eitaa logo
احسان تبریزیان
1هزار دنبال‌کننده
152 عکس
121 ویدیو
12 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ فاطمیه شد - دل پریشونه آسمونم از - غصه گریونه همه عالم - سینه زن میشه وقتی که زهرا - نوحه میخونه: "جَمَعوا الحَطَبَ الجَزل عَلی بابِ داری ..." * هیزم آوردن دست بسته علیمو کشیدن بردن غربتو‌ دیدن ولی مردم به جای یاری خندیدن ۲ (وای / یا رسول الله شد ادا آخر / حقِ ذِی القربی) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ این چه رسمیه؟ - اف به تو دنیا آتیش و جنت؟! - سیلی و حورا؟! واژه ها دارن - همه می‌سوزن وقتی که مقتل - میرسه اینجا: "وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي ..." * شعله زد آتیش عاقبت تبانی کرد با لگد آتیش دود بود و دود هیچ رحمی نمی کرد آتیش نمرود ۲ (وای / عاقبت در سوخت من توی آتیش / ولی حیدر سوخت) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ چی بگم از این - غم بی تکرار راز ناگفته است - قصه ی مسمار هنوز انگاری - از دل تاریخ داره می خونه - مادری غمخوار: "رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَی" * با لگد در زد نالمو شنید ولی باز مکرر زد توو سکوتی سرد رد شدن از روی در چل نفر نامرد ۲ (آه / "وَ أنا حامل" بچمو گرفت ازم / ضربه قاتل) ۲ * فجمعوا الحطب الجزل على بابى // بر در خانه ام هيزم و خاشاک آوردند. * وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي // در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند. * رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ // با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد. بر اساس روایت بیان ماجرای هجوم به بیت وحی از زبان فاطمه سلام الله علیها 📖در کتاب” ارشاد القلوب” ابی محمّد حسن بن محمّد دیلمی (متوفّای ۷۷۱ هـ) ، داستان به آتش کشیده شدن در خانه ی حضرت زهرا و وقایع مربوطه را از زبان خود حضرت زهرا (س) نقل میکند. 🆔@ehsantabriziyan
علیهاالسلام توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟ قلم قناری گنگی‌ست در سرودن او.. چه دختری، که پدر پشت بوسه‌ها می‌دید کلید گلشن فردوس را به گردن او چه همسری، که برای علی به حظّ حضور طلوع باور معراج داشت دیدن او چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا حریم مدرسۀ کربلاست دامن او بمیرم آن همه احساس بی‌تعلق را که بار پیرهنی را نمی‌کشد تن او دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد پیام می‌چکد از چلچراغ شیون او از آن ز دیدۀ ما، در حجاب خواهد ماند که چشم را نزند آفتاب مدفن او 📝
علیهاالسلام ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت جز هاله‌ای کبود از او کس نشان نداشت تا در شنید قصّه‌اش، آتش گرفت و سوخت در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت این چند روز هم به لبش جان رسیده بود می‌خواست تا علی‌ست بماند، توان نداشت ممکن نبود حرف علی را زمین نهد حیدر توان این که بگوید بمان، نداشت دستاس هم که بود علی دست بسته بود زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت مجبور شد علی که حمایل به تن کند دریای بی‌وفایی یثرب کران نداشت 📝
علیهاالسلام 🔹آیات سجده‌دار🔹 عاشق شده‌ست دانه به دانه هزار بار دل‌خون و سینه‌چاک و برافروخته «انار» فریاد بی‌صداست ترک‌های پیکرش از بس‌که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار در سرزمین گرم، انار آتشین شود یاقوت را می‌آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه‌ای که ساخته تسبیحی از خودش شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار آن میوه‌ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می‌آورم، اما نه بی‌وضو دل را به آب می‌زنم، اما نه بی‌گدار جبر آن زمان که پشت در خانه‌اش نشست برخاست آن قیامت عظمی به اختیار رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه‌گاه تنگ، ولی ماند پشت در چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آن‌ها که نام «فاطمه» را می‌زنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده‌اند حَجّاج‌ها به ورطۀ تاریخ بی‌شمار آن‌ها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه‌های احمری از خونِ این تبار از کربلا به واقعۀ فَخ رسیده‌ایم از عمق ناگوارترین‌ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه‌های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می‌کند حسنک را به سنگسار در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاری‌ست همچنان خون شهید اول و ثانی چون آبشار عثمانیان به مذهب بس که تاختند در سبزه‌زار چالدران سرخ شد غبار اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه نام علی‌ست روی لبِ شیعه آشکار بیت از هلالی جُغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار: «جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار تا صدهزار بار بمیرم برای یار» فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است، راه بی‌حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله‌پرورند تا در بیاورند از آن دودمان دمار با تیغ آبدیده‌ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی‌قرار او آن نام را می‌آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می‌آیند و او سوار فریاد می‌زنند که سر خَم کنید، هان! تا از صراط بگذرد آیات سجده‌دار هرجا نگاه می‌کنم آنجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌ این‌ها که گفته‌ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار... 📝
سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ فاطمیه شد - دل پریشونه آسمونم از - غصه گریونه همه عالم - سینه زن میشه وقتی که زهرا - نوحه میخونه: "جَمَعوا الحَطَبَ الجَزل عَلی بابِ داری ..." * هیزم آوردن دست بسته علیمو کشیدن بردن غربتو‌ دیدن ولی مردم به جای یاری خندیدن ۲ (وای / یا رسول الله شد ادا آخر / حقِ ذِی القربی) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ این چه رسمیه؟ - اف به تو دنیا آتیش و جنت؟! - سیلی و حورا؟! واژه ها دارن - همه می‌سوزن وقتی که مقتل - میرسه اینجا: "وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي ..." * شعله زد آتیش عاقبت تبانی کرد با لگد آتیش دود بود و دود هیچ رحمی نمی کرد آتیش نمرود ۲ (وای / عاقبت در سوخت من توی آتیش / ولی حیدر سوخت) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ چی بگم از این - غم بی تکرار راز ناگفته است - قصه ی مسمار هنوز انگاری - از دل تاریخ داره می خونه - مادری غمخوار: "رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَی" * با لگد در زد نالمو شنید ولی باز مکرر زد توو سکوتی سرد رد شدن از روی در چل نفر نامرد ۲ (آه / "وَ أنا حامل" بچمو گرفت ازم / ضربه قاتل) ۲ * فجمعوا الحطب الجزل على بابى // بر در خانه ام هيزم و خاشاک آوردند. * وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي // در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند. * رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ // با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد. بر اساس روایت بیان ماجرای هجوم به بیت وحی از زبان فاطمه سلام الله علیها 📖در کتاب” ارشاد القلوب” ابی محمّد حسن بن محمّد دیلمی (متوفّای ۷۷۱ هـ) ، داستان به آتش کشیده شدن در خانه ی حضرت زهرا و وقایع مربوطه را از زبان خود حضرت زهرا (س) نقل میکند.
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید حق هرچه آفرید از این دختر آفرید... جوشید چشمه در دل قرآن به نام او اعجاز، تشنه بود و خدا کوثر آفرید یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید... از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید 📝