👆👆👆
💞 #آخرین_عروس💞
#قسمت6⃣
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
اكنون ما به محلّه #عَسكَر مى رسيم. اينجا يكى از محلّه هاى بالاشهر
#سامرّا است.
حتماً مى دانى #عسكر در زبان عربى به معناى #لشكر است، در اين محلّه فقط فرماندهان لشكر #عبّاسيان
زندگى مى كنند.
#تعجّب كرده اى كه چرا تو را به اينجا آورده ام!
مگر نمى دانى كه #امام در همين محل زندگى مى كند.
آيا تا به حال فكر كرده اى چرا #امام_يازدهم به #عسكرى مشهور شده است❓
علّت اين نامگذارى اين است كه #امام در همين #محلّه زندگى مى كند.
عبّاسيان، #امام و خانواده اش را مجبور كرده اند در اينجا باشند تا بتوانند همه رفت و آمدها را به #خانه او زير نظر بگيرند.
نمى دانم آيا شنيده اى #امام از مردم خواسته است كه به او #سلام نكنند؟ آرى، در اين شهر #سلام كردن به #امام جرم است‼️
حتماً شنيده اى وقتى كسى را به جايى #تبعيد مى كنند او بايد در وقت هاى معينى به نزد #مأموران دولتى رفته و حضور خودش در آن #شهر را اعلام كند. #امام در روزهاى #دوشنبه و #پنجشنبه بايد به نزد #خليفه برود.
#ادامه_دارد...
@emamamm
✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الفرج💟✨
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت1⃣1⃣
تعجّب مى كنى كه چگونه #هزاران نفر پشت سر يك ستمگر #نماز مى خوانند؟
مگر نمى دانى سال هاست كه اين #مردم، پشت هر كس و ناكسى
#نماز مى خوانند⁉️
فقط ما #شيعيان هستيم كه مى گوييم بايد #امامِ_جماعت، عادل باشد.
بيا جلو برويم تا #خليفه را ببينم. نگاه كن! اين #خليفه كه خيلى #جوان است.
#نماز_جماعت برپا مى شود، من و تو، پشت سر خليفه #نماز مى خوانيم.
اين #نماز براى اين است كه #جانمان در امان باشد و كسى به ما شك نكند🕊🎀🕊
به #سجده مى روم، از #خدا مى خواهم يك آشنا در اين #شهر پيدا كنيم تا بتوانيم چند روزى در اين #شهر بمانيم
به طرف درِ #مسجد حركت مى كنيم. همين كه از #مسجد بيرون مى رويم، #پيرمردى به سوى ما مى آيد. به دلم افتاده كه او از #شيعيان است.
او فهميده است كه ما در اين #شهر غريب هستيم.
از ما #دعوت مى كند و ما را به
#خانه میبرد
خيلى زود همه چيز #روشن مى شود
حدس من درست بود. او از #شيعيان_امام_عسكرى(ع) است. نام او #بِشر_انصارى است.
به هر حال ما مى توانيم چند روزى در اين #شهر بمانيم.
تو رو به او مى كنى و مى گويى:
چگونه مى شود به خانه #امام برويم؟ من مى خواهم آن #حضرت را ببينم.
اين كار بسيار #خطرناكى است، پسرم!
من همه #خطرات آن را به جان مى خرم.
عزيزم! با رفتن ما به خانه #امام_عسكرى(ع) براى آن #حضرت دردسر درست مى شود.
چند مدّت پيش عدّه اى از #شيعيان به خانه #امام رفتند، وقتى خبر به #خليفه رسيد #امام را براى مدّتى #زندانى كرد. آيا حاضر هستى براى #امام مشكلى پيش بيايد⁉️
و تو به #فكر فرو مى روى. تو هرگز #حاضر نيستى كه به خاطر رسيدن به #آرزويت، مشكلى براى #امام پيش بيايد.
#ادامه_دارد.
✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟✨
@emamamm
👆👆👆
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت4⃣1⃣
او اصرار مى كند كه بايد به #خانه اش بروى.
هر چه مى گويى: "من بايد بروم"، قبول نمى كند. او مى خواهد تا با يك نوشيدنى، #گلويى تازه كنى.
#سرانجام قبول مى كنى و مى خواهى وارد #خانه بشوى; امّا به سوى من مى آيى. تو مى خواهى مرا نيز #همراه خود ببرى.
مى دانستم خيلى با #معرفت هستى!
روى #تخت در حياط خانه نشسته ايم. زير درخت #خرما!
#مادر رفته است براى ما #نوشيدنى بياورد. رو به من مى كنى و مى خواهى كه در مورد اين #مادر سؤال كنم.
#مادر براى ما نوشيدنى آورده است: "بفرماييد. قابل شما را ندارد".
بعد از مدتّى، من رو به #مادر مى كنم و مى گويم:
ــ ببخشيد! آيا شما از فرزندان #حضرت_زهرا_س هستيد؟
ــ آرى، من دختر #امام_جواد_ع هستم.
ــ واى! شما خواهر #امام_هادى_ع هستيد؟
#باورم نمى شود، درست شنيدم؟
ــ بله، پسرم! درست #شنيدى.
ــ نام شما چيست؟
ــ #حكيمه.
ــ چرا شما از #مدينه به اين شهر آمديد؟
ــ من همراه برادرم #امام_هادى_ع در مدينه زندگى مى كردم; امّا #خليفه عبّاسى #برادرم را مجبور كرد به اين شهر بيايد.
من هم به اينجا آمدم. مگر شما نمى دانيد او در اين #شهر غريب است؟ #دلخوشى او به #من است.
#ادامه_دارد...
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@emamamm
👆👆👆
💞 #آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت5⃣3⃣
يادم مى آيد دفعه اوّلى كه ما به سامرّا آمديم، هيچ #آشنايى نداشتيم، او ما را به خانه اش #دعوت كرد.
بلند مى شوم، #بِشر را در آغوش مى گيرم و از او #عذرخواهى مى كنم، با #تعجّب مى پرسد:
ــ شما #اينجا چه مى كنيد؟ چرا در اينجا خوابيده ايد؟ چرا به #خانه من نيامديد؟
ــ ما #نيمه_شب به اينجا رسيديم. دروازه #شهر بسته بود. چاره اى نداشتيم بايد تا #صبح در اينجا مى مانديم.
ــ من خيلى دوست داشتم شما را به #خانه مى بردم، امّا...
ــ خيلى #ممنون
من #تعجّب مى كنم بِشر كه خيلى #مهمان نواز بود، چرا مى خواهد ما را اينجا #رها كند و برود؟
ما هم #گرسنه هستيم و هم #خسته.
در اين شهر #آشناى ديگرى نداريم. چه كنيم؟
حتماً براى او كار #مهمّى پيش آمده است كه اين قدر عجله دارد، خوب است از خودش سؤال كنم:
ــ مثل اينكه شما مى خواهيد به #مسافرت برويد؟
ــ آرى. من به #بغداد مى روم.
ــ براى چه؟
ــ امام #هادى(ع) به من #مأموريّتى داده است كه بايد آن را انجام بدهم.
ــ آن #مأموريّت چيست؟
ــ من ديشب خواب بودم كه صداى درِ #خانه به گوشم رسيد.
وقتى در را باز كردم ديدم فرستاده اى از طرف امام #هادى(ع) است. او به من گفت كه همين الآن #امام مى خواهد تو را ببيند.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت6⃣4⃣
تو را به داخل #خانه دعوت مى كنم. ببخشيد كه اتاق من كمى نامرتّب است، هر طرف را نگاه مى كنى كتاب است.
من با عجله #كتاب ها را در گوشه اى جمع مى كنم.
پسرم برايت نوشيدنى مى آورد. اكنون تو گلويى تازه مى كنى و مى گويى:
ــ خوب، كى حركت مى كنيم؟
ــ مگر قرار است جايى برويم؟
ــ تو به من وعده داده اى كه دوباره مرا به #سامرّا ببرى؟
ــ يادم آمد. من سر قول خودم هستم.
معلوم مى شود كه در تمام اين مدّت به #سامرّا فكر مى كردى و در آرزوى ديدار امام بودى.
به اميد خدا، فردا صبح زود حركت خواهيم كرد.
صبح زود حركت مى كنيم. بيابان ها، دشت ها و كوه ها را پشت سر مى گذاريم. روزها و شب ها مى گذرد، ما در نزديكى #سامرّا هستيم.
وارد شهر مى شويم. تو خودت خوب مى دانى كه ما نمى توانيم الآن به خانه امام برويم. پس به خانه همان پيرمرد كه نامش #بِشر بود مى رويم.
#ادامه_دارد
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت7⃣4⃣
درِ #خانه را مى زنيم.
#بشر در را باز مى كند، ما را در آغوش مى گيرد و به داخل #خانه دعوتمان مى كند.
او براى ما نوشيدنى مى آورد، ظاهراً خودش #روزه است،
#ماه_رجب سال 255 هجرى است و #روزه گرفتن در اين ماه ثواب زيادى دارد.
از او سراغ #امام_هادى(ع) را مى گيريم و حال آن #حضرت را مى پرسيم؟
اشك در چشمان #بِشر حلقه مى زند. او دارد گريه مى كند. چه شده است؟
بِشر براى ما مى گويد كه سرانجام مُعتَزّ، خليفه عبّاسى،
#امام_هادى(ع) را مظلومانه شهيد كرده است. اشك از چشمان ما جارى مى شود.
#خدا هر چه زودتر دشمنان #اهل_بيت(ع) را نابود كند.
در مورد #امام_عسكرى(ع) سؤال مى كنيم. او براى ما مى گويد كه مُعتَزّ عبّاسى، آن #حضرت را در شرايط بسيار سختى قرار داده است.
هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن #حضرت برود.
فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.
سؤال ديگر ما اين است: آيا خدا به #امام_عسكرى(ع) فرزندى داده است؟
#بِشر در جواب مى گويد: هنوز نه; ولى وعده #خداوند هيچ گاه تخلّف ندارد.
ما مى خواهيم به خانه امام برويم امّا #بِشر ما را از اين كار نهى مى كند، مُعتَزّ، خيلفه خونريز #عبّاسى به هيچ كس رحم نمى كند.
او به #برادر خود هم رحم نكرد و او را به قتل رسانيد.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت8⃣4⃣
يكى از كارهاى او اين است كه وقتى مخالفان خود را دستگير مى كند سنگى بزرگ بر پاى آنها مى بندد و آنها را در رود دجله مى اندازد تا غرق شوند.
شما نبايد بدون برنامه ريزى به خانه امام برويد. شما تازه به #سامرّا آمده ايد و جاسوسان شما را زير نظر دارند، بايد چند روزى صبر كنيد.
چند روز مى گذرد...
خورشيد روز #دوشنبه 27 رجب سال 255 طلوع مى كند، امروز سالروز
#بعثت_پيامبر_ص است.
از خيابان سر و صداى زيادى به گوش مى رسد.
خيلى زود مى فهمم كه اين سر و صدا براى شادى نيست، بلكه در شهر آشوب شده است!
خوب است از #خانه بيرون برويم و از ماجرا با خبر بشويم.
همه #سپاهيان بيرون ريخته اند، آنها شورش كرده اند.
اينها همان نيروهاى #نظامى اين حكومت هستند و خودشان بايد با شورشيان مقابله كنند، چه شده است كه خودشان هم شورش كرده اند⁉️
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت1⃣5⃣
با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه #امام برويم چقدر خوب است كه ما به خانه #حكيمه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم.
رو به من مى كنى و مى گويى:
ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با #حكيمه برخورد كرديم؟
ــ فكر مى كنم ساعت چهار #عصر بود.
ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به #خانه اش برويم.
ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد #امام_عسكرى(ع) و بانو #نرجس سؤال كنيم.
ما #منتظر هستيم تا عصر فرا برسد.
#خدا را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم.
روى تخت وسط حياط نشسته ايم و #مهمان خواهر آفتاب شده ايم.
امروز #حكيمه هم روزه است.
همه دوستانِ خوب خدا در ماه #شعبان روزه مى گيرند;
امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد.
#حكيمه براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند #امام_عسكرى(ع) را ببينم يا نه؟".
بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن #حضرت مى روم از #خدا مى خواهم به او پسرى عنايت كند".
در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟
#حكيمه از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود.
بعد از لحظاتى برمى گردد.
#حكيمه لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد:
#امام_عسكرى(ع) از من دعوت كرده است تا امشب #افطار به خانه او بروم".
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت4⃣5⃣
امروز روز چهاردهم #شعبان است و ما مدّتى است كه در اين شهر هستيم. آرامش دوباره به #شهر باز گشته است و مردم به زندگى عادى خود مشغولند.
مى دانم خيلى دلت مى خواهد امام را ببينى. امّا نمى دانى چه كنى؟
با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه #امام برويم چقدر خوب است كه ما به خانه #حكيمه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم.
رو به من مى كنى و مى گويى:
ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با #حكيمه برخورد كرديم؟
ــ فكر مى كنم ساعت چهار #عصر بود.
ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به #خانه اش برويم.
ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد #امام_عسكرى(ع) و بانو #نرجس سؤال كنيم.
ما #منتظر هستيم تا عصر فرا برسد.
#خدا را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم.
روى تخت وسط حياط نشسته ايم و #مهمان خواهر آفتاب شده ايم.
امروز #حكيمه هم روزه است.
همه دوستانِ خوب خدا در ماه #شعبان روزه مى گيرند;
امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد.
#حكيمه براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند #امام_عسكرى(ع) را ببينم يا نه؟".
بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن #حضرت مى روم از #خدا مى خواهم به او پسرى عنايت كند".
در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟
#حكيمه از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود.
بعد از لحظاتى برمى گردد.
#حكيمه لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد:
#امام_عسكرى(ع) از من دعوت كرده است تا امشب #افطار به خانه او بروم".
#ادامه_دارد...
@emamamm
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود 😘
#قسمت0⃣7⃣
شبى كه #پيامبر به #معراج رفت، چشمانش به نورِ #مهدى(عج) افتاد كه در عرش خدا بود. در آن هنگام #خدا به پيامبر گفت: " #مهدى كسى است كه با انتقام از دشمنان، دل هاى دوستان تو را شفا خواهد داد. او "لاّت" و "عُزّى" را از خاك بيرون خواهد آورد و آنها را به آتش خواهد كشيد".
مى دانم مى خواهى بدانى كه "لاّت" و "عُزّى" چه هستند؟
آنها دو بُت بزرگ زمان جاهليّت بودند كه مردم آنها را به جاى #خدا پرستش مى كردند.
اين دو بت، نمادِ جهل مردم روزگار هستند.
لاّت و عُزّى، حقيقت كسانى است كه بى جهت قداست پيدا مى كنند
و بتِ مردم مى شوند و در سايه اين قداست دروغين به ظلم و ستم مى پردازند.
آنها در مقابل #حق مى ايستند و تلاش مى كنند تا حق را از بين ببرند.
به راستى چرا بايد #لاّت و #عُزّى در آتش بسوزند؟
چرا خدا در شب #معراج اشاره مى كند كه #مهدى(عج) اين دو بت را آتش خواهد زد؟ چرا؟
شايد اين كنايه از #مطلب ديگرى باشد!
آيا مى خواهى با كسانى كه نمادِ لاّت و عُزّى هستند آشنا شوى؟
بيا بار ديگر به #تاريخ نگاهى داشته باشيم!
در شهر #مدينه بعد از وفات پيامبر، حوادث زيادى روى داد، كسانى كه به عنوان جانشين پيامبر روى كار آمده بودند، ظلم و ستم را آغاز كردند...
#پيامبر تازه از دنيا رفته بود و دو نفر تصميم گرفته بودند از #على(ع) بيعت بگيرند.
دو مرد به سوى خانه وحى مى آمدند; اوّلى، رئيس بود و دوّمى، معاون!
آنها به مردم گفته بودند تا هيزم زيادى جمع كنند.
مردم هم به حرف هاى آنها گوش كردند و مقدار زيادى هيزم كنار خانه #فاطمه(س) جمع نمودند.
به راستى آنها مى خواستند با آن هيزم ها چه كنند؟
دوّمى درِ خانه #فاطمه(س) را محكم زد، فاطمه به پشت در آمد:
ــ كيستيد و چه مى خواهيد؟
ــ فاطمه! به #على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم !
ــ آيا مى خواهى اين #خانه را آتش بزنى ؟
ــ به خدا قسم ، اين كار را مى كنم ، زيرا اين كار براى حفظ اسلام بهتر است .
ــ چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى ؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى ؟
ــ اى #فاطمه ! ساكت شو ، محمّد مرده است ، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست ، همه شما بايد براى بيعت بيرون بياييد ، حال اختيار با خودتان است ، يكى از اين دو را انتخاب كنيد: بيعت با #خليفه ، يا آتش زدن همه شما.
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت1⃣7⃣
هیچ کس باور نمیکرد که اینان می خواهند خانه #فاطمه (س) را به آتش بکشند .
آنها این سخن را از پیامبر شنیده بودند:. هر کسی #فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده است ".
پس چرا آنها میخواستند درِ خانه #فاطمه(س) را آتش بزنند؟
امّا بار ديگر صداى دوّمى در فضاى مدينه پيچيد:
ــ اى #فاطمه ! اين حرف هاى زنانه را رها كن ، برو به #على بگو براى بيعت با خليفه بيايد .
ــ آيا از #خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم مى آورى ؟
ــ در را باز كن، اى #فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو را به آتش مى كشم .
#فاطمه(س) به يارى #على(ع) آمده بود، آنها چه بايد مى كردند؟
بعد از لحظاتى، دوّمى در حالى كه شعله آتشى را در دست داشت به سوى خانه #فاطمه(س) آمد.
او فرياد مى زد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .
هيچ كس باور نمى كرد ، آخر به چه جرم و گناهى مى خواستند اهلِ اين خانه را آتش بزنند ؟
چند نفر جلو آمدند و گفتند:
ــ در اين خانه #فاطمه و #حسن و #حسين هستند .
ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را آتش مى زنم .
هيچ كس جرأت نداشت مانع كارهاى دوّمى شود .
سرانجام او نزديك شد و شعله آتش را به هيزم ها گذاشت ، آتش #شعله كشيد .
درِ #خانه نيم سوخته شد . او جلو آمد و لگد محكمى به در زد .
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت 1⃣8⃣
من #باغبانى هستم كه در وجود اين گل، زيبايى همه گل ها را نهاده ام
من مى خواهم با يك #گل، بهار بياورم، آن هم #بهارى كه خزانى ندارد
#فرشتگانم!
همه بر او سلام كنيد كه او #بهارِ هستى است.
رسم است وقتى #نوزادى به دنيا مى آيد او را روى دست فاميل و دوستان قرار مى دهند و هر كسى هديه اى به عنوان چشم روشنى مىدهد
معلوم است هر كس كه اين #نوزاد را بيشتر دوست داشته باشد هديه و چشم روشنىِ بهترى مى دهد
هيچ كس #مهدى(عج) را به اندازه خدا دوست ندارد
خدا از #اوّل هستى، منتظر آمدن اين گل بود. به همه #پيامبرانش مژده آمدن او را داده بود
اكنون، #مهدى(عج)، مهمان خدا شده است. به راستى #خدا به او چه هديه و چشم روشنى خواهد داد؟
#جبرئيل متحيّر ايستاده است، فرشتگان منتظرند، همه هستى، #منتظر است
#مهدى(عج) در پيشگاه خدا ايستاده است. كه ناگهان، از غيب صدايى مىرسد
"مَرحَباً بِكَ عَبْدى
خدا با #مهدى(عج) با زبان عربى سخن گفت.
مى دانم دوست دارى بدانى معناى اين جمله چه مىشود
#همسفرم! ترجمه اين جمله اين است: خوش آمدى بنده من!
مى بينم كه نگاهم مىكنى؟
تو به اين ترجمه ساده قانع نمى شوى و #انتظار دارى تا اين جمله را براى تو بيشتر توضيح بدهم.
عزيزم! براى #توضيح اين عبارت بايد مثالى بزنم:
فرض كن چند روزى است كه با يك نفر آشنا شده اى. يك روز در خانه نشسته اى و صداى زنگ #خانه را مىشنوى
بلند مى شوى و در را باز مى كنى. مى بينى همان #دوست جديد توست.
او را به داخل دعوت مى كنى و به او مى گويى: خوش آمدى
امّا يك وقت است يك #دوستى دارى كه سال هاست او را مى شناسى. او عزيزترين #رفيق توست.
او در زندگى بارها در مشكلات به تو كمك مادى و #معنوى كرده است.
تو خيلى مديون او هستى و مدّتى است او را نديده اى و دلت برايش تنگ شده است
فرض كن كه او الآن درِ #خانه را مىزند، برمى خيزى و به سوى درِ #خانه مى روى. باور نمى كنى. ذوق مى كنى. او را در بغل مى گيرى.
#اشك شوق مى ريزى و با تمام وجودت مى گويى خوش آمدى
تو به هر دو نفر خوش آمد گفتى; امّا اگر تو #عرب زبان بودى، براى اين دو موقعيّت هرگز از يك جمله استفاده نمى كردى!
#ادامه_دارد...
@emamamm
👆👆👆
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت 2⃣8⃣
در زبان #عربى به آن كسى كه تازه با او آشنا شده ايم، مى گوييم: "اَهلاً و سَهلاً"; امّا به دوست عزيزى كه براى ديدارش اشك شوق مى ريزيم، مى گوييم: "مَرحَباً بِكَ".
جمله اوّل براى كسى است كه تازه با او آشنا شده اى. تو مى خواهى به او بگويى: " غريبى نكن! تو مهمان ما هستى".
امّا جمله دوّم فقط براى كسى است كه با تمام وجود به او #عشق می ورزيم و او را دوست داريم.
در واقع ما مى خواهيم به او بگوييم: "عزيزم! اين خانه، #خانه خودت است، همه زندگىِ من از آنِ توست. تو به خانه خودت آمده اى".
ميزبان وقتى به #مهمان خود اين كلمه را مى گويد، مى خواهد به او اعلام كند كه تو در خانه من راحت باش، گويى كه همه چيز از آن خودت است، اينجا خانه خودت است.
همسفرم!
خدا در صبح روز نيمه شعبان #مهدى(عج) را به عرش برده و به او گفته است: "مَرحَباً بكَ".
در واقع خدا با اين سخن مى خواسته چنين بگويد:
#مهدىِ من! تو به عرش من آمدى. تو مهمان من هستى.
بدان كه همه هستى، از آنِ توست!
و عرش من خانه توست.
آسمان ها و زمين، عرش و فرش، همه از براى توست.
#مهدى من! در اينجا غريبى نكنى!
قدم بگذار كه خانه، خانه توست.
ما بايد به اين نكته توجّه كنيم كه چرا خداوند به #مهدى(عج) نگفت: "اَهلاً و سَهلاً".
#ادامه_دارد...
@emamamm