.
#کرمان_تسلیت
#شهید_عادل_رضایی
از این خبر در غصه و غمها شکستم
دل را دخیل تربت پاک تو بستم
دیگر نمی بینم تو را در بین روضه
دلتنگم و کاری نمی آید ز دستم
#مرتضی_عابدینی✍
............
.
#شهید_عادل_رضایی
حیف است عاشق بی شهادت پر بگیرد
باید که نوکر رنگی از دلبر بگیرد
هر کس که دلتنگ رفیقان شهید است
مانند عادل روزی از مادر بگیرد
#مرتضی_عابدینی✍
..............
شعر اجرایی بنده ی حقیر
در مراسم سوم
#شهید_عادل_رضایی
با سوز دل این قصه را تکرار کردم
دل را مقیم تربت سردار کردم
روز ولادت بود و دلها مادری بود
ما عاشق و کار مواکب دلبری بود
اسپند و دود و آن هوای کربلایی
با التماسش یک نفر میگفت:چایی
سینی به سینی عشق از خوان حسینی ست
هر موکب ما یک شبستان حسینی ست
ارباب روزی می دهد هر دو سرا را
با قاسمش آورده اینجا ،کربلا را
مردمهمه گرم تماشای حضورند
در ظلمت دنیا ، مسافرهای نورند
چند لحظه بعد اما سخن از یک خبر بود
این انفجار نزدیکیای زیر گذر بود
دستانمان در دست هم ، آتش گرفتیم
پیش علمدار حرم ، آتش گرفتیم
دیماه خونین زد جگر را زخم تازه
دیدم به چشمانم جنازه بر جنازه
ویران کند این غم تمام خانه ها را
در خاک و خون دیدیم تن ریحانه ها را
این قصه آتش بر تمام سینه ها زد
نفرین بر آن که بچه ها را بی هوا زد
در این مصیبت ،ناله ها از دل کشیدیم
روی بنرها عکسی از عادل کشیدیم
میگفت باید رنگی از دلبر بگیریم
بهتر همان که با شهادت پر بگیریم
مثل سلیمانی در این خطه نگینی
دیگر در این استان تو فخر الذاکرینی
کار دلم بعداز تو اندوه و عزا شد
پهلوی زخمی ات ، گریز روضه ها شد
دق می کنم از داغ تو ، باور نداری؟
پاشو رفیقم ، تو مگر دختر نداری
گرچه ز داغت قلب هر عاشق شکسته
زهرای تو بازار نرفته ، دست بسته
سوگند بر خون شما اهل جهادیم
من عادل و اینها همه عادل ، زیادیم
این چشم ها و سینه های غرق در خون
آرام میگیرد فقط با مرگصهیون
در هر نفس، هر لحظه، هر دم با ولی ام
مانند قاسم روهرو سید علی ام
#مرتضی_عابدینی ✍
....................
.
به خاطر شهدای کرمان
بس که اندوه و عزا ریخته در دور و برم
خون دل میچکد انگار ز چشمان ترم
شهر کرمان شده آرایه ای از ترکش و خون
ماندم این داغ جگر سوز کجا من ببرم
انفجاری شد و اطفال به خون غلطیدند
کربلا زنده شد انگار به پیش نظرم
بی پسر مادر و بی باب پسر خونین تن
آنقدر هست گریبان خود از غم بدرم
این چه رسمی ست که خون در دل زائر بشود
این چه داغیست که از دیدن آن خونجگرم
بس که میسوزم از این ماتم و اندوه سترگ
همچو مرغ سحری سوخته شد بال و پرم
بس در این واقعه دیدم به زمین ریخته خون
ترسم این است کند غم ز وطن دربدرم
محمد حسین علیرمضانی✍
#شهدای_کرمان
..................
.
رسیدند از غروبِ جاده مهمانهای بسیاری
ببین! جمعاند اطرافت پریشانهای بسیاری
هوا بوی جدایی میدهد در موسم دیدار
افق ابریست، در راهند بارانهای بسیاری
تو خویشاوندی دیرینهای با رودها داری
به دریای تو میریزند جریانهای بسیاری
نگاهت چلچراغ مسجد و دیر و کلیسا بود
به تو روشن شده چشم شبستانهای بسیاری
از آن روزی که شهر آمادهٔ تشییع زخمت شد
چراغانِ غمت مانده خیابانهای بسیاری
تو ای تا بوده و هست آشنا با سبزِ فروردین!
گذشت از باغِ ما بی تو زمستانهای بسیاری
چرا گلدان شکست و گلترینها سرخ پوشیدند؟
چرا در خون خود غرقاند ریحانهای بسیاری؟
به شوق آسمان از غزه تا بیروت، تا کرمان
کبوتر میشوند اینروزها جانهای بسیاری
بگو با دشمنان از اقتدار آه مظلومان
کماکان پیش رو دارند طوفانهای بسیاری…
#فاطمه_عارفنژاد ✍
#حاجقاسم
.