eitaa logo
احسان تبریزیان
986 دنبال‌کننده
138 عکس
106 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
دل تو دلم نیست چه کنم/ شکر خدا قرارمی شب شبه آخره داداش / شکر خدا کنارمی دور و بر خیمه‌ی من / راه میری و خونه دلت فکر اسیریم و نکن / آخ چه پریشونه دلت وای اگه صبح از راه بیاد / وای اگه فردا برسه وای اگه که کار عطش / به ظهر فردا برسه تیر سه شعبه خودشو/ به این در اون در زده تا وقتی علمدار تو دید / از توو کمون بشه رها 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 چشم تموم نیزه‌ها / فکر علی اکبرتن تیرا به فکر زدن / حلق علی اصغرتن هرکی با هرچی بتونه / فردا سراغ تو میاد لحظه رو نِی شدنت / کاشکی نیاد خدا نخواد لحظه‌ی آخر که بشه / مادرمون میاد داداش دخترت از پا نیزه‌ها / سر تو رو نبینه کاش پیرهنی که مادرمون / داده برا تنه توئه چشمای دشمنت پِی / غارت پیرهن توئه کاش لااقل وقت غروب / دشمن تو نیاره آب کاش پای گهواره دیگه / تازه نشه غم رباب 🔹🔹🔹🔹 داری میری و رفتنت / آتیش به جونم میزنه خودت بگو خواهر تو / چطور ازت دل بکنه خاطره‌هام با تو داداش / مرور میشه یکی یکی درد دلامو بعد تو / نمیدونم بگم به کی میمونه رو خاکا تنت / غارت میشه پیروهنت یه بار نه صد باز میزنن / نیزه به روی بدنت سخته داداش مادر تو / گوشه‌ی گودال ببینه که شمر داره میرسه و / رو سینه‌ی تو میشینه 🆔 @goosheye_oshagh
4_5931530022538970639.m4a
5.46M
🔰مصیبت راتبه🔰 🌴صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین سلام الله علیه🌴 🏴 روضه شب عاشورا 🏴 حجت الاسلام محسن حنیفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتش شده داداش باید برم پاشو ببین چی اومده سرم جونم میره برای معجرم من اون اسیر آزاد توام وقتشه راهی شم من انعکاس فریاد توام وقتشه راهی شم راهی که مونده پابست منه وقتشه راهی شم پیام کربلا دست من وقتشه راهی شم می بینم  حواست از رو نی به دختراته می بینم چه غصه ای داداش توی چشاته ________ دشمن ما رو با تازیونه زد هی بین راه با هر بهونه زد روزا زد و بازم شبونه زد با کعبِ نی میزد خواهرت و کاشکی نمی دیدی چه بی هوا میزد دخترت و کاشکی نمی دیدی ما رو توو کوچه ی یهودیا کاشکی نمی دیدی میون اون همه نامحرما کاشکی نمی دیدی غمگینم  برا خودم که نه برا رقیه کاش میشد  که جون بدم داداش به جا رقیه _____ دلخون شدم واسه غم رباب غم پشت غم اومد چه بی حساب ما رو چیکار به مجلس شراب باور نمی کنم سنگ بلا ببوسه لبهات و باور نمی کنم چوب جفا ببوسه لبهات و باور نمی کنم که لخته خون ببوسه لبهات و باور نمی کنم که خیزرون ببوسه لبهات و درد داره ما رو جلو چشِ یهودیا زد درد داره یه بی حیا ما رو کنیز صدا زد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔@goosheye_oshagh
🔹ندای مظلومیت حضرت سیدالشهدا علیه السلام ... ثُمَّ تَوَجَه نَحوَ القَومِ وَ جَعَلَ یَنظُرُ یَمینًا وَ شِمالاً فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه اِلّا مَن صافَحَ التُّرابُ جَبینَهُ وَ مَن قَطَعَ الحُمامُ اَنینَهُ فَنادی : یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین وَ یا یَزیدِ بنِ مَظاهِر وَ یا یَحیَی بنِ کَثیر وَ یا هَلا بنِ نافِع وَ یا اِبراهِیمِ بنِ الحصین وَ یا اَمیرِ بنِ المُطاع وَ یا اَسدِ الکَلبی وَ یا عَبدُاللهِ بنِ العَقیل وَ یا مُسلمِ بنِ عَوسَجِه وَ یا داودِ بنِ طِرِمّاح وَ یا حُرِّ الرّیاحی وَ یا عَلی بنِ الحُسین وَ یا اَبْطالَ الصَّفا وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجا مالِی اُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونِی وَادْعُوکُم فَلا تَسمَعُونِی أنتم نیام أرجوكم تنتبهون ، أم حالت مودتكم عن إمامكم فلا تنصرونه؟! فهذه نساء الرسول صلى الله علیه وآله لفقدكم قد علاهن النحول ، فقوموا من نومتكم ، أیها الكرام ، وادفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام ، ولكن صرعكم والله ریب المنون وغدر بكم الدهر الخؤون ، والا لما كنتم عن دعوتی تقصرون ، ولا عن نصرتی تحتجبون ، فها نحن علیكم مفتجعون وبكم لاحقون ، فإنا لله وإنا إلیه راجعون ...   ... سپس امام حسین (علیه السلام) رو به لشکر عمر سعد کرد و به چپ و راست خود نگاه می کرد و کسی را نمی دید مگر آنها که به سوی او سنگ و خاک پرتاب می کردند و آنها که در هنگام سخنان غمگینش همهمه نموده و سر و صدا می کردند.   پس فریاد زد : ای مسلم بن عقیل و ای هانی بن عروه و ای حبیب بن مظاهر و ای زهیر بن قین و ای یزید بن مظاهر و ای یحیی بن کثیر و ای هلا بن نافع و ای ابراهیم بن الحصین و ای عمیر بن مطاع و یا اسد کلبی و یا عبدالله بن عقیل و یا مسلم بن عوسجه و یا داوود بن طرماح و یا حر الریاحی و یا علی بن الحسین ای پهلوانان میادین و ای تکتازان معرکه ها مرا چه شده که شما را صدا می زنم ولی جواب من را نمی دهید شما را می خوانم ولی اطاعتم نمی کنید آیا خوابید که که امید بیداریتان را دارم؟ یا اینکه دوستیتان با امامتان از بین رفته پس او را یاری نمی کنید؟ این زنها از خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله اند که برای از دست دادن شما صدا به گریه بلند کرده اند پس از خوابتان برخیزید ای بزرگمردان و از حرم پیامبر دفاع کنید و این فرومایگان و ظالمان را از حرم پیامبر دور کنید ، لکن حوادث روزگار شما را کشته و (اهل) روزگار به شما خیانت کرده اند و گرنه شما از دعوت من کوتاهی نمی ورزیدید و از یاریم روی نمی گرداندید پس آگاه باشید ما بر شما سوگواریم و به شما ملحق خواهیم شد پس ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم.
🖤امشب حدیث نفس کنیم
علیه‌السلام علیهاالسلام پیش از غروب بود، که آب از سرم گذشت آهی کشیدم و نفس آخرم گذشت من التماس ماندن و او شوق وصل بود چون اشک از برابر چشم ترم گذشت پنجاه و چار سال به او چشم دوختم فرصت نشد که خوب به او بنگرم، گذشت... یک آن تمام خاطره‌هایی که داشتیم با آن نگاه آخرش از خاطرم گذشت دلشوره داشتم که پس از او چه می‌شود؟ او رفت و باد از طرف معجرم گذشت آتش گرفت خیمۀ قلبم، چه آتشی! کار از به باد رفتن خاکسترم گذشت دیدم بریدن نفس قتلگاه را دیدم که روی خاک... نشد باورم، گذشت... تا بود، آب در دل خیمه تکان نخورد تا رفت، آب از سر اهل حرم گذشت
علیه‌السلام هنوز داشت نفس می‌کشید؛ دیر نبود مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود هزار و نهصد و پنجاه سال می‌گریم بر آن تنی که پذیرای جای تیر نبود دو چشم بی‌رمقش سورۀ دخان می‌خواند به تن چه داشت؟ به جز جوشن کبیر نبود.. رسید طالب پیراهنی؛ دریغ نکرد رسید سائل انگشتری؛ فقیر نبود نمی‌سرود چنان و نمی‌نوشت چنین اگر که شاعر این قصّه ناگزیر نبود شهید معرکه غسل و کفن نمی‌خواهد ولی سزای تنش تکّه‌ای حصیر نبود
علیه‌السلام بادها عطر خوش سیب تنش را بردند سوختند و خبر سوختنش را بردند نیزه‌ها بر عطشش قهقهه سر می‌دادند زخم‌ها لالۀ باغ بدنش را بردند دشنه‌ها دور و بر پیکر او حلقه زدند حلقه‌ها نقش عقیق یمنش را بردند... بادها سینه‌زنان زودتر از خواهر او تا مدینه خبر آمدنش را بردند یوسف آهسته بگویید، نمیرد یعقوب گرگ‌ها یوسف گل‌‏پیرهنش را بردند
علیه‌السلام این کیست تنهای تنها مانده‌ست بین سواران محکم‌تر از کوهساران جاری‌تر از جویباران آه از غم واژه‌هایش، از غربت آشنایش مانده طنین صدایش، در خاطر روزگاران: «ای مسلم! ای هانی! ای حرّ! تنهایی‌ام را ببینید آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران! ای یکه‌تازان میدان ای شیرمردان خالص رفتید و ماتم گرفتند در خیمه‌ها بی‌قراران» فریاد تنهایی او پیچید و... بر خاک جنبید، لب‌های لبیک‌گویان تن‌های چابک‌سواران گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند شمشیرزن‌ها از این سو، از آن طرف نیزه‌داران در خیمه‌ها چشم‌هایی مانده به راه سواری نومید یا رب مبادا چشمان امیدواران
علیه‌السلام لب‌تشنه‌ای و یادِ لب خشک اصغری آن داغ دیگری‌ست و این داغ دیگری گاهی زره به تن به علی می‌شوی شبیه گاهی عبا به دوش شبیه پیمبری گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن واشد به دردهای تو از هر سخن دری با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ با صد هزار دیده ندیدند برتری تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است حالا که در میان شلوغی لشکری... شمشیر می‌کشی... چه شکوهی، چه هیبتی تکبیر می‌کشند... چه الله اکبری یاران بی بدیل، عجب جمع سالمی اعضای چاک چاک، چه جمعِ مُکَسّری آن‌ها که روی دستِ محمد ندیده‌اند بر نیزه دیده‌اند که از هر نظر سری...