eitaa logo
احسان تبریزیان
1هزار دنبال‌کننده
152 عکس
121 ویدیو
12 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم ما کوزه ی اندیشه مان کمتر از آن است تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم ما را لُلُلُک  لُکنت محض آفریدند تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم هر جا که حسین ابن علی حک شده باید زیرش مددی زینب کبری بنویسیم از وسعت نوری بنویسیم که تابید ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی گاه متولد شدنت عالمه بودی از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه هم مادر و هم دختر زهراست خدیجه بر روی زمین از تو بگوییم چگونه ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه لب باز کنی هرچه نفس بند میآید از حنجرت آیات خداوند میآید پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد آرامش آمیخته با لهجه فریاد قول تو فصیح است بدانگونه که زهرا این غرش شیر است همانگونه که مولا دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا لا حول ولا قوه ای وای مبادا...  ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد برپای اگر از تاختنش گرد ندارد پیشانی او پارچه زرد ندارد این دختر مولاست همآورد ندارد ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه با طرز وقاری که برش کوه شود، کاه خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه جز این نبود منزلت دختر یک شاه ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد زینب که دمی راهی بازار نمیشد از معجر او باد خبر دار نمیشد اکنون به چه جرم است وِ را کوچه به کوچه... دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم