eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
428 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•دیدم‌ که نیزه ها... علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج • ●━━━━━━─────── *روضه از زبان خواهرش بگم..* دیدم که نیزه در دهانت جا گرفته شمر سیه دل روی سینه پا گرفته *هی دستهاش رو سرش گذاشته بود هی مینشست هی بلند میشه هی فریاد میزد حسین،حسین...* دیدم سرت را ناگهان بالا گرفته ای وای بغضم راه حرفم را گرفته میخواست آن ملعون درآرد اشک من را حنجر نمی‌برید برگرداند چقدر رد پاست روی تنت چقدر وحشیانه میزدنت قاری من چرا نمیخوانی نکند نیزه خورده بر دهنت *گفت زینبم برگرد تو طاقت دیدن نداری دارن سرحسین رو میبرن طاقت دیدن نداری. نمیدونم چه سنتی بوده تو اهلبیت نمی‌گذاشتند زینب ببینه. مادرش زهرای اطهر وقتی میخواست از دنیا بره حسنین رو فرستاد بیرون زینبین رو فرستاد خونه ی هاشمیات نباشن جون دادن مادر رو نبینن. شب نوزدهم وقتی داشتن امیرالمومنین رو با فرق شکافته می آوردن خونه دم در خونه که رسید حضرت فرمود: من رو زمین بگذارید بذارید با پای خودم برم ، گفتن آقا نمیتونی راه بری ..فرمود: آخه اگه زینبم ببینه دخترم طاقت نداره ببینه . تشییع جنازه امام‌ حسن دختر ها و زنها زینب کبری نیومدن تیر باران شدن بدن رو ندیدن ابی عبدالله هم نمیخواست زینب ببینه اشاره کرد خواهر برگرد..* حسین به من نگو برو به من نگو برو از دور قتلگاه به من نگو سوی خیمه گاه برو *مگه زینب میتونه تو رو با شمر تنها بگذاره حسین ..* بگو چکار کنم تا تو را خلاص کند به شمر رو بزنم یا که التماس کنم *گفت باشه داداش..زینب مطیع ولایته، مطیع امامشه، مثل مادرش فاطمه ی زهرا وقتی اومد مسجد نفرین کنه با اون حالت پهلوی شکسته، دست شکسته،هنوز نفرین نکرده بود ستونهای مسجد شروع کرد به لرزیدن ،امیرالمومنین فرمود:سلمان پاشو فاطمه رو دریاب ،اگه فاطمه نفرین کنه زمین اهلش رو در خودش فرو میبره سلمان میگه دویدم سمت بی بی گفتم: بی بی جان نفرین نکنی تا گفتم نفرین نگنی،بی بی یه نگاه به من کرد فرمود: سلمان تو هم میگه نفرین نکن؟ مگه نمیبینی میخوان علی رو بکشن.گفتم: بی بی جان من نمیگم آقا امیرالمومنین فرمودن به شما بگم نفرین نکن. ادب رو ببینید.. تا گفتم علی میگن دیدم بی بی سرش رو پایین انداخت گفت: سلمان چشم حالا که علی میگه چشم ...علی جان به فاطمه گفتی نفرین نکن ،گفت:چشم اما تا علی رو رها نکردن نرفت. دستهای امیرالمومنین رو که باز کردن حضرت از جا بلند شد اول یه نگاه طرف فاطمه کرد دید چادرش خاک آلوده اومد مقابل فاطمه ی زهرا ،همینکه مقابل بی بی رسید سرش رو شونه ی علی گذاشت گریه کرد.دو جمله گفت :گفت:" یا علی‌ نفسی لنفسک الوقاء روحی لروحک الفداء" علی دورت بگردم، علی فدات میشه فاطمه ،یا علی همه جا باهات هستم یا علی . پشتیبانت هستم. زینب هم اینجا تا اشاره ابی عبدالله رو دید برگشت اما هنوز به خیمه نرسیده بود دید زمین داره میلرزه هوا تیره و تار شده دوید تو خیمه ی زین العابدین عزیز برادرم چی شده هوا تیره و تار شده؟ زمين داره میلرزه چه کنم؟ فرمود: عمه جان پرده ی خیمه رو بالا بزن.تا پرده رو کنار زد زین العابدین دید سر بریده ی بابا ..صدا زد عمه جان بچه ها رو جمع کن عمه جان زنها رو جمع کن.عمه جان بابام و کشتن به همین راحتی این خبر رو نداد،تا گفت عمه جان سر بابام و بریدن حضرت با صورت زمین خورد ..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•تا آخرین دقیقه... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ سیدمجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── تا آخرین دقیقه نگاهش به خیمه بود ناموس دارها نگران کشته شد حسین *یا اباعبدالله، وقتی افتاد تو گودی، بدن تیر داره، هر غلتی که میزنه این تیرها تو بدن میشکنه، گرد و خاک بلند شد، صدای تکبیر بلند شد، شمشیرها بالا میومد، لابلای این صداها صدای یه خواهری میومد،"واحسیناه" برگرد زینب، صدای قدم ها داره میاد، نامرد موهای حضرت رو گرفت، گفت حسین دیدی بالاخره گیرت آوردم.. دو خط احکام یادش بده اسلام یادش بده که بدونه تشنه لب سر نبره دو خط احکام یادش بده اسلام یادش بده که جلو چشای مادر نبره منو عذاب میده، به مرکب آب میده تو رو صدا که میزنم، شمر جواب میده تازه نفس اومد، خود شبث اومد یه پیرمرد بی حیا، عصا به دست اومد *دلم سوخت، گفتم برا حسین آب ببرم، دیدم نامرد داره میاد، گفت کجا میری؟ گفتم براش آب ببرم، گفت برگرد سیرابش کردم، گفتم چطور سیراب کردی؟ دیدم سر بریده رو نشون داد، گفتم پس چرا دست و پات میلرزه؟ گفت رو سینه اش نشستم، خنجر رو گذاشتم رو حلقومش، شنیدم یه خانمی میگه غریب مادر حسین، تو رو امام رضا بذار من یه بند هم از صاحبم حضرت رقیه بخونم..* نفسش باز بند اومده، ای زجر زجرش نده بچه که بترسه لکنت میگیره نفسش باز بند اومده، ای زجر زجرش نده عمه واسه تن زخمیش بمیره پاهاش ترک خورده، چوب فدک خورده جلو چشای بچه ها خیلی کتک خورده *هی میگفت: من بابامو میخوام..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•دیدم‌ که نیزه ها... علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج • ●━━━━━━─────── *روضه از زبان خواهرش بگم..* دیدم که نیزه در دهانت جا گرفته شمر سیه دل روی سینه پا گرفته *هی دستهاش رو سرش گذاشته بود هی مینشست هی بلند میشه هی فریاد میزد حسین،حسین...* دیدم سرت را ناگهان بالا گرفته ای وای بغضم راه حرفم را گرفته میخواست آن ملعون درآرد اشک من را حنجر نمی‌برید برگرداند چقدر رد پاست روی تنت چقدر وحشیانه میزدنت قاری من چرا نمیخوانی نکند نیزه خورده بر دهنت *گفت زینبم برگرد تو طاقت دیدن نداری دارن سرحسین رو میبرن طاقت دیدن نداری. نمیدونم چه سنتی بوده تو اهلبیت نمی‌گذاشتند زینب ببینه. مادرش زهرای اطهر وقتی میخواست از دنیا بره حسنین رو فرستاد بیرون زینبین رو فرستاد خونه ی هاشمیات نباشن جون دادن مادر رو نبینن. شب نوزدهم وقتی داشتن امیرالمومنین رو با فرق شکافته می آوردن خونه دم در خونه که رسید حضرت فرمود: من رو زمین بگذارید بذارید با پای خودم برم ، گفتن آقا نمیتونی راه بری ..فرمود: آخه اگه زینبم ببینه دخترم طاقت نداره ببینه . تشییع جنازه امام‌ حسن دختر ها و زنها زینب کبری نیومدن تیر باران شدن بدن رو ندیدن ابی عبدالله هم نمیخواست زینب ببینه اشاره کرد خواهر برگرد..* حسین به من نگو برو به من نگو برو از دور قتلگاه به من نگو سوی خیمه گاه برو *مگه زینب میتونه تو رو با شمر تنها بگذاره حسین ..* بگو چکار کنم تا تو را خلاص کند به شمر رو بزنم یا که التماس کنم *گفت باشه داداش..زینب مطیع ولایته، مطیع امامشه، مثل مادرش فاطمه ی زهرا وقتی اومد مسجد نفرین کنه با اون حالت پهلوی شکسته، دست شکسته،هنوز نفرین نکرده بود ستونهای مسجد شروع کرد به لرزیدن ،امیرالمومنین فرمود:سلمان پاشو فاطمه رو دریاب ،اگه فاطمه نفرین کنه زمین اهلش رو در خودش فرو میبره سلمان میگه دویدم سمت بی بی گفتم: بی بی جان نفرین نکنی تا گفتم نفرین نگنی،بی بی یه نگاه به من کرد فرمود: سلمان تو هم میگه نفرین نکن؟ مگه نمیبینی میخوان علی رو بکشن.گفتم: بی بی جان من نمیگم آقا امیرالمومنین فرمودن به شما بگم نفرین نکن. ادب رو ببینید.. تا گفتم علی میگن دیدم بی بی سرش رو پایین انداخت گفت: سلمان چشم حالا که علی میگه چشم ...علی جان به فاطمه گفتی نفرین نکن ،گفت:چشم اما تا علی رو رها نکردن نرفت. دستهای امیرالمومنین رو که باز کردن حضرت از جا بلند شد اول یه نگاه طرف فاطمه کرد دید چادرش خاک آلوده اومد مقابل فاطمه ی زهرا ،همینکه مقابل بی بی رسید سرش رو شونه ی علی گذاشت گریه کرد.دو جمله گفت :گفت:" یا علی‌ نفسی لنفسک الوقاء روحی لروحک الفداء" علی دورت بگردم، علی فدات میشه فاطمه ،یا علی همه جا باهات هستم یا علی . پشتیبانت هستم. زینب هم اینجا تا اشاره ابی عبدالله رو دید برگشت اما هنوز به خیمه نرسیده بود دید زمین داره میلرزه هوا تیره و تار شده دوید تو خیمه ی زین العابدین عزیز برادرم چی شده هوا تیره و تار شده؟ زمين داره میلرزه چه کنم؟ فرمود: عمه جان پرده ی خیمه رو بالا بزن.تا پرده رو کنار زد زین العابدین دید سر بریده ی بابا ..صدا زد عمه جان بچه ها رو جمع کن عمه جان زنها رو جمع کن.عمه جان بابام و کشتن به همین راحتی این خبر رو نداد،تا گفت عمه جان سر بابام و بریدن حضرت با صورت زمین خورد ..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── اینجا ابی عبدالله تنگ پسرش و‌ در آغوش گرفت. یکجا دیگه ام امام حسین بین جنگ اومد با پسرش مجددی داشت و اون زمانی بود که اومد تو خیمه و از حضرت زینب پارچه میخواست که زیر زره رو زخماش بذاره. اینجا اومد تو خیمه ی امام سجاد حضرت میگه دیدم خون میجوشید از لابلای زره بابام. اینجام حضرت تنگ پسرش و‌ در آغوش گرفت گریه کردن دو تا بزرگوار پدر و‌ پسر ناله زدن بعد درِ گوشش فرمود: پسرم دعاییست به تو آموزش میدم اون دعا رو یادت باشه تو سختیها بخون دعایی است پنج شش خطه تو مقاتل هم اومده: "بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا (دعوات، قطب‌الدین راوندی، ص54)" حالا اینجا تموم شد وداع بعدی کجاست؟ آرام آرام اومد تو خیمه زنها تا با زنها وداع کنه اومد تو خیمه کنیزا دید اینا هر کدوم شمشیر شکسته ای، نیزه شکسته ای به دست گرفتن چادر به کمر بسته گویا نقاب زدن فقط چشما معلومه که بتونن ببینن.ابی عبدالله صدا زد زینب اینا چرا اینجوری آماده رزمن..؟ صدا زد آقا اینا صدای غریبیتو شنیدن اینا فهمیدن هیچ مردی برات نمونده. آی بمیرم برات زنها برا یاریت اومدن حسین..حضرت دعاشون کرد آرامشون کرد. حالا اومد تو خیمه ی اهل بیت میخواد با اینا وداع کنه دور ابی عبدالله و گرفتن "ارحم غربتنا حسین" به غریبی ما رحم کن. بعد یکی یکی آرامشان میکرد. همه که آمدن یه وقت دیدن دختر ابا عبدالله یک‌ گوشه خیمه زانو غم بغل کرده جلو نمیاد گریه میکنه. ابی عبدالله اومد سمتش سکینه جان چرا نیوندی سمت بابا با بابا وداع کنی؟ گریه میکرد میگفت" یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟" تسلیم مرگ شدی ؟کنایه از اینکه دیگه راهی برا بابات نمونده. یک جمله گفت زنا جیغ میزدن با این جمله سکینه صدا زد "ردنا الی حرم جدنا" ما رو به مدینه برگردون بعد برو آقا هی میفرمود: آتیشم زدی سکینه جان .. همه رو آقا آرام کرد حالا آرام آرام داره میره. ابی عبدالله داره میره بسمت خیمه همچین که راه افتاد صدای گریه زینب بلند شد مهلاً مهلا یابن الزهرا. گفت داداش همه رو آروم کردی پس زینب چی داداش؟ داری میری سکینه آرام شد این زنا آرام شدن. شیخ جعفر شوشتری میفرمود: وقتی یک مردی بخواد بره سفر به زن و‌بچه میگه سفارشتون و به فلانی کردم فلانی هستش برید بهش بگید کارتون و انجام بده..ابی عبدالله دید کسی نمونده اینام دارن میرن اسارت سر به آسمان کرد گفت: بچه ها شما رو به خدا سپردم. بیخود نگفت " قتلت و‌ مکروبا "فرمود: منو غصه دار کشتن..* چشمی به تیغ قانل و چشمی به قتلگاه ناموس دوستان نگران کشته شد حسین *به هر نحوی که بود زینب و آرام کرد زد به دل لشگر رجز میخواند به میمنه میزد از میسره، میمنه میزد از میمنه به میسره. کاری کرد ابی عبدالله مثل شیری که میزنه به دل روبهان حیله گر اینهارو میپاشه اینها رو متفرق میکنه کاری کرد ابی عبدالله سی هزار لشگر آه و ضجه و‌ ناله شون بلند شد تا روز عاشورا مثال شجاعت در عرب شجاعت امیرالمومنین بود اما از روز عاشورا به بعد ارباب من و شما مَثل عرب رو عوض کرد بعد عاشورا میخواستن شجاعت و مثال بزنن حسین و مثال میزدن. این سی هزار نفرو که ابی عبدالله نمیتونه همشون و از بین ببره بالاخره جنگ دیگه مگر اراده خدا باشه. اما کاری کرد این کسریه تعداد و در این لشگر عظیم به جلوه انداخت. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── اما کم کم زخمهای بدن انقد زیاد شد هر جا میخواست این زن و بچه رو آروم کنه روی بلندی می‌ایستاد میفرمود" لا حول و لا قوه الا بالله" زنا بچه ها آرام میشدند. ابی عبدالله هنوز زنده اس آرام آرام زخمهای بدن ابی عبدالله زیاد شد ""فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً" آقا ایستاد کمی استراحت کنه، آقا خسته شد از جنگیدن. اما اینجا نوشتن ارباب رو مرکب نشسته بود سنگی به پیشانی ابی عبدالله خورد. حضرت این لباس عربی رو بالا گرفت خون رو از پیشانی پاک کنه نوشتن یک تیر سه شعبه خورد به سینه ابا عبدالله تا تیر به سینه ابی عبدالله خورد صدا زد ."بسم الله و بالله علی ملة رسول الله"حضرت انتهای تیر و شکست تیر و از پشت درآورد نوشتن مثل ناودان خون از پشت و سینه ی ابی عبدالله سرازیر شد. اینجا بزرگان فرمودن همین ضربه کار حسین و تموم میکرد. اما مگه اینا به یک ضربه راضین نوشتن خدا لعنت کنه صالح بن وهب ملعون رو حضرت روی مرکب بود از سمت چپ نیزه به پهلوی ارباب فرو‌ کرد "فَسَقط عن فَرسه علی خده الاَیمن "آقا با صورت به زمین افتاد. آقا با گونه ی راست زمین افتاد.این ضربه اونقد شدید بود بازم اینجا اقا فرمود "بسم الله و بالله علی ملة رسول الله "این دومین ضربه ی شدیدی بود که به آقا زدن. ضربه ی بعدی نوشتن سنان با نیزه وارد شد. اول نیزه به گودی گلو زد. این نامرد وحشی شده بود سنان از گلو میاورد بیرون به سینه میزد. نیزه رو به سینه زد اما همینقدر برات بگم دیگه تفریحی میزدن آقا رو... اما یا بقیه الله امان از آن ضربه ای که زرعة بن شریک به کتف ابی عبدالله زد. آخه بعد این ضربه دیدن حسین رو‌ی پنجه انگشت هی میاد بالا میفته پایین هی داره تلاش میکنه بیاد بالا میفته چقد آقا با صورت خورد به زمین .از اونطرف اسب بی صاحب رسید به خیمه..اسب همه رو برد سمت گودال زنا لطمه زنان موی کنان ناله زنان رسیدن بالا گودال یکوقت زینب صدا زد عمر سعد برادرم و‌ میکشن تو داری نگاه میکنی؟ ببین زینب چقد برا حیا ارزش قائله دارن میکشن برادرش رو یکوقت صدا زد از پستی دنیا همین بس تو داری صدا زینب و‌ میشنوی. یکوقت عمر سعد صدا زد برین راحتش کنین...* او میدوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می‌نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل او می برید و‌من می بریدم او از حسین سر من از حسین دل *یکوقت دیدن محاسن حسین و به دست گرفت هر چی میبره نمیشه نمیشه با پا حسین بر گردوند بزانو پشت ابی عبدالله نشست..* «حسین جان .......... حسین جان.....یا مظلوم» والشمر و‌جالس نفس مادرش گرفت سر را برید و روبه روی خواهرش گرفت «حسین جان.......... حسین جان..........یا مظلوم » من خودم یک تنه از کرببلا میبرمت چه کسی گفته که پاشیده شده لشگر تو‌ ذره ای فکر کنی پیر شدم مدیونی به سرم هست همان شوق علی اکبر تو «حسین وای ......» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•دیدم‌ که نیزه ها... علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج • ●━━━━━━─────── *روضه از زبان خواهرش بگم..* دیدم که نیزه در دهانت جا گرفته شمر سیه دل روی سینه پا گرفته *هی دستهاش رو سرش گذاشته بود هی مینشست هی بلند میشه هی فریاد میزد حسین،حسین...* دیدم سرت را ناگهان بالا گرفته ای وای بغضم راه حرفم را گرفته میخواست آن ملعون درآرد اشک من را حنجر نمی‌برید برگرداند چقدر رد پاست روی تنت چقدر وحشیانه میزدنت قاری من چرا نمیخوانی نکند نیزه خورده بر دهنت *گفت زینبم برگرد تو طاقت دیدن نداری دارن سرحسین رو میبرن طاقت دیدن نداری. نمیدونم چه سنتی بوده تو اهلبیت نمی‌گذاشتند زینب ببینه. مادرش زهرای اطهر وقتی میخواست از دنیا بره حسنین رو فرستاد بیرون زینبین رو فرستاد خونه ی هاشمیات نباشن جون دادن مادر رو نبینن. شب نوزدهم وقتی داشتن امیرالمومنین رو با فرق شکافته می آوردن خونه دم در خونه که رسید حضرت فرمود: من رو زمین بگذارید بذارید با پای خودم برم ، گفتن آقا نمیتونی راه بری ..فرمود: آخه اگه زینبم ببینه دخترم طاقت نداره ببینه . تشییع جنازه امام‌ حسن دختر ها و زنها زینب کبری نیومدن تیر باران شدن بدن رو ندیدن ابی عبدالله هم نمیخواست زینب ببینه اشاره کرد خواهر برگرد..* حسین به من نگو برو به من نگو برو از دور قتلگاه به من نگو سوی خیمه گاه برو *مگه زینب میتونه تو رو با شمر تنها بگذاره حسین ..* بگو چکار کنم تا تو را خلاص کند به شمر رو بزنم یا که التماس کنم *گفت باشه داداش..زینب مطیع ولایته، مطیع امامشه، مثل مادرش فاطمه ی زهرا وقتی اومد مسجد نفرین کنه با اون حالت پهلوی شکسته، دست شکسته،هنوز نفرین نکرده بود ستونهای مسجد شروع کرد به لرزیدن ،امیرالمومنین فرمود:سلمان پاشو فاطمه رو دریاب ،اگه فاطمه نفرین کنه زمین اهلش رو در خودش فرو میبره سلمان میگه دویدم سمت بی بی گفتم: بی بی جان نفرین نکنی تا گفتم نفرین نگنی،بی بی یه نگاه به من کرد فرمود: سلمان تو هم میگه نفرین نکن؟ مگه نمیبینی میخوان علی رو بکشن.گفتم: بی بی جان من نمیگم آقا امیرالمومنین فرمودن به شما بگم نفرین نکن. ادب رو ببینید.. تا گفتم علی میگن دیدم بی بی سرش رو پایین انداخت گفت: سلمان چشم حالا که علی میگه چشم ...علی جان به فاطمه گفتی نفرین نکن ،گفت:چشم اما تا علی رو رها نکردن نرفت. دستهای امیرالمومنین رو که باز کردن حضرت از جا بلند شد اول یه نگاه طرف فاطمه کرد دید چادرش خاک آلوده اومد مقابل فاطمه ی زهرا ،همینکه مقابل بی بی رسید سرش رو شونه ی علی گذاشت گریه کرد.دو جمله گفت :گفت:" یا علی‌ نفسی لنفسک الوقاء روحی لروحک الفداء" علی دورت بگردم، علی فدات میشه فاطمه ،یا علی همه جا باهات هستم یا علی . پشتیبانت هستم. زینب هم اینجا تا اشاره ابی عبدالله رو دید برگشت اما هنوز به خیمه نرسیده بود دید زمین داره میلرزه هوا تیره و تار شده دوید تو خیمه ی زین العابدین عزیز برادرم چی شده هوا تیره و تار شده؟ زمين داره میلرزه چه کنم؟ فرمود: عمه جان پرده ی خیمه رو بالا بزن.تا پرده رو کنار زد زین العابدین دید سر بریده ی بابا ..صدا زد عمه جان بچه ها رو جمع کن عمه جان زنها رو جمع کن.عمه جان بابام و کشتن به همین راحتی این خبر رو نداد،تا گفت عمه جان سر بابام و بریدن حضرت با صورت زمین خورد ..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. ، ای یادگار مادرم، قدری آهسته تر برادرم برادرم، قدری آهسته تر تا ببینم آن، ماهِ روی تو وَ زنم بوسه، بر گلوی تو ای حسین جانم... می گِریَم و می بینمت، از روی تَل حسین قرارِ بعدي مان بُوَد، بین مقتل حسین می کنم آنجا، جستجوی تو می زنم بوسه، بر گلوی تو ای حسین جانم... مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
▪️نوحه روز دهم محرم (عاشورا) 🎙سبک نوحه می رَوی ای نورِ چشم تر برو اِی مرا قرص قمر امّا یک قدری آهسته تر یا حسین یا حسین قدری آهسته اِی جان فدای رویت تا زند خواهرت بوسه بر گلویت یا اباعبدالله... در قتلِگاهت غوغا شود سَرَت از قفا جدا شود مرثیه خوانَت زهرا شود یا حسین یا حسین از کنارِ جسمت ظالمانه حسین می برند مرا با تازیانه حسین یا اباعبدالله... ✍امیر عباسی
. تک و تنها توی گودالی تشنه و گرسنه ، بی حالی از تنت چیزی نَمونْد اما نمیشه دُورُوبَرِت خالی نامَردا بدجوری زدنت از پُشت یکی با عصا یکی با لگد و با مُشت بدتر از اینم مگه میشه کسی رُو کُشت ای مظلوم ۲ تَهِ گودالی حسین با بدنِ صد چاک خون می‌ریزه از دهنت رو خاک رو تنِ مطهرت نِشسته اون هَتّاک خون می‌ریزه از دهنت رو خاک وآی قتلوک وآی ذبحوک وآی یاحسین  پُرِه زخمه بدنت ای وای جلو چشمم زدنت ای وای ای خدا چه محشری برپاست واسه ی پیراهنت ای وای  ای وای ای وای ای وای نداره امکان بین این گُرگا نبود حتی یکی انسان که نذاره تن پاک تو بشه عریان ای مظلوم ۲ رو تنت یه دنیا تیر و نیزه و شمشیر فکرِ خیمه ها تو رو کرده پیر  گریه های من نداره رو کسی تأثیر  فکرِ خیمه ها تو رو کرده پیر  وآی قتلوک وآی ذبحوک وآی یاحسین  بدنِ تو مو به مو زخمه نوکِ پا تا به گلو زخمه هر کجای تنت و دیدم وایِ من ، زخمه که رو زخمه این زخما حاصلِ نیزه بارونه بیشتر از ستاره هاست چقد فَراوونه همهْ جای پیکرت سُرخه پُر از خونِ ای مظلوم ۲ وای ازاون نیزه که رفت توو حنجرِ پارت چه کنه این خواهرِ بیچارَت همهْ دارن یه چیزی رو می‌بَرَن غارت چه کنه این خواهرِ بیچارَت وآی قتلوک وآی ذبحوک وآی یاحسین  ✍بهمن عظیمی 👇
. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم الهی‌/الهی/جوونم‌ از بَرم رفت الهی‌/الهی/اذان‌گوی حرم رفت الهی‌/الهی/علیّ‌ اکبرم رفت علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن الهی/الهی/جگرگوشه‌م شهید شد الهی/الهی/گریه‌ی‌من‌شدید شد الهی/الهی/محاسنم‌سفید شد علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن جوونی/که‌می‌گفت‌/عصای‌دست‌باباست حالا‌پیش‌چشمم/ریز ریز و ارباًارباست بسوزید/که‌روز/ عزای‌اُمّ‌لیلاست علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن یک بند زبانحال باحضرت زینب: همین‌که/صدای/اکبرمو شنیدی برا اولین بار /دیدم که می‌دویدی چطوری/دویدی/که‌قبل ‌من‌رسیدی دو بند زبانحال سیدالشهدا با شاهزاده چه‌فرقی/چه‌مویی/دور سرت بگردم نفس‌کم‌/آوردم/پریده رنگ زردم نبود عمه‌زینب/ازغصّه‌دِق‌می‌کردم علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن برا بُردن تو/چندین نفر نیازه جوونها/بیایید/برا تشییع جنازه روخاک‌از/ تنِ تو/می‌ریزه‌خون‌تازه علی‌جان‌علی‌‌جان‌علی‌اکبرمن ................ لطمه‌زنی.شب و روز عاشورا الهی/الهی/می‌بینی‌ازدحام‌و می‌بینی‌/که‌میخوان/سَر بِبُرن امام‌و برام‌ خیلی سخته/که‌بِشنَون‌صِدام‌و حسین‌جان‌حسین‌جان حسین حسین حسین جان کشیدن/توو گودال/تن مَسیحِ مارو با تاخیر/بُریدن/سر ذَبیح مارو شکستن/با نیزه/ چرا ضَریحِ مارو؟ حسین‌جان‌حسین‌جان حسین حسین حسین جان صدای/ضیعف‌ِ/حَنجره‌تو شنیدن بمیرم/برات‌که/موی تو رو کشیدن هنوز زنده بودی/ رو پیکرت دویدن حسین‌جان‌حسین‌جان حسین حسین حسین جان جلو چشمت عمداً/آب‌و زمین می‌ریختن به حالِ/غریبیت/سرنیزه‌ها گریستن تو راه میزدن چون/جایی نبود بإيستن حسین‌جان‌حسین‌جان حسین حسین حسین جان حسینم/حسینم/ای آبروی‌عالم ببین شمر/میخنده/تو گریه‌کن‌به‌حالم با این‌قوم/وحشی/دلواپس سه‌سالم حسین‌جان‌حسین‌جان حسین حسین حسین جان بگو که/چجوری/پیرُهنت رو بُردن بمیرم که اعضای/بدنت رو بُردن بمیرم که اسبها/عطر تنت رو بُردن حسین‌جان‌حسین‌جان حسین حسین حسین جان .👇
کربلایی نریمان پناهی1419321089_378451091.mp3
زمان: حجم: 5.28M
. (ع) نزدیک سه ساعت ، می‌دادن عذابت دست نحس قاتل با خون کرد خضابت نزدیک سه ساعت ، سختی می‌کشیدی طعم نیزه ها رو ، توو گودال چشیدی ای مظلوم حسینم از دنیای بی تو ، سیر شد دیگه زینب توی این سه ساعت ، پیر شد دیگه زینب ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، خون ریخت از سراپات تو درد می‌کشیدی ، می‌خندید به دردات با سنگ می‌زدن هی ، از نزدیک و از دور وای از سنگی که خورد ، توو پیشونی بدجور ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، نیزه بود و نیزه زیر تیغ و خنجر ، بودی لحظه لحظه نیزه پشت نیزه ، خنجر پشت خنجر پیش چشم زینب ، می‌کوبید به حنجر ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، زجرت دادن آقا شد بیچاره زینب ، از این اِتِفاقا جون داشتی هنوزم ، که خنجر کشیدن لب تشنه سرت رو ، نامردا بُریدن ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، وحشیانه کُشتن آقاجانِ مارو ، بی رحمانه کُشتن با یک کهنه خنجر ، گردن شد پر از خون وقتی می‌بُریدن ، زنده بود آقامون ✍ ..
کربلایی نریمان پناهی1419321089_378451091.mp3
زمان: حجم: 5.28M
. (ع) نزدیک سه ساعت ، می‌دادن عذابت دست نحس قاتل با خون کرد خضابت نزدیک سه ساعت ، سختی می‌کشیدی طعم نیزه ها رو ، توو گودال چشیدی ای مظلوم حسینم از دنیای بی تو ، سیر شد دیگه زینب توی این سه ساعت ، پیر شد دیگه زینب ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، خون ریخت از سراپات تو درد می‌کشیدی ، می‌خندید به دردات با سنگ می‌زدن هی ، از نزدیک و از دور وای از سنگی که خورد ، توو پیشونی بدجور ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، نیزه بود و نیزه زیر تیغ و خنجر ، بودی لحظه لحظه نیزه پشت نیزه ، خنجر پشت خنجر پیش چشم زینب ، می‌کوبید به حنجر ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، زجرت دادن آقا شد بیچاره زینب ، از این اِتِفاقا جون داشتی هنوزم ، که خنجر کشیدن لب تشنه سرت رو ، نامردا بُریدن ای مظلوم حسینم نزدیک سه ساعت ، وحشیانه کُشتن آقاجانِ مارو ، بی رحمانه کُشتن با یک کهنه خنجر ، گردن شد پر از خون وقتی می‌بُریدن ، زنده بود آقامون ✍ ..