🔰 ریاضت
❞ وقتی، به باغ میرفتم
و سیبها را آونگ میدیدم
و به یاد مرتاضها میافتادم
که با پا آونگ میشدند
به سیبها گفتم:
در انتظار چه نشستهاید؟
...................
اما از آنها جوابی نیامد
تا آن روز...
دیدم درختها، پژمردهاند
سیبها در جعبهها نشستهاند
میخواهند، به «شهر» بیایند
یک سیب سرخ، از جعبه پایین آمد
جلوی پای من ایستاد
و به من گفت:
ما به یک شاخه، و به چند برگ قانع شده بودیم
از شاخه دست نمیکشیدیم.
آنها که از شاخه، دست کشیدند، پلاسیده، ریختند
ما این ریاضت آسمانی را به جان خریدیم
تا امروز...
باغبان آمد
سیب را برداشت...
قطرههای شیری سیب،
در شیار لبهایش میدوید...
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #ریاضت
╭✤ @Einsad ✤╮