eitaa logo
امام حسین ع
22.1هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا، حسین ای دل بُریده از همه ی رنگ ها، حسین بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بِداد رأی ای کُشته ی شیوخِ مقدس نما، حسین سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام ای با غریب های جهان آشنا، حسین ای بی کفن رها شده‌ی دشتِ کربلا ما را به حالِ خود تو نکردی رها، حسین مصراعِ (شهریار) چنین نیز خواندنیست: ای عهده‌دارِ مردم بی دست و پا، حسین در حقِ دشمنانِ خودَت هم تو سالها کردی به جای لعنت و نفرین دعا، حسین با یک نفس تمامِ جهنم شوَد بهشت گویند اگر جهنمیان یک صدا: حسین امیدِ عابدان شده بعد از نماز، حج امیدِ عاشقان شده بعد از خدا، حسین آری برای یاری او استخاره ها کردند مومنان و نماندند با حسین معیار اگر که پینه ی پیشانی است و ریش تنها نبود این همه اربابِ ما حسین ننگا به ما که بی ادبانه برایمان گشته خلاصه در عطش و کربلا، حسین من از حسینِ معرکه گیران گریختم از این حسین راهِ زیادیست تا حسین او را اگر که زنده شود باز می کُشند یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین! ای کشته ی حسادت دنیا حسین جان ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان… ✍️ .
عالم محرم است سلامُ علی الحسین این ذکر عالم است سلامُ علی الحسین این جمله واجب است بگوییم و بشنویم هرجا که پرچم است سلامُ علی الحسین ظ بعد از خدا و قبله سوال درون قبر تنها همین دم است سلامُ علی الحسین هر ثانیه اگر چه بگوییم این سلام نه؛ بازهم کم است سلامُ علی الحسین هم ذکر فاطمه است سلام علی الغریب هم ذکر خاتم است سلامُ علی الحسین بر زخم های پیکر آقای تشنگان این ذکر مرهم است سلامُ علی الحسین هر کس ز بهترین دم عالم سوال کرد گویید این دم است سلامُ علی الحسین واجب شده است در همه جا شعر محتشم باز این چه ماتم است سلامُ علی الحسین هرکس شده است محرم حق هر کسی که هست مدیون این دم است سلامُ علی الحسین وقتی خدا نوشته به عرشش غم تو پس این اسم اعظم است سلامُ علی الحسین .
. اسم تو آمد، روضه خوان دم را عوض کرد داغ عظیمت معنی غم را عوض کرد من یازده ماه است که چشم انتظارم شور حسینی اَت مُحرّم را عوض کرد اصلاً به اعمال کمم دل خوش نکردم احسان تو تقدیر آدم را عوض کرد چشمی که شد اهل بکا، اهل بهشت است جانم به اشکی که جهنم را عوض کرد بیمار بودم، خسته بودم، زار بودم گفتم حسین ... این ذکر حالم را عوض کرد عالم بداند راه ما راه حسین است شش گوشه ی تو راه عالم را عوض کرد پیراهن خونی که آویزان شد از عرش حال و هوای مادرت هم را عوض کرد غش کرد زهرا موقع تعویض پرچم با چادر خاکیش، پرچم را عوض کرد قربان آن حاجی که حجّش را رها کرد لبهای خشکش طعم زمزم را عوض کرد نزدیک مغرب مسلمش می گفت برگرد چون کوفه آن میثاق محکم را عوض کرد اینجا نیا آنکس که دنبال سر توست... جای من و یک کیسه دِرهم را عوض کرد از روی دارم دیده ام بالای نی را تصویر من، تصویر مبهم را عوض کرد .
. حضرت مسلم (ع) استخاره کردم و در پاسخش آمد حسین کاش برگردد حسین بین کوفه پهلوانی مثل من دارد حسین کاش برگردد حسین ✍ ....... . حضرت رقیه (س) دختر زهرا همیشه جان نثار فاطمه است یادگار فاطمه است پای زخمی دارد اما پای کار فاطمه است یادگار فاطمه است ✍ .
. سادات فاطمی همه هستند یار هم جمعند خانواده شان در جوار هم هرچند کوفیان به حسین پشت کرده اند ماندند پای وعده و قول و قرار هم اینجا کسی ز قافله اش جا نمانده است بودند نیمه شب همه چشم انتظار هم اکبر پیاده شد به ابالفضل تکیه کرد با یاعلی شدند دو تا ذوالفقار هم زینب میان محمل خود یارقیه گفت از بسکه دید خار مغیلان سوار هم لعنت به حرمله که در اینجا نمی کند رحمی به حلق نازک آن شیرخواره هم خلق حسین و زینب کبرا مشابه است خواهر برادرند ولی غصه دار هم گودال قتلگاه، قدمگاه زینب است جان می دهند هر دویشان در مزار هم لشکر کشیده شمر برای سر حسین خولی و او شدند دگر پای کار هم با مادری که سوخت، مگو از غم تنور زهرا ندیده آتش و سر را کنار هم ✍ .
. کاش من را بیقرار تاب گیسویی کنی سرنوشتم را اسیر طاق ابرویی کنی اشک را از دست دادن، سوی چشمم را گرفت این دل تاریک، بیتاب است سوسویی کنی با همین حال خراب از خانه ام بیرون زدم کی می آیی از منِ دلتنگ، دلجویی کنی پشت در ماندم، منِ درمانده را، راهم بده روسیاهی آمده ... خوبست خوشرویی کنی گرچه من از بدترین، بدکارها هم بدترم از کسی نشنیده ام از بنده بدگویی کنی گر نمیخواهی مرا، من جای دیگر می روم موقع رسوا شدن، باید تکاپویی کنی خیمه ام را آب و جارو می زنم، یک سر بیا قبل از اینکه قبر من را آب و جارویی کنی دست خالی مرا خاک نجف پُر می کند تا مرا با مرتضی مهمان بانویی کنی من که میدانم دوای درد من کرببلاست کاش از دردم بپرسی، فکر دارویی کنی به خدا دلواپسم، یعنی مُحرّم زنده ام... تا که عاشورا مرا خرج هیاهویی کنی کاشکی با گریه ام در روضه ی جدّت حسین کار مرهم، روی عمق زخم پهلویی کنی آه ای باد صبا آهسته تر! باید تو هم ... با پریشان مادر او، شانه بر مویی کنی عج ✍ .
. بیچاره ام، درمانده ام، دل بیقرارم خیره شدم به پشت در، چشم انتظارم آمد محرم، باز هم یارم نیامد عمریست دارم هجر او را می شمارم هر صبح، سنگش را زدم بر روی سینه رد میشود یک صبح از سنگ مزارم وقتی که کار هر دو عالم دست آقاست من هم دو دستم را به دستش می سپارم هرچند بی تابم ببینم روی او را اما برای کرببلا بی اختیارم شغلی ندارم این دهه جز گریه کردن گرم است بازار من از داد و هوارم مادر لباس مشکی من را تنم کرد پس حاجتی جز نوکری کردن ندارم من مطمئنم روزی ام دست حسین است با روضه ها چرخیده چرخ روزگارم لطف کمش هم از سر عالم زیاد است در زیر پرچم بیمه اند ایل و تبارم پشتم همیشه قرص بوده به اباالفضل هرجا کم آوردم خودش آمد کنارم مسلم سر دارالعماره بی سر افتاد فرمود: من شرمنده ی آن شیرخوارم شمشیر خوردم، تیر خوردم، نیزه خوردم گودال را دیدم به چشم اشکبارم عج ✍ .
. گریه کردن های بی طاعت به درد من نخورد کوله بار جرم و معصیت به درد من نخورد پشت گوش انداختم هر آنچه را گفتی نکن این زرنگی نیست که! غفلت به درد من نخورد ای خدا بعضی رفاقت ها عذابم می دهد ازدیاد غیبت و تهمت به درد من نخورد این زبان نیشدار، آتش به اعمالم زده لال باید می شدم، صحبت به درد من نخورد تو مرا پوشاندی و زیبا به چشمت آمدم آنهمه پوشاک پُر قیمت به درد من نخورد راهِ کج رفتم ولی خوردم به جایی آشنا آخرش جز پرچم هیئت به درد من نخورد قطره اشکی ریختم جایش مرا زهرا خرید شد تباه عمرم، جز این ساعت به درد من نخورد کربلا! من از ضریحت بوسه ای میخواستم بیقراری ام در این غربت به درد من نخورد! من فدای دختری که عمه اش را هم زدند گفت آن معجر که شد غارت به درد من نخورد بین شام افتاد و دستْ انداختند او را همه گفت بابا: پای بی قوّت به درد من نخورد باز امشب خواب دیدم که بغل کردی مرا پیکرت کو! آنهمه حسرت به درد من نخورد ✍ .
. عالم نَمی از قطره و دریا رقیه است بالاتر از بالاتر از بالا رقیه است پوچ است دنیا که به آن‌ دلخوش نکردم آن علتی که آمدم دنیا رقیه است من هرچه هستم به کسی ربطی ندارد او که شفاعت می کند فردا رقیه است من کودکی بودم که دستم را گرفتند آنکه مرا آورده تا اینجا رقیه است در کشتی ارباب، عالم را نشانده پهلو گرفته آنکه با زهرا رقیه است ذکری که دارم هر محرم یاحسین است نذری که دارم اربعین ها یارقیه است غصه نخور شش گوشه! می آیم کنارت او که براتم را کند امضا رقیه است درد نگفته من زیاد آوردم امشب درمان هر دردی که دارم با رقیه است او را زدند اما به فکر معجرش بود الگوی دختر بچه های ما رقیه است آنکه شبی با دامن آتش گرفته ... خوابیده روی دامن صحرا رقیه است خورشید روی نیزه ها بابای او بود دنبال بابا، بین نیزه ها رقیه است ✍ .
. مستجاب الدعوه، ای امن یجیب کربلا ... پس چرا دیر آمدی عشقم طبیب کربلا از سرِ شب با سرت بالا سر من بوده ای بیشتر خاکی شدی، خدالتّریب کربلا آنقدر شادم نشد سرمه بمالم روی چشم شانه ی من گم شده، شیب الخضیب کربلا چیزی اینجا نیست که مهمانی ام رنگین شود پُر شده ویرانه ام از عطر سیب کربلا شام خوردی یا نه؟ چون من هم گرسنه مانده ام من غریب شهر شامم، تو غریب کربلا اینکه می گیرد زبانش موقع صحبت منم خواهشاً چیزی نپرس از عندلیب کربلا من کماکان خواب می بینم که در دستان شمر خنجر کُندی است در تُندی شیب کربلا ای عزیزم من بغل کردن نمیخواهم ز تو پیکرت با نعل تازه شد نصیب کربلا بین خورجین ضربه خوردی، در تنوری سوختی کوفه شد مبهوت از آن رسم عجیب کربلا خواب دیدم نیزه داری بد ترا بالا گرفت مثل قرآن روی نی رفتی خطیب کربلا کربلا معجر کشید و شام هم موی مرا رفتی و یک شهر شد اینجا رقیب کربلا ✍ .
. خواب بودم یه خورده بد بیدار شدم یکی داشت نعره می‌زد بیدار شدم رو سَرَم دست می‌کشیدی پا بشم بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتنِ تو مهربون من خواهرت می‌شد بلاگردون من می‌شینم با دندونام قصه می‌گم یکی بود یکی نبود دندون من دستای مردای شامی سنگینه بعد سیلی چِشِ من تار می‌بینه تاریه چشام فدا سرت، فقط تو رو خوب نمی‌بینم بدیش اینه کاش میشد تو رو شریک راز کنم خیلی حرفا رو برا تو باز کنم کاشکی دردِ دست و گردنم می‌ذاشت برا بابایی یه خورده ناز کنم بازوی شکسته بازو نمی‌شه درد مثلِ درد پهلو نمی‌شه دوست دارم ناز بُکُنَم برات ولی نازِ دختر بدون مو نمی‌شه غم رفیقه چشای تَرَم می‌شد سفرت داشت دیگه باورم می‌شد خواهرت اگه نبود موهای من از اینی که مونده کمترم می‌شد بین موهام سوره‌ی فجر و نگاه سه ساله دخترتم اَجر و نگاه دنبال موهام روی سرم نَگَرد لابه‌لای پنجه‌ی زجر و نگاه همیشه پدر عزیزه دختره به خدا که همه چیزه دختره من کبودیام سَرِ تازیونه‌س بگو هی نگن مریضه دختره دشمنای تو امونم نمیدن زیر آفتاب سایه‌بونم نمیدن به کنیزا اینجا نون خشک میدن بابا جون به من همونم نمیدن رسیده آخر کارم بابایی پُرِ پاییزِه بهارم بابایی هر چقد دلت می‌خواد آیه بخون من که خِیزَرون ندارم بابایی زخمای سرت من و پیر می‌کنه آیه‌های غم و تفسیر می‌کنه دَس نَبُردم توو موهات درد نکشی توو موهای سوخته دست گیر می‌کنه دوره گردنم غُل انداخته بودش همونی که چهار قُل انداخته بودش چه قدر زود می‌خوای از پیشم بری تازه حرفامون گُل انداخته بودش بی تو من بایدم آشفته باشم این اسیری رو پذیرفته باشه این دفعه خواستی بری منم ببر بدون من نمیری گفته باشم *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 حرمله می‌زد (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حرمله می‌زد دستم و می‌کشید و توو قافله می‌زد خسته نمی‌شد و سر حوصله می‌زد من و سکینه رو توو چند مرحله می‌زد از بس که زده لبی نمونده دندونی برام نمونده بابا وقتی اومدی که تار می‌بینم سویی به چشام نمونده بابا قدم خمیده سه ساله‌ای شبیه من کسی ندیده بس که گرسنمه بابا رنگم پریده ببین که دونه دونه‌ی موهام سفیده سرم شکسته عمو که رفته حُرمَّت حرم شکسته افتادم از رو ناقه و پَرَم شکسته پهلوی من شبیه مادرم شکسته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌.