eitaa logo
الهه سلطانی
330 دنبال‌کننده
139 عکس
76 ویدیو
0 فایل
﷽ ★◄کانال اشعار الهه سلطانی 🍃✿ شاعر ✑ نویسنده ✎ ترانه سرا ♫♪♬♭ ارتباط با من ☜ @elahesoltani61
مشاهده در ایتا
دانلود
شبیه حس یک سایه، که جانش بندِ خورشید است من از اینکه نباشی لحظه‌ای حتی هراسانم... | | ↪️ @ElaheSoltani🍃
برگِ از شاخه جُدا دردِ مرا می‌داند چشمِ نمناک‌تر از پنجره‌ها می‌داند چمدان بسته و با هر قدمش می‌میرم یا نمی‌داند و راهی شده یا می‌داند او که در جان و تنم ریشه دوانده، خود را از منِ عاشقِ دیوانه جدا می‌داند نزند بر سرِ من غیرِ هوایش هرگز او ولی باز مرا سر به هوا می‌داند شب رسید و خبر از آمدنش نیست که نیست عاشقی از سرش افتاده خدا می‌داند | | ↪️ @ElaheSoltani🍂
↪️ @ElaheSoltani🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تبِ تندِ زمستان چه‌کسی می‌داند؟ از شب و خوابِ پریشان چه‌کسی می‌داند؟ آخر از علّتِ لبخندِ زنی ساکت و سرد وقتِ باریدنِ باران چه‌کسی می‌داند؟ جز من و تیرِ چراغی که خودت می‌دانی از دلِ تنگِ خیابان چه‌کسی می‌داند؟ رفتنت درد، همین بی‌خبری هم درد است آه! از دردِ دوچندان چه‌کسی می‌داند؟ خسته‌ام از سفری که تهِ آن ناپیداست چقَدَر مانده به پایان؟ چه‌کسی می‌داند؟ | | ↪️ @ElaheSoltani🍂
↪️ @ElaheSoltani 🌸🍃
بال و پر بسته در قفس خندان تا که زندان مشترک داریم | | ↪️ @ElaheSoltani ღ🍃
. حنابندان شد انگاری عروسک‌بازی‌اش اینبار چکیده نقل گیلاسی به روی شانه‌ی دیوار نشسته دختری تنها کنار سفره‌ای خالی نشسته هر شب از شوق خیالی در سرش بیدار میان بازی‌اش گم شد تمام اهل مهمانی تمام مردم شهرش، بگو اصلا جهان انگار به روی خاک می‌پاشد گلاب چشمه‌ی چشمش که شاید سرزند نسلش دوباره از دلِ آوار نشسته گوشه‌ای ساکت تماشا می‌کند حالا عروسک بازی‌اش را از میان بدترین اخبار ولی در ذهن معصومش فرشته قند می‌سابد به روی تور این بازی، میان زوزه‌ی رگبار هزارن جان به خاک مرده جان داده‌است باورکن بهاری می‌شود آخر زمستانی چنین خونبار | | ↪️ @ElaheSoltani 🖤
بگذار که مرگم برساند به جدایی ای عشق! نمی‌خواهم از این بند رهایی در ذهنِ منی، دوری از احوال من اما برگرد که آشفته‌ام از این دو هوایی هرجا بروی پشت سرت راهیِ آنجاست بعد از تو ندارد دل من راه به جایی هر روز در آیینه به دنبال تو هستم ای گمشده در خاطره‌ای تار کجایی؟ رسم‌است خبر می‌رسد اول، ولی ای کاش قبل از خبرِ آمدنت، باز بیایی... | | ↪️ @elahesoltani🍃
بی زمزمه‌ی آمدنی دردِ کمی نیست یک عُمر به در زُل بزنی دردِ کمی نیست عُمری بشود همدمِ تنهاییِ یک زن عطرِ تنی از پیرهنی دردِ کمی نیست یک عُمر فقط سایه کنارت بنشیند با سایه‌ی خود هم‌سخنی دردِ کمی نیست غُربت نکشیدی که بفهمی چه کشیدم ای پاره‌ی تن! بی‌وطنی دردِ کمی نیست از عشق، از احساس، از این غصّه‌ی ممتد حرفی نزنی چون که زنی دردِ کمی نیست یک عُمر دلت را به دلش دوخته‌باشی مجبور شوی دل بکَنی، دردِ کمی نیست | | ↪️ @elahesoltani🍃
دیوانـه‌تر از خویش کسی میجُستم دستـم بگرفتنـد و بـه دستـم دادنـد | | ↪️ @ElaheSoltani 🍃
۞ یَا فَارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ ۞ اے دلگشا و آرامش‌بخش هر اندوهگین * دعاےجوشن‌کبیر * ↪️ @ElaheSoltani 🍃
ای عشق به شوق تو گذرمی‌کنم از خویش تو قافِ قرار من و من عینِ عبورم | مرحوم | ↪️ @ElaheSoltani 🍃
رقصِ مردانِ خدا لطیف باشد و سبک، گویی که برگِ کَهی است که بر روی آب می‌رود؛ اندرون چون کوه و صدهزار کوه، و برون چون کاه. | | ↪️ @ElaheSoltani 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرت هست که با باد هم‌آغوش شـدم؟ تا در آغوش کشم بوی کسی را که نبود | | ↪️ @ElaheSoltani 🍃
صبر بر جور فلک کن تا برآیی رو سفید دانه چون در آسیا افتد، تحمل بایدش ↪️ @ElaheSoltani 🍃
دل داغ دیده است و تن آتش گرفته است گل‌های روی پیرهن آتش گرفته است سردم ولی به یاد تو در گور خاطرات داغ است بر دلم، کفن آتش گرفته است کبریت می‌کشد لب تو زیر شعر من لب‌خوانی‌ات تتن تتن آتش گرفته است از شعله‌ی غرور تو قلبم جهنم است رفتی... بیا ببین وطن آتش گرفته است نمرود در حریر گلستان نشسته و در منجنیق، بت‌شکن آتش گرفته است چون کوه ساکت است و به خورشید زُل زده انگار ذره ذره، زن آتش گرفته است این کوه، این تجسمِ اندوه عاشقان با خاطرات کوه‌کن آتش گرفته است باید بهار لانه‌ی نو دست و پا کند حالا که شاخه‌های من آتش گرفته است از دیگران چرا گله؟ وقتی که خانه‌ام از چوب‌های خویشتن آتش گرفته است | | ↪️ @ElaheSoltani 🍃
🏴 آخر مدینه در خبری سرشکسته شد آمد خبر که حُرمتِ کوثر شکسته شد آن‌روز هرچه شد به درِ خانه ربط داشت در سوخت، در نشست به خون، در شکسته شد تا آسمان رسید صدای شکستنش وقتی که پشتِ در، دلِ حیدر شکسته شد گُلْ‌میخ تا نشست به گُل، غنچه ناله کرد طوفان وزید و بالِ کبوتر شکسته شد تنها نه پشتِ در کمرِ یک نفر شکست با ناله هاش پُشتِ پیمبر شکسته شد ای سوره ی صبور! چه شد بیعت غدیر؟ دیدی چگونه بیعتش آخر شکسته شد؟ | | ↪️ @ElaheSoltani 🥀
سالروز شهادت بی‌بی دو عالم فاطمه زهرا (س) تسلیت باد 🏴 کوچه مبهوت نشسته به تماشای دری آبروییست جهان، ریخته در پای دری این در باغ بهشت است اگر وا بشود می‌شود فرش گلی پهن به پهنای دری بگذارید شهادت بدهد این غم را نامه ی صادره از خانه به امضای دری شرمگین میخ در از قصه‌ی پر غصه‌ی خود می‌کشد آه از این حادثه لولای دری خشت خشت تن دیوار فرو می‌ریزد تا به گوشش برسد علت غوغای دری لاله زخمی شده با ناله‌ی دل می‌گوید درد پیچیده به پهلوی من از جای دری نه فقط گل که در این بین دل غنچه شکست کاش می‌شد قلم اینجای غزل پای دری چاک چاک است سر و سینه‌ی در از این غم خاک می‌گرید اگر پای ترک‌های دری رنگ عشق است و نشان از دل تنها دارد خون سرخی که چکیده ست به پهنای دری | | ↪️ @ElaheSoltani 🥀
تقدیم به همه مادران سرزمینم 💚 🍃 خواستم پهن کنم بستری از گل مادر زیرِ پای تو که خود بهتری از گل مادر عاشقِ سایه‌ی افتاده به خاکت هستم سایبان است که می‌گستری از گل مادر می‌نویسم غزل از جنسِ نگاهت هرروز می‌کنم پیشکشت دفتری از گل مادر مثلِ پروانه به گِردِ تو فقط می‌چرخم تو که داری به سرت مَعجری از گل مادر تا بهاران به سرت تاج طلا بگذارد دور تو حلقه زده لشکری از گل مادر چقَدَر چادرِ گلدار به تو می‌آید خوبی آنقدْر که دل می‌بری از گل مادر | | ↪️ @elahesoltani🍃
✨ تقدیم به مادران صبور کویری 💚🍃 گل سرخی‌است لبت بر لب فنجان، مادر خنده‌ات نقش تجسم ‌شده‌ی جان، مادر شوره‌زار از سرِ لطفت شده باغی پرگل آیه آیه سخنت، سوره‌ی احسان مادر از کویر آمده‌ام از تب خورشید، پُرم خاطرات عطشم را تو بمیران مادر در کویری که پر از فاجعه‌ی تشنگی‌است چشم‌های تو پر از زمزم باران، مادر جان بده این کلماتی که همه پژمرده‌اند خسته‌ام خسته از این حجم زمستان مادر تو به پیغمبری عاطفه مبعوث شدی تا شوی آینه‌ی رحمت یزدان، مادر از بهشت آمده‌ای تا به بهشتم ببری آه ای حوری در قامت انسان مادر تا که دستت به تن خشک زمین تابیده گل شکفته‌است به گلدان بیابان مادر تا که خورشید جوانه زند از شاخه‌ی صبح کاشتی در دل شب دانه‌ی ایمان مادر آینه حسرت دیدار و تماشای تو شد وقت بوییدن و بوسیدن قرآن، مادر هم قدم با شب و شن‌ها، به هوای خورشید بردی آهوی دلم را به خراسان مادر مثل هر صبح بیا ابری از آواز بریز به هوای من و یاس سر ایوان مادر خانه‌ی امن من از کودکی‌ام چادر توست جان‌پناهی به سر دلهره‌هامان مادر گریه‌ات پاک کند جوهر عصیان مرا تو دعا کن بروم سمت شهیدان مادر پینه‌ی دست تو از عشق حکایت دارد وقت چرخاندن دستاس، بچرخان مادر در نفس های سکوتی که سراسر بغض است بر لبت ولوله‌ی خطبه‌ی طوفان مادر باز با معجزه‌ی چشم تو شاعر شده‌ام شعر شد باز هم این نظم پریشان مادر من به پایان برسم، شعر به پایان نرسد... بوسه‌ی لطف تو شد نقطه پایان مادر | | ↪️ @elahesoltani🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان منے گفتہ پزشکم کہ همیشہ در خانه‌ے خود قُرصِ قَمَر داشتہ‌باشم | | ↪️ @elahesoltani🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی در برنامه زنده ویژه‌برنامه دردانه صداوسیمای مرکز یزد | | ↪️ @elahesoltani🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 مردن چه معنی می‌دهد؟ ما زنده یادیم در مرگ‌باد دشمنان، ما زنده‌بادیم خورشید و ترس از ابرهای تیره؟ هیهات! در ظلمت شب آیه‌های بامدادیم در مرگ ما شور و نشور زندگانی‌است بر روی خاک مرده، نقشی از معادیم با شاخه‌های سبز فروردین شکفتیم هرگز به هرزاندوه برگی دل ندادیم مثل نسیمی دور مشتاقان بگردیم در معرض خار و خسک‌ها گردبادیم در مکتب «کم من فئه» خیر کثیریم چون غزه بسیاریم و در کرمان زیادیم بستیم مثل لاله سربند شهادت مثل شقایق‌های عاشق، داغ‌زادیم راز شهادت را همه فهمیده‌ایم و ما فاطمه‌زهرای سلطانی‌نژادیم | | تقدیم به شهیده و همه شهدای حادثه تروریستی کرمان ↪️ @elahesoltani 🖤
تقدیم به قامت برافراشته‌ و دل صبور غـ. ـزه: ای که رویای رهایی در دلت بیدار بود چشم‌هایت آسمان بود از قفس بیزار بود تا که ها کردی غبار از سینه‌ی آیینه ریخت قبل از این تصویر تو در قاب دنیا تار بود در گلو بغض و حکایت‌ها درون سینه‌ات در سکوت این کویرستان تب نیزار بود ای گذشته از حصار آهنین ترس خود واقعاً دیوارهای روبرو دیوار بود؟ غیرت هفتاد ساله! زجر سنگینی‌است این سایه‌ی بیگانگان بر دوش تو آوار بود روزگاری روی خاکت ای بهشت اولیاء رد پای گرگ و رقص پوزه‌ی کفتار بود بر سر بیهودگی‌ها چنگ می‌یازد یهود سد راه او همیشه عنکبوت و تار بود گرچه آفت زد به باغ تو شبیخون‌ها ولی دشت در دشت از شکفتن سهم تو گلزار بود سایه‌ی مرحب اگرچه بوده سنگین بر سرت غزه در غزه هزاران حیدر کرار بود حکم موسی را بخوان، از نیل وحشت‌کن عبور غرق گشتن نقش در آیینه‌ی کفار بود در خیال کرکس اوج آسمان سهمش، ولی پرچم شومش نه بالا، بر فراز دار بود دشت خاکستر دوباره باغ زیتون می‌شود روزگاری چادر این سرزمین گلدار بود روی شرم واژه‌هایت آه رنگینی بپاش کاش وجدان تو ای شاعر کمی بیدار بود | | ↪️ @ElaheSoltani 🖤🌿