خودتو خرج کی کردی؟.mp3
1.82M
🎵 #صوت
🌱 #کربت ما هنگام #مرگ؟!
عمر از دست رفته و #ایکاش های باقی مانده.
خودتو خرج #خدا نکنی، خرج کی بُکنی؟
الهی إرحم فی الدنیا غربتی و عند الموت کربتی
دعای #ابوحمزه
🎙 استاد #علی_صفایی_حائری
⭕️ @EinSadTehran
🖼 #عکسنوشت
🏋♂ «يا ايُّهَا الْانْسانُ انَّكَ كادِحٌ الى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ». ديدار و #لقاء او براى كسانى است كه #كادح باشند، زحمت مى كشند و بار برمى دارند. #لقاء، #كدح و زحمت مى خواهد. بار برداشتن مى خواهد.
📚#شرحی_بر_دعاهای_روزانه_حضرت_زهرا(سلام الله علیها )،ص١١٠.
📌 تا در اين دنيا هستى بايد با رنج و #كدح حركت كنى با صبر و صلابت و استقامت راه بيفتى و با حلم و دقت و شهود #كارها را دنبال نمايى و يك لحظه آرام نگيرى كه آرامش تو، #مرگ تو و عروسى دشمن توست.
📚#درس_هایی_از_انقلاب (قیام) ص١٢.
📎 اسلام مى آموزد كه اى انسان! تو با رنج و #كدح و فشار در #حركت هستى و اين حركت، جهتى مى خواهد نامحدود و اين جهت، وجود دارد به همين دليل كه ضرورت دارد و هماهنگ با #تركيب خاص توست، تركيبى كه بيشتر از امنيت و رفاه را طلب مى كند. انسان تو بزرگتر از امروز و عظیم تر از دنيايى. دريا در وسعت #دل تو يك قطره بيشتر نیست.
📚 #درس_هایی_از_انقلاب(انتظار)، ص٢۴.
🖌 استاد #علی_صفایی_حائری
⭕️@EinsadTehran
🔳 #عکسنوشت
🍃🍃... درون سینه ام، یک چشم دیگر پلک وا کرد.
و در این چشم، #هستی رنگ دیگر داشت.
سختی رنگ دیگر داشت.
و #مرگ، آهنگ دیگر داشت.
و با این چشم، من، دیدم.
#خدا در سینه ی من بود.
با من گرم نجوا بود.
#دلم سرشار از او بود.
نه کمبودی برایم بود، نه اندوهی.
با این چشم، من، دیدم.
با او، این همه اندوه، شیرین است.
وبی او، زندگی تار است.
و بی او، زندگی پوچ و سیاه و سخت و غمگین است.
سرم می رفت.
چشمم سخت می جوشید.
و #قلبم، هم چنان مرغان وحشی بال و پر می زد.
و «او»، این مرغ وحشی را صدا می زد.
و از #هستی جدا می کرد.
تا در «بی نهایت» بال بگشاید.
در آن جا با سکوت، آواز می خواندند.
در آن جا با نگاه، فریاد می کردند.
در آن جا زندگی با رنگ دیگر بود، بانگ سپید صبح.
اما #مرگ، تنها آرزوی این دل آسوده ی من بود !
📖... گزیده ای از شعر بلند #فریاد
🖌 استاد #علی_صفایی_حائری
⬛ @EinSadTehran
🔳 #عکسنوشت
🍃🍃... درون سینه ام، یک چشم دیگر پلک وا کرد.
و در این چشم، #هستی رنگ دیگر داشت.
سختی رنگ دیگر داشت.
و #مرگ، آهنگ دیگر داشت.
و با این چشم، من، دیدم.
#خدا در سینه ی من بود.
با من گرم نجوا بود.
#دلم سرشار از او بود.
نه کمبودی برایم بود، نه اندوهی.
با این چشم، من، دیدم.
با او، این همه اندوه، شیرین است.
وبی او، زندگی تار است.
و بی او، زندگی پوچ و سیاه و سخت و غمگین است.
سرم می رفت.
چشمم سخت می جوشید.
و #قلبم، هم چنان مرغان وحشی بال و پر می زد.
و «او»، این مرغ وحشی را صدا می زد.
و از #هستی جدا می کرد.
تا در «بی نهایت» بال بگشاید.
در آن جا با سکوت، آواز می خواندند.
در آن جا با نگاه، فریاد می کردند.
در آن جا زندگی با رنگ دیگر بود، بانگ سپید صبح.
اما #مرگ، تنها آرزوی این دل آسوده ی من بود !
📖... گزیده ای از شعر بلند #فریاد
🖌 استاد #علی_صفایی_حائری
☘️ @EinSadTehran
🌐 Einsadtehran.ir