⬆️
ص۲
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
منظور از #ساغر پیمانهایست که اگر در قلب جا بگیرد، یک حالت مستی و از خود بیگانگی به انسان دست میدهد که در دیدگانش، طلا با کاه هیچ فرقی ندارند. برای #تحصیل این مستی باید با خدا مشغول #معامله شویم. در #خلوت، در حجره و… با خدا #عهد ببندیم که قدم در راه #بندگی او برداریم، اگر تاکنون بندهی #نفس خودمان بودیم، از این به بعد خواستههایمان را طبق خواستههای او #برنامهریزی کنیم. به این میگویند جراحی قلب و #روح که در هیچ بیمارستانی و زیر تیغ هیچ پزشکی امکانپذیر نیست.
کسی ره سوی گنج قارون نبُرد
وگر بُرد، ره باز بیرون نبرد
#گنج_قارون اصطلاحی #عرفانی است. در درون هر کدام از ما خدا چنین گنجی را قرار داده که هر کسی به آن #توجه پیدا کند، #اسیر و پابست آن میشود. اگر #دنیا را آب ببرد او را خواب میبرد. اصحاب #سیدالشهداء (علیهمالسلام) در شب #عاشورا اینچنین حالی داشتند و حتی با هم شوخی میکردند.
اگر طالبی کین زمین طی کنی
نخست اسب باز آمدن پی کنی
معمولاً سوارکاران با اسبهایی به #جنگ میروند که اگر نتوانستند در برابر #دشمن مقاومت کنند، بتوانند سریعاً خود را از مهلکه #نجات دهند. ولی برای پیمودن این راه باید با یک #عزم راسخ و #نیت خدائی و جدیتی استوار، تمام راههای بازگشت از مسیر #حق و متابعت از #هوای_نفس را به روی خود مسدود کنیم.
تأمل در آئینهی دل کنی
صفائی به تدریج حاصل کنی
( #سعدی )
با این حساب، ما در طول شبانهروز دو نوع تحصیل باید داشته باشیم:
۱) دروس رسمی #حوزه که باید بخوانیم و امتحان دهیم.
۲) تحصیل #انسانیت. #صفای_باطنی به #تدریج حاصل میشود و اینگونه نیست که همینکه مشغول #اصلاح نفس شدیم، بتوانیم در مدت کوتاهی آنرا تحصیل کنیم، بلکه شستشوی قلب، #ریاضت میخواهد، منتها نه #ریاضت_هندی، بلکه #ریاضت_اسلامی، بدینگونه که باید درب ورودی قلب را که هر لحظه توسط #چشم و #گوش و سایر اعضاء و جوارح تغذیه میشود، کنترل کرد که مبادا مثل حوضی که از راههای مختلف ممکن است لجن وارد آن شود، آلوده شویم. حتی اگر #عمر ما کفاف نداد و نتوانستیم این راه را به پایان برسانیم، #شهید از دنیا رفتهایم.
۸۸٫۸٫۳
✅ مرحوم آیتالله سید ابراهیم خسروشاهی
🆔 @ejtehad_jame
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
🚨خاطره رهبر انقلاب از نابینا شدن پدرشان و یک نیمه شعبان متفاوت
💠 مرحوم والد ما در ســال ۱۳۴۲ دچار #عارضه_چشم شدند، که منجر به #نابینایی ایشان شد. چشم ایشان به مدت سه، چهار سال اصلا جایی را نمیدید. تا اینکه در ســال ۱۳۴۵ چندین بار ایشان را برای معالجه از #مشهد به #تهران بردیم. در یکی از مراجعات، چشم پزشکی گفت:« من چشم ایشان را #عمل_جراحی میکنم و امید بهبودی هست.»
در آن زمان هفتاد، هفتاد و پنج سال سنشان بود. به هرحال نگذاشتند در بیمارستان بمانیم. گفتند:«عمل میکنیم، شما فردا بیایید». از بیمارستان بیرون آمدیم. من خیلی #مضطرب و ناراحت بودم... آن روزها، منزلی نزدیکی #امامزاده یحیی داشتیم. نزدیک منزل که رسیدم... دیدم آنجا را #چراغانی کرده اند. یادم آمد #نیمه_شعبان است. چند روزی از بس مشغول بودم، نیمهی شعبان به کلی فراموشم شده بود. تا یاد نیمهی شعبان افتادم، #دلم_شکست.
از کوچهی #خلوت و باریکی باید میگذشتم تا به منزلم برسم. ناگهان #حالتی به من دست داد و بنا کردم به #گریستن و #توسل جستن. در آن کوچه، حال توسل #حسابیای پیدا کردم. کمی که آرام گرفتم، دیدم اضطرابی که داشتم به کلی از بین رفت. فهمیدم که حال #ابوی خوب میشود. یعنی حس کردم که آن توسل، #اثر کرد... صبح روز بعد که به #بیمارستان رفتیم، فهمیدیم که چشم های ایشان خوب شده است؛ آن هم بعد از چند سال که عارضه داشت و هیچ امیدی به #بهبود وجود نداشت! بعد از آن سال - سال ۴۵ - ایشان مدت بیست سال دیگر زنده بودند و تا آخر عمر هم #مطالعه میکردند.
📰 نشریه خط حزب الله ، شماره ۲۳۱
🆔 @sireh_agha