار بر حقارت داشت جهان شیعه بر این شیعه تا ابد نازد که در برابر کفر این‌چنین جسارت داشت مقاومت اگر اکنون چو قامتش سرو است رئیس و رهبر آن هوش و هم درایت داشت مجاهدات ز یکسو ز سوی دیگر هم ز سوی رهبر ایران بسی حمایت داشت بسوی دره ی نابودی است اسرائیل حرامزاده که از نطفه اش شرارت داشت رژیم غاصب صهیون نحس کودک کش که قصد ظلم و تجاوز و قتل و غارت داشت چنان به دست خودش گور خویش را کنده ست مگر که با ملک الموت او رقابت داشت همان رژیم پلیدی که شیخ نصرالله برای بردن نامش بسی کراهت داشت بلند گشت قصیده سخن کنم کوتاه که سید از سخن رهبری اطاعت داشت بخوان دعای فرج را ظهور نزديک است مرام و مسلک سید ازين حکایت داشت
منم دُردانه ی موسی بن جعفر به شوق دیدن روی برادر به همراه برادر های دیگر شدم راهی من از شهر پیمبر به جاه و فر نشستم بر کجاوه رسیدم بین ره در شهر ساوه چو دشمن باخبر از حال ما شد به حال کاروان ما جفا شد به ناگه در میان جنگی به پا شد به راه حق عزیزانم فدا شد چنان آزرده ی پیکار گشتم به کلی خسته و بیمار گشتم من از تاثیر آن جنگ و شبیخون شدم آزرده و نالان و دلخون ز ساوه تا به قم در دشت و هامون نمودم طیِ ره با حال محزون میان شور و استقبال مردم شدم ساکن به شهر شیعیان قم چه گویم من ز لطف مردمانی که بنمودند با من مهربانی مرا بودند جمله یار جانی به تکریم و مرام خوش زبانی گرفت آندم که بودم من به هودج مهار ناقه ام را ابن خزرَج درون منزلش مسکن گزیدم بسی از شیعیان تکریم دیدم کجا دشنام و فحاشی شنیدم کجا ناکَس ز سر معجر کشیدم شده ذکر لبم تا هیفده شب امان از حال زار عمه زینب اسیر کوفه و شام است زینب اسیر خیل دشنام است زینب اسیر قوم بد نام است زینب اسیر سنگ از بام است زینب فراق یار اگر معصومه را کُشت چه دردی زینب مظلومه را کُشت؟