هدایت شده از مداحی ولایت🚩 جهاد تبیین
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مرور لحظهبه لحظه از ورود آرمیتا گراوند به مترو تا لحظۀ انتقال به اورژانس
#بصیرت
شمادعوتید↷
【✨⃟꯭ @madahivelayat 】
15.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این هیئت ها نباشند برای اسلام بهتر است...
♻️ مهم و نشرحداکثری
#هیئت_سکولار
#مداح_انگلیسی
#آخوند_صورتی
#حجاب
#بصیرت
⚘️اَللّٰہُـمَّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘️
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبّت های شهید عباس دانشگر
۳
💠 آقای محمد جواد رضایی از استان خراسان رضوی
✍
اوایل سال ۱۳۹۹ بود، به مشکل مهمی در زندگی ام برخوردم كه آبروي من در خطر بود.
با چهار نفر رفاقت داشتم، وقتي که متوجه شدم راه و روش درستي ندارند، بعد از مدتی از آن ها جدا شدم. چند وقتي كه گذشت متوجه شدم که آن چهار نفر سرقتی انجام داده اند و دستگیر شدند و به خاطر اینکه جرم شان کمتر بشود، پای من را هم وسط کشیدند و گفتند من هم با آن ها شريك جرم بودم. این شد که به اتهام شرکت در سرقت دستگیر شدم. برعکس در همان زمان که آنها سرقت کرده بودند، من كه كارگر ساده كارخانه هستم، چند روز مرخصی بودم و نتوانستم ثابت کنم که همراه آنان در سرقت نبودم، این طور شد كه برای من حکم جلب صادر شد و دادگاهی شدم.
در جلسه اول دادگاه نتوانستم بی گناهی خودم را ثابت کنم، چون مدرکی نداشتم. قاضی رو کرد به من و گفت: این ها چهار نفرند و هر چهار نفر شهادت می دهند که شما هم با آن ها بودی. شما یک نفری و هیچ مدرکی هم ارائه ندادی که بی گناه هستي.
آیا شما می تواني بی گناهی ات را با ارائه مدرک ثابت کني، تا مشخص بشود که شما در این سرقت دست نداشتی؟
گفتم: آقاي قاضي هیچ مدرکی ندارم که بی گناهی ام را ثابت کند.
جلسه اول دادگاه تمام شد و من به قید وثیقه آزاد شدم. قاضی گفت: یک هفته تا جلسه بعدی دادگاه فرصت هست. تا آن موقع فرصت داری مدرکی پیدا کنی تا بی گناهی ات را ثابت کنی، در غیر این صورت دادگاه برایت حکم صادر خواهد کرد.
چند روزی بود دنبال مدرکی بودم. حتی با آن چهار نفر هم صحبت کردم و گفتم: من که در جمع شما نبودم، چرا پای من را وسط کشیدید. امّا آنها با وقاحت تمام به من گفتند تو هم با ما بودی.
قبل از جلسه دوم دادگاه، وقتي از همه جا نا امید شدم، متوسل شدم به آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام تا مشکل ام حل بشود. اما انگار به دل ام انداختند که اگر می خواهی مشکل ات زودتر حل بشود محضر امام رضا علیه السلام واسطه ببر تا زودتر گرفتاري ات حل گردد.
از قبل شنيده بودم كه شهدا دستگيري مي كنند امّا قبل از این در زندگی ام، هیچ شناختی نسبت به شهدا نداشتم. به خواست خدا، به طور اتفاقی خود را کنار میدان شهدای مشهد و مزار مطهر سه شهید گمنام دیدم. در حال ورود به مزار شهدا بودم که تصاویر شهدا در ورودی گلزار شهدا نظرم را جلب کرد. از بین تمام تصاویر شهدا، عکس یک شهید بیشتر ذهن من را درگیر خودش کرد. شهیدی خوش سیما با لبخند جذابش را دیدم كه انگار سال ها می شناختمش. عکس شهید را کندم تا با خودم پیش سه شهید گمنام ببرم. مسئول انتظامات به من ایراد گرفت که چرا تصویر شهید را کندی؟ گفتم: به من اجازه بده نیم ساعت عکس این شهید را با خودم ببرم پیش شهدای گمنام.
تصویر شهید را کنار قبور شهدای گمنام گذاشتم و با شهدای گمنام و تصویر شهید درد دل کردم.
بیشتر از همه از آبروی مادرم می ترسیدم. به شهدا گفتم شما بهتر مشکل من را می دانید. یک راهی پیش پایم بگذارید. راهنمایی ام بکنید.
شما محضر حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام واسطه بشوید تا این مشکل من حل بشود.
نگاهم دوباره به تصوير شهيد افتاد كه پائين عكس او نوشته شده بود، شهيد عباس دانشگر.
نیم ساعت کنار مزار مطهر شهدای گمنام و تصویر شهید عباس دانشگر نشستم و حسابی با شهدا درد دل کردم.
وقتی آمدم بیرون، مسئول انتظامات گلزار شهدا که حال و روزم را ديد، گفت:می توانی عکس شهید را با خودت ببری. گفتم: اجازه بده عکس را دوباره روي ديوار نصب کنم. گفت: خدا رو شكر ما از عکس این شهید زیاد داریم. از او تشکر کردم و آمدم خانه و بی توجه و با نا امیدی عکس شهید را بالای کمد گذاشتم.
...
#ادامه_دارد
📗
نویسنده: مصطفی مطهری نژاد
✨️#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#داداش_عباس💚
#بصیرت #نهم_دی
.
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبّت های شهید عباس دانشگر
💠 ادامه خاطره آقای محمد جواد رضایی از استان خراسان رضوی
...
✍
جلسه دوم دادگاه رسید و من با همراهی مادرم در جلسه حاضر شدیم. قاضی از من سؤال کرد: آقای رضایی مدرک بی گناهی ات جور شد؟
گفتم: آقای قاضی نتوانستم مدرکی جور کنم. امیدم به خداست. هر طور خودتان صلاح می دانید حکم دهيد.
چند دقيقه بعد قاضی پرونده خطاب به چهار نفر متهم کرد و گفت: شما چهار نفر به دادگاه دروغ گفتید. از دوربین مدار بسته خانه های کناری محل سرقت، فیلمی به دست ما رسیده که در آن شما چهار نفر در سرقت حضور داشتید. یکی از شما داخل ماشین مانده و بقیه مشغول سرقت شدید. پس چرا ادعا می کنید که پنج نفر بودید و این آقا را، هم دست خودتان معرفی کردید.
آن چهار نفر بعد از حرف قاضی با تعجب به هم نگاه کردند و بالاخره یکی از آنها به اعتراف لب گشود و گفت: به خاطر اینکه جرم شان کمتر شود پای من را هم وسط ماجرای سرقت کشیده اند.
با حكم قاضي هر چهار نفرشان راهی زندان شدند.
بعد فهمیدم که قاضی دادگاه به متهمین یک دستی زده تا آنها را مجبور به بیان حقیقت و راستگویی ماجرا کند.
جلسه دادگاه که تمام شد؛ قاضی گفت: جوان بنشین با شما کار دارم.به خاطر همين من و مادرم در جلسه دادگاه نشستیم.
قاضی از من سؤال کرد: شما فردي به نام عباس را می شناسی؟
با تعجب پرسیدم: عباس؟!
قاضی گفت: مطمئي عباس را نمی شناسی.
کمی فکر کردم و گفتم: یک عباس می شناسم که دایی من است و سال هاست با ایشان قهر هستم.
قاضی گفت: نه یک عباس دیگر.
يك جواني که لبخند زیبایی در چهره دارد و پاسدار هم بوده.
قاضی تا این را گفت: به ذهنم بلافاصله نام شهيد عباس دانشگر آمد، اما اول جرأت به زبان آوردن آن را نداشتم.
از حرف قاضي خشكم زد. من با شهيد دانشگر درد دل كرده بودم، قاضي او را از كجا مي شناخت؟
قاضي خيره خيره من را نگاه مي كرد و منتظر پاسخم بود.
با مكث و ترديد گفتم: شهید عباس دانشگر را می گویید؟
قاضی با رضايت، لبخندی زد و گفت: بله شهید دانشگر را می گویم.
ديگر از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، احساس خوبی به من دست داد.
قاضی ادامه داد: شما به شهید گله و شکایتی کردید؟
ماجرا را براي قاضي تعريف كردم و گفتم: من بعد از جلسه قبلی دادگاه به صورت اتفاقی با ایشان آشنا شدم و با شهید دانشگر و شهدای گمنام میدان شهدای مشهد درد دل کردم.
قاضی لبخند رضايتي بر لبش نشست و گفت: در این مدت من دو بار خواب این شهید را دیدم.
این شهید همراه سه نفر دیگر به خوابم آمدند. شهید دانشگر در خواب به سمتم آمد و سه نفر دیگر عقب تر ایستادند که چهره شان مشخص نبود.
شهید دانشگر در خواب به من گفت: یکی از دوستان ما مشکلی دارد و نتوانسته بی گناهی خود را ثابت کند. ما شهادت می دهیم که او بی گناه است. ما ضمانت او را می کنیم و فقط شما می توانید به او کمک کنید.
وقتی آن سه نفرِ همراه شهید، زودتر از ایشان رفتند؛گفتم: آن سه نفر همراه شما چه کسانی بودند. شهید گفت: آن سه نفر شهداي گمنام هستند كه مثل من از دوستان اين بنده خدا هستند.بعد شهید عباس خودش را معرفی کرد و رفت.
...
#ادامه_دارد
📗
نویسنده: مصطفی مطهری نژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#داداش_عباس💚
#بصیرت #نهم_دی
هدایت شده از ایمان اکبرآبادی | منادی زمان
22.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥🎥 شهر شیاطین ـ لس آنجلس!
🎙با کلام و تحلیل؛ #ایمان_اکبرآبادی
√ تهیه شده در مجموعه « منادی زمان »
❓آیا فتنه های جهانی پیش روی است!؟
❓لس آنجلس به معنای چیست؟
❓در جنگ رسانه ای چه باید کرد؟
#جهاد_تبیین
#لس_آنجلس
#فتنه
#بصیرت
🔘 منادی زمان
🔘 @Monadizaman
چرا میگیم شب تاسوعا
شب جهاد تبیین هست؟
چون قمر بنی هاشم
وقتی که رفتند به امر امام
آب بیارن ،
خطابه ای رسا برای دشمن گفتند
تا شاید دشمن رو آگاه کنند...
اما لشکر دشمن
آنچنان فریب خورده بودند
که ۵۰۰ نفر بعد این صحبت ها،
جلوی قمر بنی هاشم ایستادند
و تا تیراندازی کنند!
ایشان چه کرد؟
به میان لشکر دشمن رفت
ایستاد!
و مجدد شروع به جهاد تبیین کرد...
#بصیرت را ببینید!
فریاد زد:
ای عمر!
این حسین، پسر فاطمه است!
که در مقابلش ایستادی!
شما هرکه را داشت کشتید
و او تنها مانده
همراه همسر و بچه هایش...
هم خودش
هم اهل بیتش
تشنه هستند...
جگرشان را حرارت میسوزاند!
یک جرعه آب به اهل خیام برسانید!
که نزدیک است از تشنگی جان دهند...
ما اسلامِ یزیدی را قبول نداریم...
چرا به اجبار ،بیعت میخواهید؟
#جهاد_تبیین
#امام_حسین