eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
‏🎉💚 مینویسم که پناهنده ی حیدر هستم اوست سلطانم و من شیعه ی حیدر هستم 🌸 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🖼✨ ولادت‌امام‌علی‌(ع)‌مباركــ❤️ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
••••• تٰا رِسیدَمْ دَمِ فَهمیدَم ... نَه فَقَطْ شاهِ نَجَفْ شاهِ جَهانْ اَستْ عَلے 『 』 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🖼✨ ولادت‌امام‌علی‌(ع)‌مباركــ❤️ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🖼✨ ولادت‌امام‌علی‌(ع)‌مباركــ❤️ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
2734239.mp3
7.86M
از سینہ یاعلے میجوووووشه😍😍🎊 🎤 حاج مهدےرسۅلے🌱 روز پدر مباررررک🎉🎉
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت482 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) *مهدی* امروز بعد چند روز بالاخره کمی سرحال تر شده بودم و برای انتخاب واحدهای کلاسیم باید میرفتم دانشگاه صبح ساعت ۱۰ از اتاق رفتم بیرون انتظار نداشتم کسی تو آشپزخونه باشه بدون اطلاع رفتم داخل مستقیم سمت یخچال گشتم تکه نون باگتی پیدا کردم بدون اینکه سس یا پنیر بزنم همونجوری گاز گرفتم عقب گرد کردم برم بیرون که رخ در رخ شدم با چهره ی متعجب و بهت زده ی الهه لقمه تو دهنش ماسیده بود و نگاهم میکرد اخمی کردم با حرکت ابرو پرسیدم _چیه؟ نگاهشو ازم گرفت و مشغول گرفتن لقمه بعدی از تخم مرغ عسلی وسط بشقاب شد خیلی دلم میخواست ازش بخورم برای همین خم شدم با همون نون یه لقمه خیلی بزرگی گرفتم و صاف ایستادم در کمال آرامش قورت دادم بدون توجه به نگاه متعجبش دستامو شستم کیفمو زدم زیر بغلمو رفتم بیرون مامان عقیله رو پیدا نکردم برای همین بی اطلاع رفتم بیرون سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت کرمانشاه تو این چند وقته که عمه ملیحه و الهه اومده بودن سیاه کمر حسابی بهم ریخته بودم هربار که الهه رو میدیدم یاد اون روزهایی میوفتادم که بهش نامحرم بودم ولی نمیدونستم و هرکاری خواسته بودم کرده بودم پشت فرمون چندبار تند تند سرمو تکون دادم و از فکرش اومدم بیرون الهه دیگه به ایلزاد برنمیگشت مگر تحت فشار ولی دیگه آدم دلخواه منم نبود کسیکه یه بار تحت هر شرایطی قید منو زده بود بازهم میتونست اینکارو بکنه حتی اگه پشیمون شده باشه آهی کشیدمو دست بردم سمت پخش ماشین تا رسیدن به در دانشگاه الهه ناز استاد افتخاری رو گوش دادم و کمی آرامش گرفتم بی درنگ رفتم تو پارکینگ ماشینو پارک کردم کیفمو برداشتم رفتم بیرون حیاط دانشگاه خلوت بود تعداد محدودی از دانشجوهای بومی رو تونستم تشخیص بدم وگرن شهرستانیا که فعلا نمیوندن مثل الهه که همچنان نرفته بود سمت امتحاناش هرکسی سلام میکرد بدون اینکه نگاهش کنم سری براش تکون میدادم و رد میشدم تا اینکه تو پیچ پله ها صدای آشنایی متوقفم کرد _سلام استاد محمد مهدی خدایا خودت بهم صبر بده از دست این دختر چموش و سرکش برگشتم سمتش با دیدنش به معنای واقعی کلمه هنگ کردم شوکه ایستادم سر جام 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
||✨بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمن‌الرَّحیم🧿🦋|| ||✨روزتون‌بخیر😍✋🏻|| ||✨سلام❤️||
| 🌟 | 🦋 | 🤩 زندگے بھ من يآد دآدھ ..☺️ بࢪآے دآشٺن آࢪآمش و آسآيش ..💫 امࢪوز ࢪآ بآ قدم بࢪداࢪم ..👑 و فࢪدآ ࢪآ بہ او بسپآࢪم ..❤️ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
•🕌📿• ذڪر‌تو‌شور‌و‌نوایۍ‌دیگر‌اسټ مرقدټ‌صحن‌و‌سرایۍ‌دیگر‌اسټ هرحیاطش‌مثل‌بین‌الحرمین مشهد‌تو‌ڪربلایی‌دیگر‌اسټ...♥️ 🍃 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂🌹🍂🌹 🌹🍂 🍂 🌹 آرزو شہـادتـــ داشــتن با آماده شہادتــ بـودن فرق مـےڪــنـد.... ♥️ 🥀 |.🌷.| رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
°•♥️🍂 -فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْڪ... مگَر جُز تُ ... پناھِ دیگري هَم دارم ، ڪھ بھ ‌سویش بگریزم؛ حضرتِ صاحب‌ِ دلم...؟!:) .. مهدوی ✨ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3