eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
428 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•بقیع بقعه ندارد.. و توسل ویژهٔ ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع اجرا شده به نفسِ حاج‌ مهدی رسولی •✾• بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گلدسته که نیامده‌است گدا به خانه‌ی ارباب التجا دارد کنارِ صحن و سرای پیمبر اکرم خراب بودن آن آستان چرا دارد به احترام امامان شیعه در آنجا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاکِ درش که این درگاه به قدر چَشم همه خلق توتیا دارد به جبریل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آنجا برو‌ بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب میفهمد دلی که اُنس به گل دسته ی رضا دارد به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد به خط خون به سرکوچه ی بنی هاشم نوشتند که یک‌ دست هم صدا دارد : سید روح الله مؤید *روضه خون داشت بالا منبر روضه میخوند گفت: مادر ما رو‌ یه جوری زدن صورتش پرخون شد.یهو دید یه سید از لای جمعیت بلند شد صدا زد روضه خون نه والله اینجوری نبود..چی بود؟ مادر ما رو یه جوری زدن دو طرف صورت کبود شد.روایت داریم با دوتا دست مادر و زد...همینقدر بگم‌تا حالا سیلی بی هوا خوردی..نانجیب وقتی جلو‌ مادر و گرفت..مادر خودشو‌جمع کرد سرش رو‌پایین انداخت. نانجیب وقتی زد مادر تعادل از دست داد...سوال کردن آقا انسیة الحورا یعنی چه ؟ صدا زد انقدر صورت مادر ما حساس بود برگ‌ گل رو صورت مادر ما جا می انداخت..وقتی نانجیب زد یه طرف صورت هم به دیوار خورد..آی مادرم...همینقدر بگم نانجیب زد مادر هم چادر به سر داشت هم مقنعه بلندی داشت بعضیا گفتن صورت روهم سفت بسته بود..نانجیب چه جوری زدی..با این همه حجاب حائل تا خونه رسید دید یه گوشواره نیست..*
. |⇦•در دل ها جز غم تو بی تاثیره .. تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا خصوصاً شهدای فتحِ خرمشهر _ حاج مهدی رسولی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ در دل ها جز غم تو بی تاثیره عشقِ تو مال همه س عالمگیره عشقِ تو هدیه ایه از طرفِ خدا به بنده انسان ذاتاً به حسین ابن علی علاقه منده هرکی سر خم کنه پایِ علم تو سربلنده ذکر تو ذکر خداست محبتت ستون دینه آدم عشق تو رو تو تموم ذره ها میبینه این عالم هرچی داره از برکاتِ اربعینه «بِاَبی انت و اهلی و مالی ندارم غیر تو فکر و خیالی» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ رنگ سرخ علمت یا ثارالله این عالم رو میگیره ان شاالله تو قلب شرقی و غربی غم تو زده جوونه هرکی بشناسی شما رو تا ابد مریدتونه قدرت ها میگذرنو میگذرنو حسین میمونه روضه تو فطرت ماست کسی به روضه شک نداره دنیا بی روضۀ تو زبان مشترک نداره خلفت بی نام شما نام حسین نمک نداره «بِاَبی انت و اهلی و مالی ندارم غیر تو فکر و خیالی» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما با خون شهدا پیمان بستیم تا آخر پای همین پرچم هستیم ما هم مثل شهدا اهل جهاد و انتظاریم اصلا ما معاقدیم آقا رو ما باید بیاریم آقاجان بعد شما غیر خدا کسی نداریم یا اهل العالم تو میپیچه توی گوش دنیا دنیا هم میگه حسین با روضۀ مهدی زهرا ای مردم صبح ظهور وعدۀ ما کنار مولا «بِاَبی انت و اهلی و مالی ندارم غیر تو فکر و خیالی» ــــــــــــــــــ 👇
و توسل به روای دشت کربلا امام‌ سجاد عایه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ آقام آقام آقام... هوای حسین هوای حرم هوای شب جمعه زد به سرم روانه شدم به سوی ضریح بگیری اگر زیر بال و پرم بده صدقه به راه خدا بده شب جمعه تو کرب و بلا *میدونید شب آخری چی می‌گفت هی ناله میزد :هی وای...اونا که منو میشناسند و نمی‌شناسند من پسر کسی هستم که تو کربلا رنگ پوستش از شدت گرما تغییر کرد من پسر کسی ام که چشمهای قشنگش پر از لخته های خون شد.من پسر کسی ام که سر خونی شو از قفا ذبح کردن. من پسر کسی ام که پیراهنش رو بردن و پیکر عریانش رو خاک کربلا مونداگر بشناسید من پسرِ پدری مظلومم..امشب داشت غسل میداد امام باقر تا بدن رو باز کرد پیراهن رو کنار زد دید هی داد هنوز جای غل و زنجیر جای رو این بدن مونده ... هنوز جای این کیسه ها ی غذا رو شونه هاشه..حالا دلتو ببرم یه جای دیگه آی مردم ..من پسر کسی ام که نیمه شبی ،گریان پیکری رو غسل دادن اسما میگه آقا سرش و گذاشت رو دیوار آقا چی شد..گفت :اسما ، آب می‌ریزم آب رد نمیشه اسما نگاه کن بازوش کبود شده..* ننه ننه جوان ننه جوان ننه جوان ننه *درمون سوخت بهم دیگه گفتیم آی جوان ننه جوان ننه ای وای ای وای..* نمی‌دونم حسن تو کوچه چی دیدهی صدا میزنه قهرمان ننه م لای لای.. درمون سوخت بهم دیگه گفتیم قربان در ِ سوخته ننم لای لای..تو کوچه راه و گم کرده بودی به قربان چشم پر از خون شده ت لای لای ننم..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜
|⇦•با تو هر لحظه ی من... و توسل به روای دشت کربلا امام‌ سجاد علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ با تو هر لحظه‌ ی من بوی خدا می گیرد عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن عشق از گوشه‌ ی چشمان تو پا می گیرد بانی روضه‌ ی اربابی و باران باران چشمم از محضر تو اذن بُکاء می گیرد آقا جانم ! از تو بر گردن اسلام چه دِینی مانده با فداکاری تو شور حسینی مانده رهبر جان به کف اهل ولایی آقا مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند علم افراشته‌ ی خون خدایی آقا بیرق نهضت آقاست به روی دوشت وارث سرخی خون شهدایی آقا خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا ‌ کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی همه دیدند که مصباح هُدایی آقا دیده‌ ی غرق به خون تو گواهی داده تو عزادار چهل سال مِنایی آقا اشک هم از غم چشمان تو خون می‌ گرید زائر جان به لب کرب و بلایی آقا چشم های تو از آن ظهر، قیامت می خواند دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند *توی کوچه راه می‌رفت ...حاج آقای زنجانی روضه میخوند:« که گریه کن باید شب کاسه آب رو پر کنه بعد شب تا صبح گریه کنه ..باید دنبال بهونه بگردی برای گریه..توی کوچه رد میشد میدید دارند یه گوسفند رو ذبح می کنند می گفت دست نگهدارید ..بگید ببینم بهش آب دادید یا نه ؟ میگفتن آقا آشنای به احکام هستیم شما چرا این سوال رو می پرسید؟می‌فرمود: بابای منو تشنه سر بریدند.میومد تو کوچه رد بشه بچه میدید گریه میکرد ،دختر بچه میدید گریه میکرد، جوون رعنا میدید گریه میکرد ،بچه شیرخواره میدید گریه میکرد، غذا میدید گریه میکرد، آب میدید گریه میکرد..* غربت و بی کسی قافله یادت مانده شام اندوه و شب هلهله یادت مانده در خرابه تو هم از پای نشستی آخر قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده *از مسجد اومد بیرون ،علامه مجلسی اینجور می‌نویسه دید یه عده جمع شدند دور یه مرد اون مرد داره صدا میزنه" ایها الناس ارحمونی ارحمونی..اینا الناس انا الغریب" تا شنید داره میگه "انا الغریب" مردم رو کنار زد به اون مرد گفت چرا میگی انا الغریب ؟گفت آقا تو این شهر غریبم..کسی رو ندارم .گفت یه سوال ازت میپرسم جواب منو بده ..گفت بفرمایید آقا جان .فرمود:« اگه الان بمیری جنازه ت روی زمین میمونه یا یه نفر پیدا میشه جنازه ت رو خاک کنه؟» گفت آقا این چه حرفیه اینجا مدینه النبیه منم مسلمانم آقا به همه مسلمانها واجبه دفنم کنند ..آقا فرمود پس نگو من غریبم..غریب اونیه که تو کربلا خودم جنازه ش رو گذاشتم اومدم ..خیلی سخت بوده ها خیـــــلی ..سید در لهوف اینجور روایت میکنه : «بی بی زینب سلام الله علیها دید امام سجاد روی ناقه یه جوری حالش عوض شد .دید واقعا علی الان از دنیا میره..بدو بدو اومد جلو گفت چیه علی جان؟ چته عمه قربونت برم ؟ گفت ببین عمه همه جنازه هاشون رو دفن کردند.عمه فقط بابای من رو زمینه عمه ..صدا زد علی گریه نکن..عمه قربونت یه روزی میاد اینجا محل تجمع میشه ..یه روز میشه اربعین جمعیت میاد..* بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسد بماند آرزوی کربلا.. ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•بابا تویی؟!... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بابا تویی؟! یا خواب می بینم؟! امشب که شامِ غصّه ها سر شد بعد از گذشتن از چهل منزل ویرونه ی ما هم منوّر شد پس نوبت ما هم رسید آخر می خوام تو آغوش سرت باشم دیدم که تو دلتنگ زهرایی گفتم شبیه مادرت باشم اینجا که می بینی؛شباش سرده گرمای روزاش،مثل آتیشه اون گوشه اون خاکا رو می بینی؟! اون رختخواب دخترت میشه دور و برت رو خوب تماشا کن اینجا خرابه بود،خونه ام شد اون لکه های قرمزِ رو خاک اون جانماز عمه زینب شد تو این خرابه کار من هر روز با بغض و گریه یا بهونه ات بود اون ورتر و دیوار که خیسه بابا برای من جای شونه ات بود شبا با درد پهلو صبح میشه روزا با سیلی غروب میشه دستام،چشمام،پاهام،سرم،گوشام بابا این چیزی نیست،خوب میشه *حالا دختر داره به بابا توجه میکنه...* تعریف کن از اون چهل منزل واسم بگو از روزا و شب هات گفتن که تو پیش خدا بودی پیش خدا زخمی شده لب هات؟! اون شب که ما از کربلا رفتیم گفتن سرت یه جای دور بوده گفتن که تو پیش خدا بودی حتما خدا هم تو تنور بوده... *شنیدی میگن یه شبه بزرگ شد؟! گفت بابا...!* چیزی نپرس از کربلا تا شام سخته بگم از اون همه آزار بابایی من دیگه سه سالم نیست یه عمر شد رفتم تو اون بازار سخته بگم از قصهٔ زخمام واسه تو که دریای احساسی راستی بابایی،بین این مردم مردی به اسم زجر میشناسی؟! من گم شدم،اومد سراغ من موهام شد بیشتر پریشونش گفتم:عمو!سیلی زد و بعدش با طعنه گفت:اینم عموجونت... دستامو پنهان میکنم پشتم بازم یه جاهاییش معلومه این حلقه قرمز،کبودی نیست تو فکر کن جای النگومه هرجا که میشد ما رو چرخوندن با سختی رو پاهام می ایستم بزمِ نمیدونم چی بود اونجا من حتی اسمش رو بلد نیستم... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
. |⇦•انا لله و انا الیه راجعون.. امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── روایت اینجوری میگه: جناده نامیه میگه اون شب آخر وارد حجره ی امام مجتبی علیه السلام شدم. وارد حجره شدم دیدم یه آقایی تا کمر تو تشت خم شده میگه تا نزدیک‌تر شدم ببینم چه خبره دیدم "و تخرج کبده قطعة قطعة" دیدم جگرش قطعه قطعه داره وارد تشت میشه.. ترسیدم صدا زدم یابن رسول الله برم طبیب بیارم؟ سر و آورد بالا تا من و دید، دیدم خون از کنار لب ها داره می‌ریزه یه جوری به من جواب داد تکلیفم روشن شد. گفت:" انا لله و انا الیه راجعون" آدم زرنگی بود میگه دیدم لحظه آخرشه اومدم جلوش زانو زدم با این دستای لرزانش دور دهان مبارک و پاک میکرد گفتم یه چیزی به من بگو پسر فاطمه لحظه آخری.. امام حسن ع شروع کرد در مذمت دنیا حرف زدن صدا زد پسر جناده حواست باشه دنیا اینه دنیا حلالش حساب کتاب داره، دنیا شبهه اش عتاب داره و اما حرامش کتک داره دنیا همینه ها حلالشم سخته تا چه برسه به حرامش میگه دید من دارم نگاهش میکنم یه نگاه به من کرد گفت پاشو برو دیگه،پاشو برو بلند شدم برم کأن اشاره کرد برگرد گفتم جانم گفت این تشت و بردار چرا من نمی‌دونم اینجا دیگه روایت تموم میشه اما من نمی‌دونم مراعات کیو کرد شاید میخواست بگه جناده پشت در زینب وایساده بلند شو برو قامت زینب و کسی ندیده چقدر غیوره.. همه ی غیرت امام حسنه..امشب شب امام حسنه ، من، تو، بزرگترا کی می‌تونه بفهمه سهم امام حسن و تو کربلا نه فقط قاسمش مه برای سنگ باران وسط میدانش میمیریم..نه فقط عبداللهی که روضه اش گودالیه.. یه چیزی بهت بگم نه فقط جانباز داده حسن مثنی و دیگران،غیر از اینا در بعضی از نقل ها هم هست چند تا از دخترانش دم غروب کربلا زیر اسب جون دادند سهم امام حسن زیاده سهم امام حسن خیلیه اصلا چی دارم میگم، حسینم سهم امام مجتبی است کربلا اون لحظه آخری که سرش تو بغلش بود گفت: "یا اباعبدالله لایوم کیومک یا اباعبدالله" حکم مأموریت داد. یعنی: حسین جان تا اینجا همه برای من بود داداش چیا ؟حسین جان تهمتا برای من، غربتا برای من ،بگم حسین جان خلوتی مادر برای من، زمین خوردنش برای من... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .👇
|⇦•کوچه های مدینه... و توسل به روای دشت کربلا امام‌سجاد عایه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *در امالی شیخ صدوق وارده میگه داشت از کوچه ای رد میشد جزامی ها نشسته بودن قدیم جزام یه بیماری بود مسری کسی جزام می‌گرفت از شهر بیرونش میکردن باید می‌رفت یه گوشه ای از شهر یه محله هایی داشتن ،ممنوع هم بود رفت و آمد این ها به داخل شهر خوب کسی که نه میتونست کار کنه ،نه پول و زندگی داشت در اوج فقر و فلاکت زندگی میکردن قربونش بشم می اومد از این کوچه ها رد میشد زین العابدین. جزامی ها دیدن پسر پيغمبر رد میشه یه سفره ای پهن بود صدا زدن آقا با ما هم سفره می‌شید یا نه؟ زین العابدین یه نگاه بهشون کرد گفت اگه روزه نبودم باهاتون همسفره میشدم اما حالا من یه چی بهتون بگم قبول میکنید گفتن جانم آقا جان.. گفت مهمونی میاید خونه ی من..ما ؟ما جزامی ها بیایم خونه شما؟ فرمود: قبول میکنید ؟گفتن: بله آقا جان فرمود: غلامم رو میفرستم دنبالتون اومد تو خونه فرمود: مهمون دارم غذای خوب آماده کنید. وقتی سر سفره اش جمع شدن زین العابدین نشست یه جوری با محبت برخورد میکرد.. بگو آقا جان ما جزام گناه داریم..صلی الله علیک یا سيدنا الغریب حسین،حسین* کوچه های مدینه و بوی زخمهای تنی که می آید چشمهای سفید یعقوب و بوی پیراهنی که می آید مرد سجاده ای که درک نکرد هیچکس آیه ی مقامش را در هیاهوی شهر کوفه نداد هیچکس پاسخ سلامش را تا عزاداریش شروع شود دیدن شیر خواره ای کافی است تا صدایش به گوش ما برسد دیدن گوشواره ای کافی است وقت افطار کردنش هر شب تا که چشمش به آب می افتاد تشنگی ضریح لبهایش یاد طفل رباب می افتاد من نمیدانم که خاکستر چه به روز امام آورد زیر خنجر زیر زنجیر پیکر زردش معجزه بود اگر دوام آورد تا که این مرد قافله زنده است حرف کاروان نزنید پیش این مردِ گریه، جانِ حسین حرفی از چوب خیزران نزنید. :علی اکبر لطیفیان حیا کن ظالم از خدای اکبر چوب نزن به لبهای حسین *دل زینب سلام الله علیها سوخت و فرمود ان شاء الله ذلیل بشی یزید .به اون لبها چوب نزن به لب مهمانِ تازه از راه رسیده با چوب زخم نزن.. به اون لبهای زخمی و خشکیده از عطش چوب نزن جدم پیامبر به آن لبها بوسه زده..اون دندونها رو پیغمبر بارها بوسیده بود ..نانجیب نزن جلو چشم دخترهاش نزن..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
|⇦•بابا تویی؟!... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بابا تویی؟! یا خواب می بینم؟! امشب که شامِ غصّه ها سر شد بعد از گذشتن از چهل منزل ویرونه ی ما هم منوّر شد پس نوبت ما هم رسید آخر می خوام تو آغوش سرت باشم دیدم که تو دلتنگ زهرایی گفتم شبیه مادرت باشم اینجا که می بینی؛شباش سرده گرمای روزاش،مثل آتیشه اون گوشه اون خاکا رو می بینی؟! اون رختخواب دخترت میشه دور و برت رو خوب تماشا کن اینجا خرابه بود،خونه ام شد اون لکه های قرمزِ رو خاک اون جانماز عمه زینب شد تو این خرابه کار من هر روز با بغض و گریه یا بهونه ات بود اون ورتر و دیوار که خیسه بابا برای من جای شونه ات بود شبا با درد پهلو صبح میشه روزا با سیلی غروب میشه دستام،چشمام،پاهام،سرم،گوشام بابا این چیزی نیست،خوب میشه *حالا دختر داره به بابا توجه میکنه...* تعریف کن از اون چهل منزل واسم بگو از روزا و شب هات گفتن که تو پیش خدا بودی پیش خدا زخمی شده لب هات؟! اون شب که ما از کربلا رفتیم گفتن سرت یه جای دور بوده گفتن که تو پیش خدا بودی حتما خدا هم تو تنور بوده... *شنیدی میگن یه شبه بزرگ شد؟! گفت بابا...!* چیزی نپرس از کربلا تا شام سخته بگم از اون همه آزار بابایی من دیگه سه سالم نیست یه عمر شد رفتم تو اون بازار سخته بگم از قصهٔ زخمام واسه تو که دریای احساسی راستی بابایی،بین این مردم مردی به اسم زجر میشناسی؟! من گم شدم،اومد سراغ من موهام شد بیشتر پریشونش گفتم:عمو!سیلی زد و بعدش با طعنه گفت:اینم عموجونت... دستامو پنهان میکنم پشتم بازم یه جاهاییش معلومه این حلقه قرمز،کبودی نیست تو فکر کن جای النگومه هرجا که میشد ما رو چرخوندن با سختی رو پاهام می ایستم بزمِ نمیدونم چی بود اونجا من حتی اسمش رو بلد نیستم... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
|⇦•دلگیرم از تمام دنیا وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اَدرکنا یا صاحب الزمان! یا بقیة الله! ادرکنا وَ لا تُهلِکنا... دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن مجنونم و بخاطر لیلا شتاب کن در انتظار آمدنت روزها گذشت ای وعده ی قدیمی دنیا شتاب کن ای وارث عدالت و صبر و غم علی با ذوالفقار حضرت مولا شتاب کن وقتش رسیده صبح ظهورت فرا رسد پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن جانم به لب رسیده از این روزگار پست آقا به جان حضرت زهرا شتاب کن بر آن تنی که زخمی و صد پاره گشته بود بر آن سری که رفت به نِی ها شتاب کن جان سه ساله دخترکی که گرفته بود بر روی دامنش سرِ بابا شتاب کن یا صاحب الزمان!... *منتظر اگه منتظر باشه، اگه کارشو بلد باشه، نیمه شب امامشو با سر میکشونه، دیدید دخترا معمولا دو جورن؟ یا خیلی آروم و ساکتن و تو خودشون میریزن، یا همه چیزو زود بروز میدن و چیزی تو دلشون نگه نمیدارن، بعضی از بچه ها مخصوصا دختربچه ها تو خونه اینجوری هستن، میای تو خونه صداش میزنی خبری ازش نیست، وقتی خبری ازش نیست باید نگران بشی، میای گوشه کنار تو اتاقا رو میگردی میبینی یه جایی نشسته زانوهاشو بغل گرفته، بغلش میگیری میگی چی شده عزیزم؟ اینقد باید بغلش بگیری یهو میبینی بغضش میترکه، یه کلمه حرف میزنه، احساسشو اینجوری بروز میده، اما بعضیا تا پاتو از خونه بیرون میذاری شروع میکنن گریه کردن، شلوغش میکنن، زود میگه: بابا! معلومه تو کجایی؟ تو اصلا میدونی فلانی به من چی گفت؟ حالا باید نازشو بخری... میگن: بین دخترای ابی عبدالله اون دختری که سر زبون داره و چیزی تو دلش نگه نمیداره سکینه است، تا جایی که میتونه ابی عبدالله رو از بالای مرکب بیاره پایین، ابی عبدالله گفت دخترم اینجا چرا وایستادی؟ گفت نمیرم تو خیمه، بیا پایین کارت دارم، اومد پایین، جانم عزیزم؟ گفت: بغلم کن، کی میتونه غیر سکینه بگه: بابا! "رُدَّنا الی حرم جَدُّنا؟" اول ما رو برگردون حرم پیغمبر بعد برو، کی میتونه به علی اکبر بگه: علی جان! "اِرحم غُربَتَنا؟" داداش! به غربت ما رحم کن... میگن: اين بی بی سخنوره، اهل خطابه ست، شاعره ست، هر جایی کربلا دختربچه ها گیر میکردن، یه چیزی میخواستن بگن، سکینه رو صدا میزدن، می‌گفتن تو برو بگو... اگه گفتی کجا؟ مشکو گرفت بغلش، عمو جان! قربون دستات، علی اصغر داره میمیره... خوب روضه ات این بود؟ نه میخوام یه چیز دیگه بگم، روضه ام اینه، اگه همچین دختری تو خونه داری، امان از اون روزی که این دختری که سر زبون داره ساکت بشه، اگه اومدی دیدی همچین دختری ساکت و سربزیر شده بدون کار بدجوری گره خورده، در عوض دختری که همیشه ساکت بوده اگه دیدی داره ناله میزنه، اون روز هم باید نگران بشی، خوب چی میخوای بگی روضه خون؟ میدونی ماجرا کِی اتفاق افتاد کربلا؟ تا از مجلس یزید ملعون بیرون اومدن، اومدن تو خرابه، دیگه از اون روز سکینه ساکت شد، الهی بمیرم برات بی بی جان! نمیدونم تو کاخ اون ملعون به این خانم چی گفتن که به غرورش برخورد، یا چجوری نگاش کردن؟ نمیدونم چه اتفاقی تو کاخ افتاد، که اومد یه گوشه ی خرابه نشست زانوهاش رو بغل گرفت، دیگه کسی صدایی از سکینه نشنید... اما عوضش رقیه دختر سه ساله که همیشه ساکت بود، اینقد شب آخر گریه کرد همه ی شامو ریخت بهم... نوشتن از اون شبی که این بچه خرابه رو به هم ریخت، دیگه روضه ها علنی شد، مردم روزا میومدن میشِستن گوشه ی خرابه گریه میکردن...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
روضه وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بابا! تا الان سه ساله ساکتم، اما امشب اینجا رو می‌ریزم به هم، خواهرم سکینه سربزیر شده، ولی هنوز من هستم بابا، گفت: بابا! فقط سه سال باهات بودم بابا! از این پنجاه سالِ تو، سه سالَش قسمت من شد، یک امشب را نمیخواهی پدر جانِ خودم باشی؟ یه جوری صدا زد، نصف شب بابا رو کشوند خرابه، زینب کبری دید داره درِ خرابه وا میشه، گفت: عمه! همه رو بگو بلند شن، چی شده عزیز دلم؟ عمه! بابام داره میاد خرابه، همه بلند شدن، یهو دیدن چند نفر درِ خرابه رو وا کردن، زینب سریع بلند شد، اومد جلو، صدا زد: تو رو خدا کاری باهاش نداشته باشین، قول میدم ساکتش کنم، نانجیب اومد جلو، داد زد سر بچه، چیه این وقت شبی شهر رو به هم ریختی؟ چته هی داد میزنی؟ بچه یه ذره خودشو جمع کرد، صدا زد: بابامو میخوام، گفت: باشه باباشو بهش بدین، یه جوری سر باباشو کنارش زمین زدن، یه نگاه کرد، گفت: عمه جان! این سرِ مطهر را کمکم میکنی که بردارم؟ شامیان! ای حرامیان! دیدید راست گفتم که من پدر دارم...* من از بس غصه دارم که میشه صد تا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شب های خرابه سرد و تاریکه سرِ تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد به هم ریخته سر و وضعت رو آوردن برای من نمیشه که یه دختر رو از این بدتر عذابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجره یه دونه سیلی زد اما باید صد تا حسابش کرد رو خاک داغ صحرا با سر انگشت پر از زخمم نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو به جز خانم خطابش کرد دیگه از هر چی اسبه من بدم میاد آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد گُلِ من رو گلابش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد رباب امروز طفلش رو توی رؤیا بغل کرده خیالی شیرشو داد و لالایی خوند و خوابش کرد ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
|⇦•حسن یک دانه از بسیار... و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ نشستم گوشه‌ای از سفره همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره است سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیار عناوینت دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین اما دهان خاتم پیغمبران وا شد به تحسینت تو دین تازه‌ای آورده‌ای از دید این مردم که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت معز المومنین خواندن مذل المومنین گفتن اگر کردند تحصینت اگر کردند نفرینت برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون که میچینند مضمون آسمان‌ها ازمضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمی‌گشتند خدا وا داشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغرب دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارد محبت کن قدم بگذار بر چشم محبینت تو را پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت * قربون آقایی که ما هرچه داریم از امام حسن داریم اگه شیعه ای هست اگه کربلایی همش مال امام حسنه. قربون اون آقایی که انقدر سخت شد فتنه‌های زمانش حتی نزدیک‌ترین آدما درکش نکردن. خدا شاهد بعضی موقع‌ها کربلایی عمل کردن خیلی آسون‌تر از امام حسنی عمل کردنه. که یه کاری کرد اطرافیانم نفهمیدن لذا بعضی از نزدیکانش تا می‌دیدنش بهش می گفتن.. یامذل المومنون باید برای امام حسن برای اینا گریه کرد...* درون خانه هم محرم نمی‌بینی تحمل کن که می‌خواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت برای جاری اشکت سراغ چاره می‌گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بعد من ای خواهرم، قلبت خیلی خون نمیشه قلبت بگیره برای حضرت زهرا، گریه کن یادت بیار روضهٔ کوچه رو هر از گاهی برای منم روضه بخوان قرآن تلاوت کن وقتی که جان از بدنم بیرون میاد خواهرم آیت الله قمی از علمای قرن چهارم روایت رو اینجوری مینویسه: شب وقتی وارد حجره شدم. دیدم فرزند فاطمه سلام الله علیها خم شده داخل تشت وقتی نزدیک شدم دیدم پاره های جیگرش وارد شده تو تشت. زینب نشسته هی میزنه پشتش به کمرش بالا بیار داداش،جانِ زینب بالا بیار هر از گاهی وقتی بالا میاره میگه آخیش راحت شدم، زینب اینا اثر زهر نیست که زینب می‌دونی چند ساله جیگر من پاره پاره است؟ خدا رو شکر تو،تو اون کوچه نبودی زینب فراموشم نمیشه جریان کوچه باور کن خواهرم *جُناده میگه:دیدم تو این وضعه صدا کردم آقا جان کاری از دست من برمیاد یا نه ؟ دیدم سرشو از تشت بالا آورد خون از کنار لبهاش جاری میشد.سرشو چرخوند طرف من گفت "انا للّه و انا الیه راجعون" دیگه من رفتنی ام.جناده معلوم بود آدم زرنگیه گفت: آقا جان این لحظه آخر به جناده چیزی بگو من از شما چیزی یاد بگیرم آقا گفت:"ان فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و بشبهاتها عتاب"جناده دنیا همینه ها برای دنیا گریه نکنیا. میگن تو همین حالت دیدم ابی عبدالله وارد شد. حسن علیه السلام همان لحظه که چشمانش افتاد به سید الشهدا بیا حسن فدات بیا.دیدم بدو بدو اومد سرش رو از زمین برداشت و گرفت تو آغوشش چشماش رو بسته بود اشک از چشمای اباعبدالله الحسین می‌چکید رو صورت امام حسن همین که اشک از چشمان امام حسین می‌ریخت رو صورتش چشماش رو باز میکرد.فرمود:حسین تو گریه نکن. حسین یادم نمیره بابام شب آخر مادرم به بابام گفت: علی نذاری حسین گریه کنه. گفت اگه حسین گریه کنه عرش بهم میخوره،دنیا بهم میخوره حسین تو گریه نکن. گفت: چجوری گریه نکنم داداشی مثل تو از دستم رفت. چطور گریه نکنم اینا همه نقشهٔ امام حسنه میخواست فرماندهی که آخرین پیامش به حسین نگاه کرد.گفت؛ آخرین پیامم حسین تا اینجا برا من بود حسین جان تو کوچه ها چیشد برا من بود حسین.کنار نزدیکان، شکستن هم برا من بود.حسین من کارم رو انجام دادم فقط یدونه ماموریت مونده اونم مال توعه حسین "لایوم کیومک یا اباعبدالله"بعد دیدن چشمش زوایای حجره رو میگرده گفتن آقا کی رو میخوای؟ یهو دیدن گوشه حجره زانو هاش رو بغل کرده نشسته زینب، برادرت بمیره زینب، من کوچه دیدم، زینب من افتادن مادرم رو دیدم، زینب خودم دیدم، خودم دیدم، لبهای مادرم لرزید. زینب خودم دیدم مادرم صورتش رو کنار اون نانجیب گرفته بود بی هوا زد.خودم دیدم تمام قدرتش رو گرفت دستش غدیر خم و تسویه حساب گرفت خودم دیدم پاشد مادرم یه نگاه به سمت راست و چپ کرد دیدم مادرم آرام آرام راه میره مادر کجا میری؟حسن بیا بریم حسن کجایی؟ کجا بریم؟حسن اینجا جای ایستادن نیست.خب پس چرا از اونجا میری پس؟ چیکار کنیم؟حسن گفت: مادر خونمون اینوره. زینب همه اینا رو دیدم من زینب اما من دیده هام حسین دیده هاش کل خانوادم یه طرف.. اما زینب همه چیزایی که تو دیدی یه طرف. زینب کار سخت مال توعه.آدم به برادر بزرگش یجوری دیگه دل می‌بنده برادر بزرگ ستون میشه برای خواهرش یعنی حرفش رو برای هیچ کس نتونه بگه به برادر بزرگش میزنه..تصور کن زینب چند روزه از شام اومده کربلا و کربلا به مدینه برگشته عبدالله میگه دیدم زینب داره میره گفتم کجا میری؟ دخترای کوچیکش کنارش رو گرفت کجا میری زینب؟ میرم بقیع یه حرفهایی تو دلم مونده دختر های کوچک تو کربلا حرفاشون رو به عباس گفتن زینب حرفش رو تو کربلا نگفت نگه داشتم بیام اینجا بگم. اومد بقیع نشست سر قبر حسن اون کمر خم شدش رو یکم صاف کرد دیدن نقاب رو کنار زد زینب، یه نگاه کرد به حسن گفت پاشو یه نگاه بنداز به صورتم حسن، چشمات روشن داداش* خبرداری من را بازار بردن مرا در مجلس اغیار بردن ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....