📎منم اونکه آقا بهت راهو بستم
#واحد
#حضرت_حر_علیه_السلام
---------------------------------
منم اونکه آقا بهت راهو بستم
میدونی که خیلی دلت رو شکستم
منم اونکه لرزوند دل بچههارو
اونم که رقم زد برات کربلا رو
نگا کن که حالا سرافکندهام من
به پیش نگاه تو شرمندهام من
کوچیکم ولی تو بزرگی کن آقا
بیا بگذر از من تو رو جون زهرا
__________
منم مثل حرّم پشیمون و خستم
نمک خوردم اما نمکدون شکستم
میبینی اسیرم تو مرداب دنیا
ندارم امیدی به امروز و فردا
نجاتم بده که خداییش بریدم
هدر رفته عمرم ته خط رسیدم
یه نفرین کن آقا منم سر به راه شم
یه کاری کن از این اسارت رها شم
_________
وفا کردی اما جفا دیدی از من
عطا کردی اما خطا دیدی از من
یه کوه طلا رو به ارزن فروختم
به یک لحظه لذت حسینو فروختم
تمومی حرفام به جز ادعا نیست
من اصلا مسیرم شبیه شما نیست
فقط داد زدم که دوست دارم آقا
تا وقت عمل شد کم آوردم آقا
#شعر_و_نغمه_احسان_تبریزیان
🆔@ehsantabriziyan
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
در رگ رگش نشانهی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودک شهید که گفته یتیم بود؟
وقتی حسین سایهی بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟
در لحظههای پر طپش نوجوانیاش
با آن دل کبوتری و آسمانیاش
با حکم عمّه، عمّهی قامت کمانیاش
بر تل زینبیه بود پی دیده بانیاش
اخبار را به محضر عمّه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است
خورشید را به دیده شفقگونه دید و رفت
از دست ماه، دست خودش را کشید و رفت
از خیمهها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
میرفت پا برهنه در آن صحنهی جدال
میگفت: عمّه! جانِ عمو کن مرا حلال
دارد به قتلگاه سرازیر میشود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر میشود
کم کم خمیده میشود و پیر میشود
یک آن تعلّلی بکند دیر میشود
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است
::
دستش برید و گفت: که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم
در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش، آفرینِ پدر را شنیده است
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است
تیری که طرح حنجرهاش را بهم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده
یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه
ماندند در میانهی گرگان یک سپاه
فریاد مادرانهای آید که: آه، آه
دارد صدای اسب میآید ز قتلگاه
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
بارگاهی که شده عرش خدا کَفْشکَنش
لشکری پای نهادند به روی بدنش
این حسین است که مانده است تنش روی زمین؟!
یا روی خاک، به لب آمده جان حسنش
یک نفر درصدد غارت عمامهی او
یک نفر آمده تاکه ببرد پیرهنش
دورتادورِ حرم دست حرامیها بود
وارد معرکه شد شیر یل صف شکنش
رجز شیر جمل نعرهی مستانهی اوست
یاحسن بود که میریخت ز کنج دهنش
آمد و داشت به لب آیهی "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك"
گفت سیناست همین سینهی غرق محنش
بی وضو آنکه نبرده است دمی نام عمو
بود با شمر درآن مهلکه روی سخنش
به ادب نافهگشایی کن ازآن زلفِ سیاه
*جای دلهای عزیز است به هم بر مَزَنَش*
ساربانا سر من سهم تو اما عوضش
دست بردار از انگشت و عقیق یمنش
بود آن لحظه دعای لب عطشان عمو
که میان دل خود داشت غم یاسمنش
*یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش*
وای از بال و پرش، رفت به غارت با تیغ
وای از حنجرهاش، حرمله شد راهزنش
وطن آغوش حسین است، خوشا عبدالله
لاأقل جان نسپرده است به دور از وطنش
#محسن_حنیفی
*جناب حافظ (ره)
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
چون باد در حرارت دشت و دمن دوید
چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید
وارونه است شیوۀ صحرای ابتلا
رو به شکارگاه، غزال ختن دوید
میخواست ایستاده نسوزد شبیه شمع
خورشیدوار با همۀ سوختن دوید
مردان، زره به قامت مردانه بستهاند
این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟
با اشتیاق رفت به آغوش قتلگاه
غربتکشیده بود و به سوی وطن دوید
تیغ برهنه منتظر دستبوسیاش
با سر به پایبوس تن بیکفن دوید
آغشته شد به خون خدا خون پاک او
وانگاه در رگان عقیق یمن دوید
یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟
زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید
#هادی_جانفدا
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
برادر تشت خون را لالهباران کرد، یادم هست
و بغض خویش را در سرفه پنهان کرد، یادم هست
صدا زد: رفتم اما با تو در هر حال خواهم بود
برادر! با تو تا هنگامۀ گودال خواهم بود
برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد
برادر پا به پایم با همان خونِ جگر آمد
برادر آنکه شمشیرش خرافات جمل را کشت
شکوهش جبت و طاغوت جهان، لات و هبل را کشت
سخن فرمود با لبهای قاسم، مرگ شیرین شد
و ثاراللّهیام با خون عبداللّه رنگین شد
درون مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده
برایم دست خود را سایۀ سر نه، سپر کرده
بیا خواهر، ببین خون جگر بر خونم افزوده
شکست آن شیشۀ عطری که لبریز از حسن بوده
شمیمِ عطر او را در مشامم از ازل دارم
به عبداللّهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم
عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار
که از بوی حسین آکنده، از عطر حسن سرشار
یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن
شباب اهل جنّت را بیا با هم زیارت کن
تو هم مانند من دور از وطن هستی، بیا خواهر
اگر دلتنگ آغوش حسن هستی، بیا خواهر
شبیه کودکیهامان بساط گریه برپا کن
بیا یک بار دیگر چادرت را خیمۀ ما کن
بیا خواهر، بیا این حنجر کوچک سخن دارد
گلوی سرخِ عبداللّه آهنگ حسن دارد
بیا خواهر که دارد از گلویش این دم آخر
صدای روضه میآید، صدای روضۀ مادر
#سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
رفت قاسم، رفت سقا و علی اکبر... عمو
من ز تو تنهاتر و از من تو تنهاتر عمو
نیست زور و بازویم مثل علی اکبر ولی
هست اما غیرتم مثل علی اصغر عمو
به سکینه گفتهام غصه نخور از رفتنم
دستهای من فدای معجرت دخترعمو
زمزمِ خون راه افتادهست، دست و پا نزن
میدوم سوی تو مثل هاجرِ مضطر عمو
جایِ بابایم پدر بودی برایم سالها
ای عزیزِ مهربانتر از پدر مادر، عمو
آمدم یک ثانیه زنده بمانی بیشتر
عمه رویت را ببیند دفعهای دیگر عمو
::
گیسویی که عمهام دیروز میزد شانهاش
آه افتادهست دستِ شمر خیرهسر عمو
بینِ نیزه خوردنت جورِ مرا هم میکِشی
زحمتت دادم حلالم کن دم آخر عمو
نیزه خورده پهلویت، افتادهای روی زمین
آمده انگار مادر باز پشت در عمو
حرمله با تیر جسمم را به جسمت دوخته
برنمیدارم اگر از پیکرت پیکر عمو
من ندارم دست؛ اما برندارم از تو دست
تا دم جان دادنم مانند آبآور عمو
چون تمام کودکی حالا در آغوشِ توأم
نیست پایانی برای من از این بهتر عمو
سروده گروه #یا_مظلوم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
بردهست بنده سوی مولا هر زمان دست
شد واسطه بین زمین و آسمان، دست
جز از درِ این آستان خیری ندیده
وا کرده هر کس رو به دست این و آن، دست
در سجده و بر خاک افتادن، زبان، سر
وقت قنوت و ربنا گفتن زبان، دست
در پهنهی تاریخ اگر کنکاش باشد
دارد برای ما هزاران داستان، دست
خیبر برای خود دژ مستحکمی بود
تا آن زمان که زد به در، یک پهلوان، دست
اسلام را پیروز میدان کرد حیدر
حق زد برای قدرت این بازوان، دست
جانها به قربان مرام آن که از لطف
در اوج قدرت میگرفت از ناتوان، دست
با دست پر برگشته مسکینی که حتی
یکبار برده بر در این آستان، دست
با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز
انداخت بر دستان مولا ریسمان، دست
یک روز در جنگ اُحد آقای عالم
تهدید را از جانب مولاش رانده است
::
یک روز حیدر در دفاعِ از پیمبر
امروز عبدالله پای کار مانده است
تا گفت پیرِ کلِ عالَم یَنصُرونی
در بیعتش بالا گرفت این نوجوان، دست
راه گلو را داشت طی میکرد خنجر
سد کرد راه حملهاش را ناگهان، دست
آمد به مهمانیِ آغوشِ عمویش
هدیه چه آورده برای میزبان؟ دست
زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا
میرفت وقتی سمت چوب خیزران، دست
::
هر قدْر کمتر در غم او زد به سینه
روز قیامت بیشتر بیند زیان، دست
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
طاقت ندارم این همه تنها ببینمت
وقتی که چلّه چلّه کمان تیر میکشد
این بغضِ جانستان که تو بیکسترین شدی
پای مرا به بازی تقدیر میکشد
ای قاری همیشهٔ قرآن آسمان
کار تو جزء جزء به تفسیر میکشد
اینکه زِ هر طرف نفست را گرفتهاند
آن کوچه را به مسلخ تصویر میکشد
برخیز! ای امام نماز فرشتهها
لشکر برای قتل تو تکبیر میکشد
#حامد_اهور
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که میگوییم
روضهی قتلگاه باید خواند
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کنده است
حسنیزاده میزند پر و بال
لحظهی آخر است و این میدان
گرچه مرد نبرد میخواهد
حسنی زاده! پیش عمه بمان
بعد از این، خیمه مرد میخواهد
حیف از آن دست، حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
علم و مشک را تو برداری
پیش زینب بمان که میترسم
روضهی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
#محسن_ناصحی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
ما سائلان هر شب دربار عبدالله
نان میخوریم از سفرهی پربار عبدالله
مانند بابای کریمش دست و دلباز است
ضرب المثل شد رأفت بسیار عبدالله
دستان او عطر امام مجتبی دارد
ارث حسن شد گرمی بازار عبدالله
امشب بیا با من بگو وای از دل زینب
آتش به جان عمه زد اصرار عبدالله
سوی شهادت میدوید از جانب خیمه
حکمت نهفته در دل رفتار عبدالله
زیر سر تیر و کمان حرملهها بود
کلی گره افتاد اگر در کار عبدالله
::
در راه دین، راه خدا، راه عمو جانش
جان داد، جان بچههای ما به قربانش
دستی که آویزان شود از پوست میلرزد
ما را مدینه میبرد با دست لرزانش
دست حسین بن علی با زحمت بسیار
خون لختهها را میگرفت از روی دندانش
وقتی در آغوش امام عصر خود جان داد
نقش تبسم بود بر لبهای عطشانش
روی تن غرق به خونش راه افتادند
تکبیر گویان دشمنانِ نامسلمانش
پیش نگاه اهل خیمه عصر عاشورا
میرفت زیر سم مرکب جسم عریانش
روشن کند مانند ماهی از سر نیزه
شبهای تار نجمه را چشم درخشانش
#علیرضا_خاکساری
4_5796404175243842587.mp3
4.61M
🎧 #بشنوید
🚩 حضرت عبدالله علیهالسلام
🚩 حجتالاسلام حنیفی