@babolharam_net2. اینجا که آمدی.mp3
زمان:
حجم:
9M
.
#زمینه
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
#رضا_نظاری ✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
پسر - پشت و پناه مادره
پسر - گرمی آه مادره
پسر - نور نگاه مادره ۲
وای از آسمون بی ستاره
وای از مادری که بی قراره
وای از سینه ای که غرق آهه
وای از ناله ای که گریه داره:
"دیگر مرا ام البنین نخوانید / نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم / ندارم ۲"
واویلتا واویلتا - واویلا واویلا ۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
میگن - یه روضه ای به پا شده
میگن - دست عمو جدا شده
میگن - بابا دیگه تنها شده ۲
وای از پیکر در خون نشسته
وای از مشک پاره؛ چشم بسته
وای از نالههای اهل خیمه
با چشمای گریون؛ دلشکسته:
"سقای دشت کربلا اباالفضل / اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل / اباالفضل ۲"
واویلتا واویلتا - واویلا واویلا ۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
پدر - غرق غم برادره
پدر - دیگه بدون لشکره
پدر - حالا غریب مادره ۲
وای از خیمهای که چشم به راهه
وای از تشنه ای که بی سپاهه
وای از مادری که قد کمونه
تنها روضه خونِ قتلگاهه:
"اگر کشتند چرا آبت ندادند / ندادند
چرا زان درّ نایابت ندادند / ندادند ۲"
واویلتا واویلتا - واویلا واویلا ۳
.
👇
.
#نوحه_سنتی
#وفات_حضرت_ام_البنین
در مرثیت حضرت اُمُّ الْبَنین (س)
-----------
قلب هستی حزین است
جان عالم غمین است
گریه کن ای دل من
داغ اُمُّ الْبَنین است
مادری دلخون ، رفته از دنیا
آه و واویلا...
مادری دل شکسته
از جهان دیده بسته
رشته ی هستی او
دیگر از هم گسسته
دیده ی گردون ،از غمش دریا
آه و واویلا ...
ای که شد غم نصیب ات
در فراق حبیب ات
اشک ما در عزایت
عطر قبر غریب ات
غربتت آتش ،می زند جان را
آه و واویلا...
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
.👇
.
#بازگشت_به_مدینه
#روضه_بازگشت_به_مدینه
🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت
🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّهوغم ریخت
بشیر بن جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو که شاعر بود رحمت کنه، تو هم مى تونى شعر بگى؟
گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، منم شاعرم.
فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان
🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر میزد
🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر میزد
بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم:
«یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ»
(اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، آخه حسین [آقاى شما] کشته شد و اشک من این گونه سرازیره.
پیکرش در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد).
🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند
🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند
على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند
🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم
🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم
بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت)
🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش
🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر
بشیر اومد محضر #حضرت_ام_البنین
عرضه داشت خانم جان...
بچه هات رو در کربلا کشتند...
بی بی فرمودند...
ای بشیر...
أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین
بشیر از حسینم چه خبر...
عرضه داشت...
بی بی جان نبودی...
دستهای عباست رو قطع کردند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
فرمود ای بشیر...
اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام
تمام بچه هام فدای حسین...
همه عالم فدای حسین...
بگو از حسین چه خبر .. ؟
🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه
🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه
مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند
دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد.
مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛
🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد
🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟!
اما بشنو از عبدالله جعفر شوهر حضرت زینب
آه از ان دم که کاروان امید
دم دروازه مدینه رسید
سوی آن کاروان به صدها آه
بادلی خسته آمد عبدالله
اشک حسرت زدیدگانش سفت
تسلیت برامام چارم گفت
بعد ازآن هرطرف نظر انداخت
زینبش را درآن میان نشناخت
عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده
،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت: عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم:
🔸 آنشب که از مدینه سفر کردم اختیار
🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم
🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید
🔸مویم سفید شد، سیه گشت معجرم
عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ...
هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد
،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،...
مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟!
گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه
حسین...
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
#بازگشت_زائر
#بازگشت_زائر_کربلا #چاوشی
#روضه_بارگشت_زائر
#استقبال_زائر
شاعر: #حسین_ایمانی✍
#روضه_حضرت_ام_البنین
.
.
#مدح_و_مرثیۀ_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
ای به حرم، هدیۀ پروردگار
بحرِ کرم، واسطۀ کردگار
ای دلت از غیرِ تولا جدا
صاحبِ اِجلال، کنیز خدا
ای ز ازل منتصبِ مصطفی
تا به ابد منتخبِ مرتضی
یارِ علی بوده ای از دیرباز
ساخته ای فاطمه را سرفراز
مَرتبَتت، مادریِ ماهتاب
مَنزلَتت، همسریِ آفتاب
کیست شود فاطمه را جانشین
همچو تو ای حضرت ام البنين
بال و پرِ معنویِ بیت وحی
فاطمۀ ثانویِ بیت وحی
چار گل فاطمه را مادری
مادرِ پُر مهرِ چهار اختری
مادر چار عاشقِ سر باخته
دل به قضا، جان به قدر باخته
- - - - - - - - - -
مادر دلدار، سلامٌ علیک
اُمِ علمدار، سلامٌ علیک
بسکه دلت بوی گلِ یاس داد
خالقِ گُلها به تو عباس داد
هست گر عباسِ تو ذُخرُالحسین
از تو ذخیره ست، بر آن نورِ عین
مهدِ دلیران، سرِ دامان توست
روحِ شجاعت، ز شبستان توست
ای بفدای گُلِ بستانِ تو
روشنیِ شمعِ شبستانِ تو
ماهِ حرم، روی ابالفضل بود
تکیه به بازوی ابالفضل بود
بود در آن قلقلۀ دشمنان
هیبتِ سقای حرم پاسبان
هیچ تو دانی که امیدت چه شد؟
قامتِ عباسِ رشیدت چه شد؟
چون برهِ فاطمه بیتاب شد
رفت که آب آورد و آب شد
آه ز یادآوریِ نخلها
دشمن و پنهانگری نخلها
من چه بگویم، ز رشیدی غریب
در وسطِ حیله و مکر و فریب
دستِ علمدار کمین خورد، وای
ساقیِ دلدار زمین خورد، وای
با همه بی دستی و بی یاوری
باز رجز خواند سوی لشکری
تا که به یاریِ حسینت شتافت
تیغ، سرِ ماهِ منیرت شکافت
تیر به چشمانِ قمر تا نشست
پشت و پناهِ حرم از پا نشست
گفت: اَخا اَدرک اَخا یاحسین
دیدنِ عباس بیا یاحسین
ساقی اَت از شوقِ لقا مست شد
در طلبِ وصلِ تو، بی دست شد
نامِ تو دارم به لبم زمزمه
آمده بالینِ سرم فاطمه
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حاج_محمود_ژولیده ✍
.
.
#زمینه
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
🏴بند اول:
دیگه هیچوقت، به من نگین
فاطمه ی، امّ البنین
دیگه نیست روی
لبم لبخندی
دیگه ندارم
فرزندی
هیچکی تو دنیا
نمونده واسم
دیگه نیست پیشم
عباسم😭
دستاشو قطع کردن، تو کربلا
پیکرش لگد مال، شد زیره پا
رأس بریدش رفت، رو نیزه ها
ویلی ویلی ویلی، علیٰ شبلی
🏴بند دوم:
تنهامو دنیام تاریکه
اما خوشحالم از اینکه
شدن فدای
حسینِ زهرا
قمرهای من
هر چارتا
داغشون اما
سنگین و سخته
پیر شدم تو این
چند وقته
پر زدن و رفتن، از پیش من
شنیدم که شدن، پاره بدن
گفتن موندن رو خاکا، بی کفن
ویلی ویلی ویلی، علیٰ شبلی
شعر: #طاها_تحقیقی(یاحسین)✍
ملودی: #مهدی_زهدی 🎼
.👇
.
#امام_زمان علیه السلام
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
#زمینه #شور
🏴بند اول:
دوباره محزونه
دوباره دلخونه
دوباره گریونه
(آقای غریبم مهدی۲)
توی بقیع، کنار چار، صورت قبر می شینه
آه میکشه، غریبونه، هی میزنه به سینه
مستمع، روضه های، خانم ام البنینه
تا میخونه خانم روضه ی مشک
میشه چشای مهدی پر از اشک
یاد گلای تشنه و پرپر
خون میباره و میزنه بر سر
آه واویلا
🏴بند دوم:
تنها و مظلومه
دلگیر و مغمومه
دلش نا آرومه
(آقای غریبم مهدی۲)
مصیبتای کربلا، رو دم به دم می بینه
میسوزه از عمق وجود، پریشون و غمینه
مستمع، روضه های، خانم ام البنینه
تا میخونه خانم روضه ی آب
به یاده علی اصغره ارباب
مهدی با یه حال زار و مضطر
خون میباره و میزنه بر سر
آه واویلا
شعر و ملودی: #سید_ناصر_اسماعیل_نسب
#طاها_تحقیقی
👇
.
#وفات_حضرت_ام_البنین
یا #حضرت_ام_البنین (س)
ام الادب ام الوفا ام البنینی
دلگرمی مولا امیرالمومنینی
یک ماه وسه اختربه دامن پروراندی
درمدح تواین بس که عباس آفرینی
ای مادر ذخرالحسین وساقی عشق
توسایه سار غیرت للعالمینی
سرتا به پا پا تا به سر الگوی عفت
مانند زهرا زینت عرش برینی
زهرا حیا زهرا کرم زهرا صفاتی
انگشتر زهرای اطهر را نگینی
تومادری کردی برای زینب او
بافاطمه درباغ جنت هم نشینی
دریاری دین خدا فرزند دادی
از بانوان برتر خلد برینی
ای روضه خوان مردم شهرمدینه
بهرغریب کربلا باغم عجینی
باور نمیکردی که عباست زمین خورد
فرقش دوتاشد از عمود آهنینی
درعلقمه جای توزهرا آمد و گفت
عباس من با مادرخود کَلِمینی
#ابوذر_رییس_میرزایی✍
.