📝 "واکنش ستایشگران به حمله وحشیانه رژیم اشغالگر قدس به بیمارستان المعمدانی
💠حاج #علی_مالکی_نژاد
👈🏻 «حریفت منم، همه برای فلسطین»
💠حاج #حسین_هوشیار
👈🏻 «و وَضع خدّه علی خدّه، ولدی علی...»
💠حاج #سعید_کرمعلی
👈🏻«انسانم آرزوست...»
💠حاج #مهدی_تدینی
👈🏻 «برا فرج دعا کنید، اللهم نشکوا الیک...»
💠حاج #مهدی_دردشتیان
👈🏻 «امشب بزرگترین جنایت جنگی قرن 21 اتفاق افتاد
Tonight the biggest...»
💠حجت الاسلام #شحیطاط
👈🏻 «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود »
💠 حجت الاسلام #نیک_خصال
👈🏻 «هر کس در مقابل این جنایت انسانی سکوت کند، یک کلام؛ انسان نیست.
💠کربلایی #کریم_عبدالملکی
👈🏻«قلب آدم آتیش میگیره، خدایا ما را منتقم این خونها قرار بده»
💠کربلایی #مجتبی_سرگزی_پور
👈🏻 «لاتبکی یا صغیرتی دموعک غالیه»
💠کربلایی #امیرحسن_سالاروند
👈🏻 «خدایا باورم نمیشه که همه دنیا سکوت کردند و این لجنهای یهودی هر غلطی میخوان میکنن...»
⚠️ توجه:
❇️ جهت مشاهده کامل و جزئیات، تصاویر را باز کنید.
|#طوفان_الاقصی
|#مرگ_بر_اسرائیل
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
|#دیداریار|
#حاشیهنگاری حاجرحیم #آبفروش
از دیدار ستایشگران اهلبیت(ع)
با رهبرمعظمانقلاب؛ ۱۴۰۲
🔸(قسمت یکم)
«وقتی گیفها هم کم میآورند!»
بعد از بازخوردهای بسیارخوب سال گذشته و در نتیجه خاطره شیرینی که به یاد مانده بود، از مدتها قبل، با کلی ذوق و شوق آماده دیدار و نوشتن دوباره حواشی و نکات ریزودرشت دیدار بودم...
اما حالا بیش از یک هفته میگذرد و هنوز برگهها را از لای شکاف جلوی پیراهن فایوْاِلِوِنم درنیاوردهام...
برگههایی را که شب قبل دیدار، با شوق نوشتن و ذوق خواندهشدن آماده کرده بودم و...
اتفاقات مختلفی ذوقم را کور کرده بود و شوقم را گور...
از مدتها قبل قرار بود نوشتههای سال گذشته، تجمیع و تدوین شوند و در قالب کتابی عرضه شوند، اما عرضهاش را ظاهراً نداشتم و...
ناهماهنگیهای قبل از دیدار هم از یکسو -که شاید در ادامه شرح دهم-، جلسه الیالحبیب و برخی اتفاقات ناخواسته هم از سوی دیگر و از همه اینها بدتر خبر تلخ جنایت وحشتناک کرمان و بعد هم خبر رفتن #عادل_رضایی... همه و همه در کنار کسالتی که از چندروز قبل عارض شده بود، با هم ائتلاف کرده بودند تا اینبار نوشتن رأی نیاورد و پای قلم شکسته شود...
💠💠💠
میروم سراغ یادداشتهای شب دیدار و مرتبشان میکنم برای قسمت یکم...
امسال، از همه سالهای اخیر بدتر بود... خیلی بدتر...
با اینکه خیلی زودتر از همیشه، جلسات هماهنگی برگزار شده بود و تصمیمات خوبی هم گرفته شده بود، اما...
ساعت، سیدقیقه بامداد را رد کرده و هنوز تکلیف بسیاری از اسامی دیدار فردا مشخص نیست!
مدتها بود اینقدر حرص نخوره بودم... احساس میکنم سفیدشدن بخشی از موهای سرم را میتوانم از عمق درونم درک کنم! دستم به جایی نمیرسد، نه اینکه نرسد، اما الآن دیگر چه فایدهای دارد؟ تف سربالاست!
آنقدر انگشتم را روی صفحه گوشی کشیدهام و یکدرمیان، صفحه مکالماتم با آقای #باباخانی را مرور کردهام، احساس میکنم سر انگشت شستم، باد کرده!
برای فردا خیلی دلشوره دارم، پیشبینی یک فاجعه همهچیزتمام!
وسط این ماجراها و همه اعصابخردیها، خبر ترور ناجوانمردانه #صالح_العاروری، در شبشهادت حاج قاسم و چند روز بعد از شهادت #سید_رضی، بیشتر بههمات میریزد...
باید صبح زود عازم تهران شوم، خودم هم باید پشت فرمان بنشینم، اما از سویی منتظر خبر تعیینتکلیف باقی اسامی هستم و از سوی دیگر دلآشوبه مانع خواب است...
فردایی را که طلیعه سپاهش آمده، خدا به خیر گرداند...
💠💠💠
ساعت از یک بامداد گذشته، یادم میآید که کاغذ و قلم، کنار نگذاشتهام، چارهای نیست، در جستوجوی کاغذی که فردا کالای نایاب است در حسینیه امام خمینی، روحالله را از خواب بیدار میکنم...
برای آخرین بار پیامها را نگاهی میاندازم، خبری نیست که نیست، کاغذ و خودکار و قرصهایم را میگذارم کنار گوشی که صبح جا نگذارم... ساعت گوشی را برای ۴:۵۰ تنظیم میکنم و راهی رختخواب میشوم... ساعت ۱:۱۷ را نشان میدهد... یعنی این چشمها سهونیمساعت بیشتر فرصت ندارند که بسته باشند...
💠💠💠
#امید زودتر از بقیه به درب #کشوردوست رسیده تا کارتهای برگزیدگان مهرواره را توزیع کند، این را از تماس #میثم میفهمم... حضور برگزیدگان مهرواره هواینو در دیدار امروز، بخشی از جوایزشان است، هدایای مادی که هنوز تأمین نشدهاند، حداقل از هدایای معنوی بهرهمند شوند!
به تهران نرسیدهایم که تماسها شروع شد! ابتدا #مجتبی_سرگزی_پور که از زاهدان خودش را رسانده، بعد #میثم و پشتبندش #علیرضا_شریفی و تماس پشت تماس... دارد کابوس دیشب زودتر از آنچه انتظار داشتم، تعبیر میشود... پخش ماشین میخواند و من دلآشوبتر از پیش میرانم به سوی جمهوری: «علی، آری علی، حتی علی، تنهاست بیمردم!»... و باز هم با خودم میاندیشم... ما که به انحاء گوناگون اعلام آمادگی کردیم برای یاری و مساعدت، نه فقط اعلام کردیم، فهرست اسامی را بچهها کلی وقت گذاشتند، تجمیع کردند، به تفکیک استانها مرتب کردند، به تفکیک کسوت... با رنگهای مختلف دستهبندی کردند و... اما چرا... سؤالات زیادی دور سرم میچرخد و دم نمیزنم... پسرک بالای درختنشین قول داده است پسر خوبی باشد!
فقط دیشب، نزدیک یک بامداد بود که دیگر فایلهای تصویری متحرک(گیفها) هم جوابگوی انتقال حالم نبودند، ناپرهیزی کردم و نوشتم:
«حاجی! نیروهایی که درگیر بودند، از [فلانی] تا [فلانی] و... رو بعد از دیدار مستقیم بفرستید غزه...»
این مقدار از کظمغیظ حال خودم را هم بههم میزد! اگر این شرایط در سالهای دورتر رقم خورده بود، فکر میکنم ناسزایی را در دایره لغاتم دستنخورده نمیگذاشتم...
الآن که بعد از یک هفته دارم نوشتهها را بازنویسی میکنم، کمی آرامترم، هرچند هنوز جایش به شدت درد میکند!
ادامه دارد...
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir