eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
‌زن عفیف زیباستـــ🌺 وعفتش بہ او قدرتی مے دهد ڪہ قوےترین مردان در برابر او به خضوع وادارمے ڪند...😌 و حجاب اسلحہ محڪمے است ڪہ زن با آن مے تواند ازحقوق وارزشهایش دفاع ڪند...💫 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت465 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) هورا از ماجرا خبر داشت چهره اش غمگین بود و چشم دوخته بود به لبهای مادرش ایلزاد سکوت روترجیح داده بود ولی من منتظر بودم دلم میخواست بشنوم و بفهمم چه اتفاقی افتاده _پونه خانم .. بگین چیشده؟ قطره اشکی که بزور داشت خودشو میکشوند تا روی گونه اش جاری بشه رو با نوک ناخنش گرفت _بدونی که چی بشه دخترجان الان همه از من متنفرن بذار قضیه به همین شکل بمونه بدِ اون عمارت پونه باشه نه کسی دیگه پوزخند زدم _همین الانم بابای من خوب عمارت نیست که گندکاری دیگش رو بشه و ما ناراحت بشیم خیالتون راحت باشه _مگه نادر چیکارا کرده؟ ایلزاد پوف کلافه ای کشید و جواب داد _هرچی بوده تموم شده الان شما خودتونو برلی من ادم خوبه کنید تا محروم نباشم از بودنتون بینیشو با دستمال گرفت _نمیتونم ایلزاد جان چجوری تعریف کنم از نادر وقتی دخترش جلوم نشسته _آب دیده شدم خانم بعد از فوت بابام همه چی برای ما رو شده شوکه و متعجب نگاهمون کرد _مَ .. مگه نا .. نادر چیشده؟ یعنی خبر نداشت بابا فوت شده نگاهمو چرخوندم سمت ایلزاد _خبر نداشت متاسف سرمو تکون دادم _چرا من با خبر نشدم؟ _نمیدونستم مهمه مامان _بمیرم برای ملیحه پوزخند نامحسوس ایلزاد رو دیدم _ملیحه خانم ازدواج کرده تعجب پونه چندین برابر شد _حتما با اون پسره رعیت اخلاقش همچنان شبیه قدیم بود و ارزش گذاشتن برای خانزاده ها _نادر دو روز بعد از عروسیش و کشته شدن مهدی گیرم انداخت پشت عمارت و گفت "حالا که انتقاممونو گرفتیم میتونم با ملیحه متارکه کنم و تورو ..." سکوتی کرد تلخ تر از طعمی که نشسته بود بیخ گلوم برای مامان درد کشیده ام 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
🌟*أین الرّجبیون*🌟 🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که 🌙اولین روزش باقری 🌙سومینش نقوی 🌙دهمینش تقوی 🌙سیزدهمینش علوی 🌙نیمه اش زینبی 🌙بیست و پنجمش کاظمی 🌙بیست و هفتمش محمدی است حلول 🌻 (ع) 🎉 ❤️ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| 🦋 | 👑 | 🌸 دࢪ هࢪ لحظہ و هࢪ ثآنٻہ دࢪ ڪنآࢪمونہ!🍃🌧 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت465 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) ایلزاد قبول کرد مامانش رو با خانواده رو به رو کنه قبول کرد باهاش بیاد عمارت و حقایق رو بگه بلکه نظر بقیه رو درباره مادرش عوض کنه تا بتونه باقی عمرش رو با آسودگی وجدان زندگی کنه _میری کجا ایلزاد؟ پونه و هورا پشت نشسته بودن و ایلزاد عمیقا در فکر فرو رفته و کلامی به زبون نیاوورده بود _عمارت جمشید خان پونه با استرس گفت _میترسم ازش ایلزاد اخم کرد _چه ترسی؟ _جمشید زورگوعه _تا من هستم نگرانی نداره هرچند فعلا سرش گرمه به نوه ی جدیدش _نوه ی جدید؟ _بله مریم خانم دختر خونده ی عقیله پونه زد تو صورتش _یعنی چی؟ ایلزاد با خنده گفت _اجازه بدین حل شه بعد دربارش حرف بزنید _یعنی بازهم نادر؟ هوای ماشین داشت خفه ام میکرد شیشه رو کشیدم پایین انگار متوجه شدن حالم خوب نیست صحبت هاشونو ادامه ندادن وقتی رسیدیم ایلزاد بدون اینکه از من اجازه ای بگیره رفت داخل عمارت جمشید خان و ازم خواست پیاده بشم با بی میلی دنبالشون راه افتادم رفتم _دوست دارم بعد از سالها واکنش جمشید خان رو به حضور شما ببینم مامان ایلزاد مهربون از خواهرش پرسید _چرا کنجکاوی؟ از بازوی ایلزاد آویزون شد _دیو دو سر قصه های مامان بوده بابابزرگت با خنده وارد هال شدیم سارگل مثل همیشه رو پوش سفیدی پوشیده بود دستمال گردگیری تو دستش بود _سلام آقا خوش اومدین _سلام گل دختر سارگل با خجالت سرشو انداخت پایین _آقا تو سالن منتظر شما هستن ایلزاد سرشو تکون داد و با دست اشاره کرد وارد سالن بشیم لحظه اخر برگشتم سمت سارگل که با نگاه نه چندان دوستانه ای نگاهم میکرد با گفتن "ایش" رو ازم برگردوند رفت متعجب از رفتارش رفتم داخل سالن 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
||✨بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمن‌الرَّحیم🧿🦋|| ||✨روزتون‌بخیر😍✋🏻|| ||✨سلام❤️||
• . 💕 به قوݪِ اون بنده خدا هرکاری ڪنی یکی ناراضیه پس برای کسی کار نکن فقط خدا..:)🙂 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| 🦋 | ✨ | 🧕🏻 فࢪقے ندآࢪد ..💫 ڪنآࢪ دࢪٻآ بآشد ٻآ هٻئٺ ..🌊 مہمآنے بآشد ٻآ مجلس ࢪوضہ .. ،🖤 قآمٺے ڪہ فآطمے بآشد ..😇 هࢪ جآے اٻن جہآن ..🌍 از دعآے خٻࢪ مآدࢪ ؛ چآدࢪٻسٺ ..😍 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
سرایی را که صاحب نیست، ویرانی ست معمارَش دلِ بی عشق می گردد خراب، آهسته آهسته... رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
‌ ‌•﷽•‌ ‌ آقاےِ من سلـام تقصیر شما نیست کہ تصویر شما نیست من آینه‌اے پرشده از گرد و غبارم...😔💔 ..🌿 ‌ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| 🦋 | 💛 منطقہ محࢪوم ٻعنے ..🌱 چشمآے من ڪہ محࢪوم از .. دٻدن صحن و سࢪآٺہ؛💔 آقآ ..✨ رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
• • طُ باید باشـے تا طعـمِ جمعہ هاے تقـویم عـوض شود💕😌 • • رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3