eitaa logo
الهه عشق
42.9هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
7هزار ویدیو
2 فایل
«وأنت في طريقك للبحث عن حياة، لا تنسى أن تعيش.» در راه یافتنِ زندگی، زندگی را فراموش نکن.🤍🍃 بهم‌ پیام بده رفیق🥰💕 @Rogaiee جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کاری کردیم براتون ؛ بخاطر ذات و قلب خودمون بود ...!🙂🙂 نمک نشناس نباشیم ... ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صداقت داشته باشیم چه در کلام چه در عمل...🌱❤ .‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
به اتاقم پناه بردم تنها جایی بود که توی این عمارت توش آرامش داشتم هوا تاریک شده بود رفتم سمت کمد لباس های جمشید.هنوز چنددستی از لباسهاش توی کمد بود و اجازه نداده بودم که کسی بهشون دست بزنه.پیراهن سفیدی رو از توی کمد بیرون آوردم و توی بغلم گرفتم.دلم خیلی برای جمشید تنگ شده بود.توی این روزها بیشتر از هرروزی بهش احتیاج داشتم و کنارم نبود.عزیز درازکشیده بود و زیر چشمی به من نگاه میکرد و سرشو به حالت تأسف تکون میداد.هربار که لباس های جمشیدو توی بغلم میگرفتم عطر تــنشومیتونستم حس کنم.میتونستم وجودشو حس کنم.دلم برای دیدنش یه ذره شده بود.زیرلـب گفتم:حداقل بیا به خوابم بی وفا منو این بچه بهت احتیاج داریم.قطره اشکم از روی گونه ام سر خورد و روی لباس چکید.رفتم سمت رختخواب و پیراهن جمشیدو کنارم گذاشتم و درازکشیدم.پاهامو زیر کرسی درازکردم و گرمای کرسی وجودمو گرم کرد.همونطور که پیراهن جمشیدو توی بغل گرفته بودم چشمام سنگین شد وخوابم برد.نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با درد شدیدی که توی دل و کمرم پیچید چشماموباز کردم.به قدری شدید بود که زبونم بند اومده بود و فقط ناله میکردم.عزیز سراسیمه بلند شدو دستپاچه شده بودنیم خیز شده بودم و از درد بدی که توی شکمم پیچیده بود نمیتونستم تکون بخورم.به لحاف روی کــرسی جنگ میزدم و جیغ میزدم.گرگ https://eitaa.com/joinchat/1481638867Cb4d1fa9ca6 حتما تو کانال زاپاس عضو شین
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم صبرم زیاد نیست، چرا ادّعا کنم؟ بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور گر بوسه بر لبش بگذارم چه‌ها کنم گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد کی قول داده‌ام که بخواهم وفا کنم؟ بیم فراق دارم و باید به شوق وصل شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم... اشکی نمانده است که جاری کنم ز چشم جانی نمانده است که دیگر فدا کنم ای عشق، من که عقل خود از دست داده‌ام دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟ زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد دارد که خودت علت لبخند شوی و دلت در همه حالات پر از غم باشد ...❤️‍🩹🥲 . ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
وعده دادی که وفادار منی یادت هست؟ تا ابد دلبر و دلدار منی یادت هست؟ گفته بودی که بجز عشق نگویی با من چون در این عشق گرفتار منی یادت هست؟ گفته بودی که شوم مست ز بویت هردم در گلستان گل بی خار منی یادت هست؟ گفته بودی به شبم ماه نمیخواهم چون تو فقط ماه شب تار منی یادت هست؟ گفته بودی که نگویم به کسی رازم را تاخودت محرم اسرار منی یادت هست ؟ گفته بودی که نداری به طبیبی ، حاجت مهربانم تو پرستار منی یادت هست ؟ من همانم که تو را با دل و جان باور کرد و تو هم مطلع اشعار منی یادت هست؟ تک به تک یاد تو اوردم و میگویم که گرچه هم در پی انکار منی ، یادت هست؟ ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
و میش صبحگاهی بود و همه هنوز خواب بودن.عزیز دستپاچه اینطرف و اونطرف میدوید و نمیدونست چیکار کنه.با صدای جیغ من چراغ اتاق های عمارت روشن شد و همه دویدن سمت اتاق من.اول از همه عزیزه وارد اتاق شد و گفت:دردت به سرم خانم چی شده؟عزیز روی پـاش میزد و دامنشو چــنگ میزدبه خودم میپیچیدم و درد زایمانم شروع شده شده بود دردی که قابل توصیف نبود.حس میکردم همه ی استخـوانام داره میشکنه و با هر دردی که میپیچید از ته دل جیغ میزدم و جمشیدو صدا میزدم.چقدر بهش احتیاج داشتم.عزیزه و عمه دستامو گرفته بودن و کمــرمو میمالیدن،یه نفرو فرستاده بودن پی قـابله اما هنوز خبری نبود و دردهایی که داشتم معلوم بود بجه داره به دنیا میاد.ملحفه سفیدی زیرم پهن کردن و تشت آب گرم رو گذاشتن کنارم.عزیزه پارچه کلـفتی رومیزد داخل آب گرم و میزاشت روی کمــرم ومیکشیدتا دردم کمی کمتر بشه.اما هرلحظه دردم بیشتر میشد و حس میکردم بجه داره به دنیا میاد.همش جمشید جلوی چشمم بود و توی اون لحظه فقط به این فکرمیکردم که وقتی بچه به دنیا بیاد با نبودِ جمشید وبجه چطور کنار بیام.با هر جیغی که میکشیدم گلــوم میسوخت.قطره های اشک از گوشه چشمم پایین میفتاد.فقط صدای عزیزه و عمه رو میشنیدم که پشت سرهم میگفتن زور بزن دیبا،باهمه توانت زور بزن.قابله https://eitaa.com/joinchat/1481638867Cb4d1fa9ca6 یادتون نره خب😭☹️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم که عشق از پیله ‌های مرده هم پروانه می‌سازد ✍فاضل نظري ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❤🍃 اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند ...! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست ...! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد ... ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣براي اينکه انسان کمال يابد، صدسال کم است.. ولی برای بدنامی او يک روز کافی است پس، مراقب باشیم . . اگر انسانها را وزن میکنی مواظب باش تنها بر اساس مدرکشان وزن نکنی بعضیها با مدرک خالی از درکند و برخی بی مدرک سرشارند از درک و شعور . همـه‌ی آدم‌ها وقتی آرام باشند زشتی ‌هایشان ته‌نشین می‌شود و زلال به نظر می‌آیند ، برای اینکه آدمی را بشناسید قبل از مصرف خوب تکان دهید !!🍃🍃🍃 ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
مثلِ "شهريور" باش! دوان دوان به سوی "مهر"، به استقبال باران پاییزی و عاشقانه های بی انتها برو! مثلِ "شهريور" باش! تقويم را به هم بريز، فصل را عوض كن، ساعت ها را تغيير بده و برگ تمام درختان را به پای عشق قربانی كن! مثلِ شهريور باش! شهريور كه باشی، انتهای مسيرت، پر از "مهر" می شود.🍁 ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چی میشد الان سال 84 بود و بدون دغدغه نشسته بودم شبهای برره رو میدم ‌ ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂