#چادرےام
زن عفیف زیباستـــ🌺
وعفتش بہ او قدرتی مے دهد ڪہ قوےترین مردان در برابر او به خضوع وادارمے ڪند...😌
و حجاب اسلحہ محڪمے است
ڪہ زن با آن مے تواند ازحقوق وارزشهایش دفاع ڪند...💫
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت465 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت465
#نویسنده_سیین_باقری
هورا از ماجرا خبر داشت چهره اش غمگین بود و چشم دوخته بود به لبهای مادرش
ایلزاد سکوت روترجیح داده بود ولی من منتظر بودم دلم میخواست بشنوم و بفهمم چه اتفاقی افتاده
_پونه خانم .. بگین چیشده؟
قطره اشکی که بزور داشت خودشو میکشوند تا روی گونه اش جاری بشه رو با نوک ناخنش گرفت
_بدونی که چی بشه دخترجان الان همه از من متنفرن بذار قضیه به همین شکل بمونه بدِ اون عمارت پونه باشه نه کسی دیگه
پوزخند زدم
_همین الانم بابای من خوب عمارت نیست که گندکاری دیگش رو بشه و ما ناراحت بشیم خیالتون راحت باشه
_مگه نادر چیکارا کرده؟
ایلزاد پوف کلافه ای کشید و جواب داد
_هرچی بوده تموم شده الان شما خودتونو برلی من ادم خوبه کنید تا محروم نباشم از بودنتون
بینیشو با دستمال گرفت
_نمیتونم ایلزاد جان چجوری تعریف کنم از نادر وقتی دخترش جلوم نشسته
_آب دیده شدم خانم بعد از فوت بابام همه چی برای ما رو شده
شوکه و متعجب نگاهمون کرد
_مَ .. مگه نا .. نادر چیشده؟
یعنی خبر نداشت بابا فوت شده
نگاهمو چرخوندم سمت ایلزاد
_خبر نداشت
متاسف سرمو تکون دادم
_چرا من با خبر نشدم؟
_نمیدونستم مهمه مامان
_بمیرم برای ملیحه
پوزخند نامحسوس ایلزاد رو دیدم
_ملیحه خانم ازدواج کرده
تعجب پونه چندین برابر شد
_حتما با اون پسره رعیت
اخلاقش همچنان شبیه قدیم بود و ارزش گذاشتن برای خانزاده ها
_نادر دو روز بعد از عروسیش و کشته شدن مهدی گیرم انداخت پشت عمارت و گفت "حالا که انتقاممونو گرفتیم میتونم با ملیحه متارکه کنم و تورو ..."
سکوتی کرد تلخ تر از طعمی که نشسته بود بیخ گلوم برای مامان درد کشیده ام
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی
#پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
🌟*أین الرّجبیون*🌟
🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که
🌙اولین روزش باقری
🌙سومینش نقوی
🌙دهمینش تقوی
🌙سیزدهمینش علوی
🌙نیمه اش زینبی
🌙بیست و پنجمش کاظمی
🌙بیست و هفتمش محمدی است
حلول #ماه_رجب🌻
#میلاد_امام_محمد_باقر(ع) 🎉
#مبارڪ_باد❤️
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| #پروفایل🦋
| #دخترانه👑
| #چادرانه🌸
#خدا دࢪ هࢪ لحظہ و هࢪ ثآنٻہ دࢪ ڪنآࢪمونہ!🍃🌧
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت465 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت466
#نویسنده_سیین_باقری
ایلزاد قبول کرد مامانش رو با خانواده رو به رو کنه قبول کرد باهاش بیاد عمارت و حقایق رو بگه بلکه نظر بقیه رو درباره مادرش عوض کنه تا بتونه باقی عمرش رو با آسودگی وجدان زندگی کنه
_میری کجا ایلزاد؟
پونه و هورا پشت نشسته بودن و ایلزاد عمیقا در فکر فرو رفته و کلامی به زبون نیاوورده بود
_عمارت جمشید خان
پونه با استرس گفت
_میترسم ازش
ایلزاد اخم کرد
_چه ترسی؟
_جمشید زورگوعه
_تا من هستم نگرانی نداره هرچند فعلا سرش گرمه به نوه ی جدیدش
_نوه ی جدید؟
_بله مریم خانم دختر خونده ی عقیله
پونه زد تو صورتش
_یعنی چی؟
ایلزاد با خنده گفت
_اجازه بدین حل شه بعد دربارش حرف بزنید
_یعنی بازهم نادر؟
هوای ماشین داشت خفه ام میکرد شیشه رو کشیدم پایین انگار متوجه شدن حالم خوب نیست صحبت هاشونو ادامه ندادن وقتی رسیدیم ایلزاد بدون اینکه از من اجازه ای بگیره رفت داخل عمارت جمشید خان و ازم خواست پیاده بشم با بی میلی دنبالشون راه افتادم رفتم
_دوست دارم بعد از سالها واکنش جمشید خان رو به حضور شما ببینم مامان
ایلزاد مهربون از خواهرش پرسید
_چرا کنجکاوی؟
از بازوی ایلزاد آویزون شد
_دیو دو سر قصه های مامان بوده بابابزرگت
با خنده وارد هال شدیم سارگل مثل همیشه رو پوش سفیدی پوشیده بود دستمال گردگیری تو دستش بود
_سلام آقا خوش اومدین
_سلام گل دختر
سارگل با خجالت سرشو انداخت پایین
_آقا تو سالن منتظر شما هستن
ایلزاد سرشو تکون داد و با دست اشاره کرد وارد سالن بشیم لحظه اخر برگشتم سمت سارگل که با نگاه نه چندان دوستانه ای نگاهم میکرد با گفتن "ایش" رو ازم برگردوند رفت متعجب از رفتارش رفتم داخل سالن
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی
#پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
•
.
#بهوقتبندگے💕
به قوݪِ اون بنده خدا
هرکاری ڪنی یکی ناراضیه
پس برای کسی کار نکن
فقط خدا..:)🙂
#شهیدحسینمعزغلامے
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| #پروفایل🦋
| #دخترانه✨
| #چادرانه🧕🏻
فࢪقے ندآࢪد ..💫
ڪنآࢪ دࢪٻآ بآشد ٻآ هٻئٺ ..🌊
مہمآنے بآشد ٻآ مجلس ࢪوضہ .. ،🖤
قآمٺے ڪہ فآطمے بآشد ..😇
هࢪ جآے اٻن جہآن ..🌍
از دعآے خٻࢪ مآدࢪ ؛ چآدࢪٻسٺ ..😍
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
سرایی را که صاحب نیست،
ویرانی ست معمارَش
دلِ بی عشق می گردد خراب،
آهسته آهسته...
#صائب_تبریزی
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
•﷽•
آقاےِ من سلـام
تقصیر شما نیست
کہ تصویر شما نیست
من آینهاے پرشده از گرد و غبارم...😔💔
#یـابـنالحسـن
#اللهمعجللولیڪالفرج..🌿
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| #پروفایل🦋
| #حرم💛
منطقہ محࢪوم ٻعنے ..🌱
چشمآے من ڪہ محࢪوم از ..
دٻدن صحن و سࢪآٺہ؛💔
آقآ ..✨
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
•
•
طُ باید باشـے
تا طعـمِ
جمعہ هاے تقـویم
عـوض شود💕😌
#عاشقونہ_طورے
•
•
رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3